این روزها فریاد وامصیبتا و واپنجشیرهای اصلاحطلبان و جریان غربگرا به آسمان بلند شده و بعضاً با شبیهسازی پنجشیر با کربلا، سیاست جمهوری اسلامی در قبال تحولات افغانستان را به باد انتقاد گرفته، خواهان مداخله ایران در امور افغانستان شدهاند! این جریان، مدعی آن است که اکنون، پنجشیر با رهبری احمد مسعود، صحنه و منطقه واقعی مقاومت است و ایران طرفدار مقاومت؛ اگر در حامی مقاومت بودنش صداقت دارد؛ باید در کنار پنجشیریها و در مقابل طالبان وارد عمل شود. پرسش اصلی آن است که آیا این تحلیل اصلاحطلبان از شرایط افغانستان و آن تجویزشان برای سیاست خارجی، صحیح و در راستای تأمین منافع ملی و امنیت ملی است؟ آیا اصلاحطلبان و جریان غربگرا، نگران حقوق بشر و حقوق شیعیان افغانستان و دیگر اقوام این کشور هستند؟ صدالبته که برادرکشی و مسلمانکشی در افغانستان و از جمله در پنجشیر محکوم است؛ لکن داستان و ماجرای تحلیلهای خاص جریان اصلاحات و غربگراها از تحولات منطقهای و بینالمللی و متعاقب آن توصیهها و تجویزها برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دهههای اخیر، و صاحبنظر دلسوز منافع ملی و امنیت ملی را دچار شگفتی و حیرت میکند! بازخوانی آن تحلیلها و سیاستهای تجویزی برای نسل جوان کشور، یک ضرورت قطعی است. به راستی اگر از زمان حمله صدام حسین به کویت، تا به امروز که در این سالها حوادث هولناک و پیچیدهای در منطقه راهبردی غرب آسیا رخ نمود، جمهوری اسلامی طبق تهدید و تجویز جریان چپ و در ادامه جریان اصلاحات نسبت به این وقایع عمل میکرد، اکنون کشور و ملت ما چه حال و روزی میداشت؟
هر کسی که با الفبای سیاست آشنا باشد، میداند که آمریکاییها با بهانه خودساخته ۱۱ سپتامبر، و با شعار مبارزه با تروریسم، افغانستان را اشغال کردند و مصمم بودند پس از اشغال چند کشور دیگر، نهایت بر ایران مسلط شده و از این طریق با سلطه انحصاری بر غرب آسیا، مدیریت بینالمللی و رهبری جهان را به دست گیرند؛ اما اکنون آمریکاییها با هزینهها و خسارات هزاران میلیارد دلاری و تلفات سنگین انسانی و ضربههای حیثیتی فراوان، نه تنها به هیچ یک از اهداف نرسیدند، بلکه در حال افول قدرت بوده و فرار خفت بارشان از افغانستان، به این افول قدرت شتابی مضاعف داده است. در تحلیل و برآورد آمریکاییها، سلطه بر ایران کلید اصلی سلطه بر غرب آسیا و سلطه بر غرب آسیا، تنها راه رسیدن به رهبری جهان به شمار میآمد؛ اما امروز و پس از ۲۰ سال که از حادثه 11 سپتامبر میگذرد و در این ۲۰ سال آمریکاییها برای رسیدن به آن هدف راهبردی هر کاری که میتوانستند انجام دادند، قضاوت صاحبنظران عرصه بینالملل و مسائل منطقه راهبردی غرب آسیا، آن است که پیروز اصلی تحولات ۲۰ سال گذشته در این منطقه، جمهوری اسلامی و بازدارنده اصلی این تحولات، ایالات متحده و متحدان آمریکا هستند. این موفقیتها و دستاوردهای بزرگ و عبور از صحنههای خطر حاصل نشد، مگر با تحلیلها و تصمیمات درستی که رهبر حکیم انقلاب اسلامی داشتند. امروز ایران کشوری با ثبات و دارای اقتدار دفاعی، برخوردار از عمق راهبردی و نفوذ فوقالعاده بالا در منطقه و با تقویت زیرساختها به منظور پیشرفت پرشتاب در آینده نزدیک است. حال تصور کنیم در یک لحظه، فقط در یک لحظه،اگر ایران طبق توصیهها و خواستههای جریان اصلاحات و عقبه آنها، یعنی جناح چپ، در سیاست خارجی عمل میکرد، اکنون ایران عزیز ما در چه شرایطی به سر میبرد؟ توصیهها و تجویزها و خواستههایی از قبیل:
1- در سال ۱۳۶۹ و در جریان اشغال کویت از سوی ارتش بعث عراق و در نهایت حمله آمریکا و متحدانش به صدام و پدیدآیی جنگ اول خلیجفارس، جریان چپ(پدر معنوی اصلاحطلبان امروزی) که مجلس سوم را در اختیار داشت؛ ندای حمایت از صدام و جهاد با آمریکا سر داد! به نطق مرحوم شیخ صادق خلخالی از طرفداران کمک به صدام در مجلس سوم در سال ۱۳۶۹ که بسیار شبیه رجزخوانی برخی از سینه چاکان پنجشیریهای امروزی است و خطاب به رهبری بیان شده، دقت کنید: «ای آیت الله، رهبر عالیقدر زمان، آقای خامنهای(سلمکمالله تعالی)، دستور بفرمایید... ما باید در اینجا آمریکا و بوش و فهد و دولتهای انگلی مانند حسنی مبارک و اوزال را در سنگرها به نابودی بکشانیم، غرق خون کنیم تا اینها بدانند حریم اسلام حریم بزرگی است...» در سال ۱۳۶۹ و در خلال جنگ اول خلیجفارس، جمهوری اسلامی سیاست بیطرفی را اتخاذ کرد. رهبر حکیم انقلاب اسلامی چند روز بعد از این تصمیم مدبرانه و صحیح، با انتقاد از مواضع کسانی که میگفتند باید به کمک صدام برویم، فرمودند: «جمهوری اسلامی هر دو جناح را رد میکند، چون در هر دو طرف انگیزههای مادی هست و به همین دلیل هم با یکدیگر تعارض پیدا کردهاند. این طور نیست که یکی الهی و یکی هم مادی است، جنگ اسلام و کفر نیست این موضع ملت ایران ماست.» در آن مقطع مجمع روحانیون مبارز، با صدور بیانیهای از شورای عالی امنیت ملی خواست که ایران، به نفع عراق با آمریکا وارد جنگ شود! مرحوم آقای محتشمیپور که در انتخابات ۸۸ رئیس کمیته صیانت از آرای اصلاحطلبان شد، در جلسه 30 دی 1369 با یک نطق به ظاهر انقلابی و تشبیه صدام حسین به خالد ابن ولید، خواستار همراهی ایران با صدام و جنگ با آمریکا شد. آقای بهزاد نبوی از چهره های اصلی اصلاحطلبان، در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران میگوید: «این جنگ، فرصت برای حمله به اسرائیل به وجود آورده بود که از دست رفت!»
به راستی اگر در سال ۱۳۶۹، ایران با اشتباه محاسباتی و طبق خواستههای اصلاحطلبان، در حمایت و دفاع از صدام جنایتکار وارد جنگ با آمریکا، متحدان اروپایی و منطقه آنان می شد، چه بر سر کشور و ملت ایران میآمد؟
2- تابستان سال ۱۳۷۷ و در زمانی که شبه نظامیانی که خود را طالبان معرفی میکردند به کنسولگری ایران در مزارشریف حمله کردند و دیپلماتها و خبرنگار ایرانی را به شهادت رساندند، شورای عالی امنیت ملی به ریاست سیدمحمد خاتمی و دبیری دکتر حسن روحانی با اکثریت اعضای کارگزارانی، مصوبهای را داشت که نتیجه آن ورود نظامی ایران به افغانستان و آغاز یک جنگ بود. این مصوبه به تأیید رهبر حکیم انقلاب اسلامی نیاز داشت تا جنبه اجرایی پیدا کند؛ اما معظمله ذیل این مصوبه نوشتند: «ما وارد این دام نمیشویم؛ ولی تدابیر دیگری باید انجام شود.»
3- در سال ۱۳۸۰ و بعد از حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان، همان اصلاحطلبانی که خواهان جنگ با طالبان در سال ۱۳۷۰ بودند، خواستار همکاری با طالبان به عنوان یک گروه جهادی شدند.
4- با پدیدآیی بحران در سوریه و عراق و قدرتگیری داعش، برخی از آقایان اصلاحطلب و جریان غربگرا، خواهان همکاری ایران و آمریکا برای مقابله با خطر داعش شدند! در آن زمان رهبر معظم انقلاب فرمودند، پشت سر داعش خود آمریکاییها قرار دارند. در جریان رقابت ترامپ و هیلاری کلینتون، با صراحت آقای ترامپ اعلام کرد که داعش را آمریکا به وجود آورده است! جالب است در عراق و سوریه، هر کجا داعشیها در محاصره قرار میگرفتند، با کمک آمریکاییها از محاصره خارج میشدند.
5- در دولت ترامپ و هنگامی که آمریکا به دستور رئیسجمهور این کشور از برجام خارج شد و ایران را به جنگ یا مذاکره تهدید کرد، برخی اصلاحطلبان با طرح دو راهی جنگ و صلح، خواهان مذاکره با آمریکا شده و بعضاً تصریح کردند اگر الان مذاکره نکنیم، مجبوریم در حین جنگ تن به مذاکره داده و آنگاه امتیاز بیشتری خواهیم داد!
6- و اما اکنون با شکست راهبردی آمریکا در افغانستان و فرار خفتبار آمریکاییها از این کشور، شرایط جدیدی پدید آمده که باید شناخت درستی از این شرایط در کشور همسایه شرقی داشت. سیاست کنونی نظام در قبال تحولات افغانستان، سیاستی حکیمانه و مبتنی بر شناخت درست از ماهیت این تحولات است. متأسفانه جریان اصلاحات و غربگرا، نه مبتنی بر شناخت درست و در راستای منافع و امنیت ملی، بلکه با اهداف و انگیزههای سیاسی به دنبال درگیر کردن ایران در بحران داخلی افغانستان است.