تربیت دینی یکی از مهمترین راه کارها در پیشگیری از آسیب های اجتماعی و اخلاقی است که ممکن است روزی گریبان فرزندان ما را بگیرد. پژوهش های متعدد روان شناسان و جامعه شناسان و البته روان شناسان اجتماعی بر این موضوع صحه می گذارد که آموختن ارزش های دینی و درونی کردن آن ها توسط والدین و جامعه در کودکان و نوجوانان سدی در برابر آن ها می سازد که به میزان زیادی از گرفتار شدن آن ها در گستره آسیب های در کمین، جلوگیری می کند.
کاملا روشن است که ذهن و ضمیر کودک کاملا سفید و پاک است و همچون آینه هر آنچه را که به او بیاموزیم چه در گفتار و چه در عمل، در آن به وضوح ثبت خواهد شد. پس چه بهتر که این فرصت را غنیمت بدانیم و آنچه لازم و شایسته است و راهگشای زندگی امروز و فردای اوست، به او بیاموزیم. در همین باره است که امام صادق(ع) می فرمایند: " هرچه زودتر معارف اسلامی را به فرزندان خود بیاموزید پیش از آن که منافقان با آموزش های انحرافی از شما سبقت بگیرند." بنابراین ضرورت دارد ارزش های دینی را به موقع و از راه درست به آن ها آموزش بدهیم.
بیش از آنکه صحبت کردن ما درباره ارزش های دینی که در جامعه اسلامی و البته در خانواده باید حاکم باشد در بچه ها اثر کند این رفتار ماست که آن ها را سوق می دهد به سمت پای بندی به این ارزش ها. پس ما باید در جایگاه والدین الگوی خوب و درستی برای بچه ها باشیم. نمی شود از آن ها انتظاری را داشت که خود ما به آن عمل نمی کنیم. به طور مثال چگونه میتوانیم آنها را به نماز خواندن ترغیب کنیم و یا خواندن نماز در اول وقت، در حالی که خودمان غیراز این هستیم. به خصوصی در سنین خاصی والدین الگوی بیچون و چرایی برای فرزندان میشوند. به طوری که گفته میشود از سن شش سالگی دختر از مادر و پسر از پدر به شدت تاثیر میپذیرد. این الگوپذیری در فرایض دینی و اخلاقیات بسیار مهم است. کودک راستگویی را از صداقت ما میآموزد نه از بیصداقتی ما. هر چند ما از فضیلتها و خوبیهای صداقت برای او بسیار بگوییم.
محبت کردن به کودک و نوجوان زمینه مساعدی فراهم میکند تا حرف و گفتار ما در آنها به خوبی اثر کند. تحکم و سختگیری شاید در ظاهر و کوتاه مدت آن هم در برخی از بچهها جواب بدهد، اما یقین داشته باشید که در بچهها درونی نمیشود و تداوم پیدا نمیکند. به کرات میبینیم بچههایی که پا به سنین نوجوانی و جوانی میگذارند و رفتارهایی کاملا متضاد با آنچه به نظر آموختهاند از آنها سر میزند. در حالی که اگر دقیق شویم، خواهیم دید که ریشه آنها در نحوه آموزشهایی است که در خانواده فرا گرفته اند. درباره اشکال محبت کردن هم باید گفت ما باید خلق و خوی بچههای مان را بشناسیم و برهمین اساس با آن ها مراوده محبت آمیز کنیم. در برخی محبت کلامی و در برخی دیگر محبت غیر کلامی همچون تهیه هدایایی هرچند کم هزینه و کوچک بیشتر اثر دارد.
در انچام مناسک مذهبی تا آن جا که ممکن است بچه ها را با خود همراه کنیم. مثلا گاهی با وجود مشغله هایی که داریم بچه ها را به مسجد و زیارتگاه ببریم و یا در دهه اول ماه محرم و عزاداری برای امام حسین(ع) آن ها را به تکایا و حسینیه ها ببریم و با زبانی که متناسب با درک و فهم آنهاست، به سوالات آنها با حوصله جواب بدهیم. البته که باید چنته پرباری داشته باشیم در برابر بی شمار سوالاتی که ذهن کودکان امروز را انباشته کرده است. لازمه اش هم این است که در جایگاه پدر و مادر هیچ گاه خودمان را بی نیاز از آموخته های جدید ندانیم.
اگر مراسمی مذهبی به پا می کنیم و یا با دستی خیرخواهانه به کمک نیازمندان می شتابیم، حتما بچه ها را با خودمان همراه کنیم و مسئولیتی هرچند کوچک و کم اهمیت از نظر ما، ولی قطعا مهم از بچه ها به آنها واگذار کنیم. شیرینی و حلاوت این مسیولیت باعث میشود زمینه در او مساعد شود تا در سنین بالاتر از همنوع دوستی و نیازمندنوازی غافل نشود.
این مهم را هم فراموش نکنیم که بچه ها در سنین نوجوانی بیش از همه از هم سن و سالهای خودشان و دوستان شان الگو میپذیرند تا جایی که آنها را بیچون و چرا قبول دارند و همین طور رفتار و گفتار آنها را. پس لازم است به عنوان پدر و مادر از همان سنین دبستان در دوست یابی درست به کودک مان کمک کنیم و با خانواده هایی مراوده کنیم که اصول شان به اصول اعتقادی ما نزدیک باشند و کودک در آن چه میبیند دچار تعارض در رفتارهای دینی و مذهبی نشود.