صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۷  ، 
کد خبر : ۳۳۳۵۷۸

خودزنی شیطان بزرگ

پایگاه بصیرت / دکتر یدالله جوانی

در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی برابر با ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ شمسی، حادثه بزرگی رخ نمود و مسیر تاریخ را برای دوره‌ای تغییر داد. در این حادثه هزاران آمریکایی کشته و مجروح شده و میلیاردها دلار هم خسارت مالی وارد شد؛ اما در ادامه به بهانه این حادثه، با لشکرکشی آمریکا و متحدانش به چند کشور اسلامی و همچنین با بحران‌آفرینی‌ها و راه انداختن جنگ‌های نیابتی از آن زمان تا کنون از سوی این کشور، خسارت‌های جانی و مالی بی‌شماری بر کشورهای اسلامی و خود آمریکایی‌ها و متحدان‌شان وارد شده است. داستان چیست؟ چرا این حوادث رخ داد؟ پشت صحنه این حوادث چه کسانی قرار دارند؟ آیا واقعاً گروه القاعده به این اقدام تروریستی دست زد و شخص بن‌لادن عامل اصلی در طرح‌ریزی این حمله تروریستی به حساب می‌آید؟ آیا آمریکا برای مبارزه با تروریسم و افغانستان لشکرکشی کرد؟ بررسی‌های دقیق و کارشناسی شده و اظهارنظرهای معتبر به استناد شواهد و قراین، برخلاف ادعاهای آمریکایی‌ها اثبات می‌کند که این واقعه وحشتناک تاریخی، نه تنها یک اقدام تروریستی نبوده، بلکه اقدامی طراحی شده از سوی سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا برای تحقق اهداف بلندپروازانه جریان سرمایه‌داری حاکم بر ایالات متحده است. دستیابی به واقعیت داستان برج‌های دوقلوی نابود شده در ۱۱ سپتامبر، یک واقعیت بزرگ‌تری را آشکار می‌کند و آن، اینکه حضرت امام خمینی(قدس‌الله نفسه زکیه) به درستی آمریکا را شناخته بود و بر اساس همین شناخت واقعی فرمودند: «آمریکا شیطان بزرگ است.»

آری، سردمداران اصلی آمریکا بر اساس سیاست شیطانی مکیاولی، در ۱۱ سپتامبر طبق طراحی قبلی، دست به یک خودزنی بزرگ، برای تحقق یک هدف بزرگ‌تر زدند؛ اما این «خودزنی شیطان بزرگ»، در نهایت بر خلاف برآوردهای آنان، همانند یک قمار بزرگ به باخت خسارت‌بار راهبردی برای خود آمریکایی‌ها و البته تحمیل خسارت‌های بسیار بسیار زیاد هم برای دیگر ملت‌ها تبدیل شد. تحقق نظام تک‌قطبی و به دست گیری مدیریت بین‌المللی به عنوان «کدخدا» و «رهبری جهان»، آن هدف بزرگی بود که سیاستمداران آمریکایی بعد از فروپاشی بلوک شرق هدف‌گذاری کردند. از زمان بوش پدر تا زمان دولت کلینتون، تصور آمریکایی‌ها این بود که در مسیر ساخت نظم نوین جهانی مورد نظرشان در حال پیشروی هستند؛ اما در دولت دوم کلینتون سیاستمداران آمریکایی به این جمع‌بندی رسیدند که روند تحولات جهانی، به گونه‌ای در حال رقم خوردن است که نه تنها آمریکا به موقعیت رهبری جهان نزدیک نمی‌شود، بلکه تحولات پرشتاب در شرق و غرب عالم، روز به روز آمریکا را از رسیدن به موقعیت رهبری جهانی دورتر می‌کند. در چنین شرایط و با چنین برآورد راهبردی از وضعیت تحولات جهانی بود که تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران اصلی در ایالات متحده، به این جمع‌بندی رسیدند که تنها راه ایجاد تغییر در مسیر و روند تحولات جهانی به نفع رهبری آمریکا، استفاده از قدرت نظامی در مقیاس گسترده، برای تسلط انحصاری بر منطقه راهبردی غرب آسیا(خاورمیانه) است.

برآورد آمریکایی‌ها از منظر کارشناسی و ماهیت تحولات جهان و مؤلفه‌های اصلی قدرت در قرن ۲۱، آن بود که تنها راه رسیدن به مدیریت بین‌المللی و رهبری جهان، سلطه بر غرب آسیا از طریق به کارگیری قدرت نظامی و برداشتن موانع سر راه در این منطقه است. طرح‌های خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید با همین هدف طراحی شد. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، مهم‌ترین مانع آمریکا در این منطقه محاسبه شد؛ اما آمریکایی‌ها برای لشکرکشی به منطقه غرب آسیا و اشغال چندین کشور اسلامی و در واقع راه انداختن نوعی جنگ سیاسی، به یک بهانه بزرگ برای آماده‌سازی افکار عمومی غربی‌ها و خصوصاً ملت آمریکا نیاز داشتند. سناریوی حمله تروریستی به برج‌های دو قلو به عنوان نماد نظام سرمایه‌داری و تمدن غربی، ظرفیت لازم برای آماده‌سازی افکار عمومی در غرب برای لشکرکشی به منطقه غرب آسیا را داشت. آمریکایی‌ها برای پیاده‌سازی این سناریو و در واقع نوعی خودزنی و مظلوم‌نمایی، از شبکه نفوذ خود در کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی استفاده کرده و آن جنایت را در حق ملت خود روا داشتند. پس از فرو ریختن برج‌های دو قلو، و با رعب و وحشتی که در غرب و به ویژه ایالات متحده پدید آمد، سران آمریکا تصور کردند آن بهانه لازم برای لشکرکشی و استفاده از قدرت نظامی برای سلطه بر جهان از طریق سلطه بر خاورمیانه به دست آمده است. اگرچه آمریکایی‌ها حدود یک ماه بعد، پرده دوم نمایش شیطانی خود را با لشکرکشی به افغانستان شروع کردند، اما از همان موقع در خود آمریکا، اسناد یکی پس از دیگری رو شد و این اسناد نشان داد، عامل اصلی فرو ریختن برج‌های دو قلو، خود حکومت آمریکاست. یکی از این اسناد در میان هزاران سند، کتاب «بهانه‌ای برای جنگ» نوشته «جیمز بم پورت» است.

«جیمز بم پورت» که خود در زمان جنگ ویتنام خلبان جنگنده‌های آمریکایی بود، در خصوص حادثه ۱۱ سپتامبر می‌گوید: «شاید حکومت بتواند با برنامه‌های ساختگی مردم را بفریبد، اما من که در خلبانی بوئینگ خبره هستم، می‌فهمم که چنین کاری قطعاً کار حکومت بوده است. من پرونده حوادث ۱۱ سپتامبر را بررسی کرده‌ام. در این پرونده حداقل ۱۱۰ دروغ واضح ثبت شده است و در موارد بی‌شماری نیز واقعیت‌ها پوشانده شده‌اند.»

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات