نتیجه انتخابات ریاستجمهوری نهم را باید تیر خلاص به راهبرد تداوم اصلاحطلبی پس از خاتمی دانست. شوک ناشی از این انتخاب، همه جاماندگان از صحنه رقابت را به تکاپو واداشت تا هرچه سریعتر به فکر چاره باشند که حاصل آن شکلگیری سیاست «عبور از احمدینژاد» در انتخابات 22 خرداد 1388 بود!
سعید حجاریان، از اعضای ارشد جبهه مشارکت، با تحلیل نتایج انتخابات نهم، تشکیل جبههای تازه و جنبشی فراگیرتر در شرایط جدید سیاسی بعد از انتخابات را ضروری دانست و گفت: «دستاورد انتخابات این بود که همه در آن زخمی شدند و ناگزیر هستند که برای احقاق حقوق خود، به این جنبش بپیوندند.» وی معتقد بود در جبهه جدید، همه باید حضور داشته باشند و حتی هاشمیرفسنجانی نیز میتواند در این جبهه قرار گیرد. حجاریان درباره اینکه چه کسی رهبری اصلاحات و این جبهه جدید را بر عهده خواهد گرفت، میگوید این را هیئت مدیره جبهه مورد نظر اعلام خواهد کرد: «این شخص قطعاً پیدا خواهد شد. در این میان حتی اگر مهدی کروبی یا هرکس دیگر نیز رأی بیاورد، ما نتیجه آن را خواهیم پذیرفت. حتی هاشمی الان حرفهایی میزند که بهشدت از سوی برخی نیروهای اصولگرا تخریب میشود. اتحادی که در دور دوم درباره هاشمیرفسنجانی شکل گرفت، میتواند جبهه ما را وسیعتر کند.»
بهزاد نبوی، از اعضای مهم جریان دوم خرداد و عضو ارشد شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در تحلیل انتخابات نهم میگوید: «هاشمی خاکریز آخر ما بود. تحلیل این بود که اگر معین رد صلاحیت شود و یا رأی نیاورد، ما میبایست یک خاکریز دیگر نیز داشته باشیم. اگر خاکریز آخر را پیشبینی نمیکردیم، مجبور بودیم با خروج آقایان معین و کروبی از صحنه، بازی را یکسره واگذار کنیم. البته پیش از انتخابات مصلحت نبود چنین تحلیلی را علناً ارائه دهیم و عملاً گرا برای رد صلاحیت نامزد خود داده و یا احتمال رأی نیاوردن وی را مطرح کرده باشیم.»
بهزاد نبوی همچون حجاریان به سازماندهی جنبش فراگیر از همه «زخمیهای انتخابات نهم» و ناراضیان از وضع موجود تأکید کرده، میگوید: «معتقدیم جبهه اصلاحات میبایست فعال باشد و یک جبهه گستردهتر از نیروهایی که با نتیجه انتخابات موافق نبودند، تشکیل شود. این نیروها که در آن از مخالفان قدیمی اصلاحات تا نیروهایی که اعتقاد به اصلاحات در چارچوب نظام نداشتند، طیف گستردهای را شامل میشوند.»
همچنین حسین مرعشی در گفتوگویی با خبرنگار کارگزاران، شرایط پس از انتخابات نهم را تشریح کرد و با بحرانی جلوه دادن وضعیت کشور، مدعی شد: «کشور ما در حال حاضر با چند بحران اساسی دستوپنجه نرم میکند که مهمترین و اصلیترین آنها، چالش بینالمللی است... پرونده هستهای به بزرگترین چالش ما با جهان غرب تبدیل شده است و به نقطه حساسی هم نزدیک شدهایم. در عرصه داخلی هم، گروههای ناشناختهای با شعارهای فریبنده اجتماعی و مذهبی میداندار شدهاند و کشور را دچار نوعی فلج مدیریتی کردهاند.»
مرعشی و حزب کارگزاران در تدوین راهبرد جدید، گامی فراتر از حجاریان، نبوی و سایر گروههای دوم خردادی برداشتند و ضمن اشتباه توصیف کردن عملکرد گذشته خود، جنبش گستردهتر و فراگیرتری را ترسیم کردند که در آن ائتلافی از اصولگرایان و دوم خردادیها بتوانند قدرت را از دست منتخب مردم خارج کنند.
وی میگوید: «ما گفتهایم که اگر رقابت داخلی گذشته بین دو جناح سیاسیـ فکری ریشهدار کشور و انقلاب و به عبارت روشنتر، تفرقه در جناح اصلاحطلب و تفرقه در جناح اصولگرا باعث شده تا یک جریان بیریشهای بیاید و کشور را دچار چالشهای بزرگ کند، اگر مردم و نظام به آن نیاز داشته باشند که دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا در مقطعی با هم همکاری داشته باشند، برای خشکاندن جریانهای ناشناخته و مشکوک، باید این همکاری را محترم بشماریم و آن را عملیاتی کنیم؛ بدون آنکه به اصالت و هویت سیاسی خود لطمه بزنیم.» وی افزود: «به هر دلیل، در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 هم جناح اصلاحطلب و هم جناح اصولگرا به رقابتی غیرحرفهای و ناموزون تن دادند و هیچیک از دو جناح در دورن خود به وحدت و هماهنگی نرسیدند. این رقابتهای داخلی بستری فراهم کرد تا جریانی بیریشه، کشور را دچار چالشهای جدی سیاسی و اقتصادی کند. اگر امروز، آوردن این قطار از ریل خارج شده به ریل اصلی، موکول و منوط به این باشد که دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب با هم همکاری کنند، باید این همکاری را به رسمیت بشناسیم.»
وی با اشاره به اینکه این پیشنهاد در سطح برخی شخصیتهای اصلاحطلب و اصولگرا هم مطرح شده است، برای قانع کردن برخی از اصولگرایان، ایده «برد همگانی» را مطرح کرد و در تشریح آن گفت: «ما در کارگزاران این بحث را در قالب «بردـ بردـ برد» مطرح کردهایم در مقابل «باختـ باختـ باخت». از نظر ما انتخابات دوره قبل ریاستجمهوری«باختـ باختـ باخت» بود؛ یعنی باخت جناح اصلاحطلب بود، باخت جریان اصلی و اصیل جناح اصولگرا هم بود و باخت کشور و مردم هم شد. در حالیکه ما باید برای انتخابات آینده، رقابتی را طراحی کنیم که «بردـ بردـ برد» باشد؛ یعنی برد جناح اصلاحطلب، برد جناح اصولگرا هم تلقی شود. برد جناح اصولگرا، برد جناح اصلاحطلب هم تلقی شود و هر کدام هم که بردند، برد ملت و کشور هم باشد... . کافی است یک جبهه متحد در اصلاحطلبان با یک جبهه متحد در اصولگرایان بنشینند و با هم، همفکری کنند. البته الزاماً نباید این همفکری به «کاندیدای مشترک» ختم شود. یکی از مسیرها میتواند به کاندیدای مشترک برسد؛ اما مسیر دیگر، میتواند «تعریف قواعد بازی» باشد؛ یعنی سران جبهه متحد اصلاحطلبان و جبهه متحد اصولگرایان بنشینند و در یک همفکری و تعامل ببینند با خود، با سیاست و با کشور چه کردهاند که این وضعیت حاکم شد؟ بعد هم با هم بنشینند و این مسائل را اصلاح و قواعد بازی را بازنویسی کنند... . ما فکر میکنیم همکاری و همفکری یک جبهه متحد از اصلاحطلبان و جبههای متحد از اصولگرایان برای نجات کشور در شرایط امروز، مفهوم دارد.»
در واقع آنچه در قالب پروژه عبور از احمدینژاد رقم خورد و در اظهارنظرها و نوشتههای جریان دوم خرداد تحت عنوان «نه احمدینژاد» تکرار شد و برای مدتی فضای ذهنی مردم و برخی از نخبگان و محافل سیاسی را به خود معطوف کرد، نتیجه چنین تحلیل و فراخوانی برای همان جنبش فراگیری بود که به کودتای مخملی ختم شد.