در طول عمر با برکت انقلاب اسلامی، استکبار جهانی با محوریت ایالات متحده آمریکا همه توان خود را در جهت ضربه زدن به جمهوری اسلامی گذاشته است؛ از این رو رفتاری از آمریکا سراغ نداریم که در آن توطئه علیه انقلاب اسلامی ایران وجود نداشته باشد. راهاندازی جنگ نیابتی و پشتیبانی از صدام، ناامنسازی کشور از طریق منافقین و سایر نفوذیهای داخلی، تلاش برای انزواسازی ایران از طریق اجماعسازی بینالمللی، اعمال شدیدترین تحریمهای تاریخ بشری و... تنها نمونه کوچک و آشکاری از استکبار جهانی علیه جمهوری اسلامی بوده است. با بررسی نتایج دشمنیهای آمریکا و غرب، به خوبی متوجه میشویم که تمام توطئههای استکبار در ضربه زدن نهایی به ایران، با شکست روبهرو شده است. حال در وضعیت فعلی با وجود آنکه اکثریت مردم از استکبار جهانی تنفر و حس خیانت و توطئه دارند، دشمن در آخرین حربه خود برای ضربه زدن به ایران، در تلاش است از بستر مذاکره وارد شود. اگرچه اصل مذاکره مورد تأیید همگان است، اما نیت شوم آمریکا در مذاکره که به اعتراف اندیشکدهها و نخبگان آمریکایی در راستای تهیسازی قدرت همهجانبه ایران طراحی شده است، مورد پذیرش جامعه داخلی (با تجربه هشت سال مذاکره در دولت روحانی) نیست. به نحوی که در مذاکرات برجامی، ایران همه تعهدات خود را طبق 15 بار تأییدیه آژانس انرژی اتمی انجام داد؛ ولی آمریکا به تعهدات خود عمل نکرد! اجرای یک طرفه برجام باعث شده بود که استکبار همواره بهدنبال توطئهای جدید باشد و روز به روز بر جسارت و دشمنی خود میافزود. با مصوبه انقلابی مجلس، اجرای یک طرفه برجام متوقف شد و جلوی زیادهخواهی آمریکا و غرب گرفته شد. البته با همه این تفاسیر و تمام دشمنیهای آمریکا و کشورهای مستکبر، جمهوری اسلامی ایران بیش از پیش قدرتمندتر شده است. حال که بستر مذاکره همچنان مورد تأکید قرار میگیرد، باید جمهوری اسلامی از قدرت بازدارنده خود برای مهار اهداف شوم و استکباری آمریکا و متحدانش استفاده کند. به همین منظور با دکتر مصطفی خوشچشم، کارشناس مسائل بینالملل گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
با توجه به خوی استکباری آمریکا و تجربه بیش از 40 سال دشمنی و عداوت آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، به نظر شما در وضعیت فعلی مذاکره اصولی با این کشور برای نظام جمهوری اسلامی وجهی دارد؟ چرا آمریکایی ها موافق باز بودن گفتوگو هستند؟
در حقیقت آمریکا انواع گزینههای متفاوت و حتی استفاده از گزینه نظامی را تا سال 2006 بررسی کرده و به این جمعبندی رسیده بود که این گونه ابزارها و سناریوها در خصوص جمهوری اسلامی ایران جوابگو نیست و نمیتواند مانع رشد مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی شود؛ از این رو راهبردی را تدوین کرد که بر اساس آن سعی میشود در سه مرحله رشد مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی در حوزههای گوناگون را، در مرحله نخست کند کرده و در مرحله دوم متوقف و در درجه سوم منفی کند. این کار با استفاده از سیاست معروف چماق و هویج انجام میشود که در طرف چماق، تحریم و تهدید و در طرف هویج، اعتمادسازی نسبت به ممکن بودن حل اختلاف از طریق مذاکره قرار دارد. بر اساس این راهبرد آمریکاییها، قرار است ایران از طریق توافقنامههای پیاپی راضی شود که به تدریج بخشهایی از مؤلفههای قدرت خود را محدود کند و در نهایت مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی مهار و رشد منفی تجربه شود. بنابراین مشخص است که هدف آمریکاییها از تحریم و تهدید این است که ایران به سمت مذاکره برود. در این مرحله است که آمریکاییها به جای حل اختلاف و حصول توافق در مذاکره به سمت کسب امتیازاتی برای مهار قدرت جمهوری اسلامی میروند. این مهمترین نکته سیاستهای آمریکا در دو دهه گذشته نسبت به کشور ماست. در طرف مقابل جمهوری اسلامی ایران در قراردادهای متعددی که با آمریکا یا سه کشور اروپایی داشته و برجام آخرین آنها بوده، مکرراً نشان داده است که در مذاکره به همه تعهدات خود پایبند است و تعهدات را انجام میدهد؛ چراکه با این مبنا وارد گفتوگو شدیم که طرف مقابل به دنبال حل اختلاف است، اما ثابت شد که طرف مقابل هیچ گاه تعهدات خود را عمل نمیکند، چون به دنبال حل اختلاف نیست و به دنبال مهار است، لذا برای مهار ایران باید کماکان ابزار تحریم و تهدید را نگه دارد.
آیا این به این معناست که ایران نباید به پای میز مذاکره برود؟
نگاه جمهوری اسلامی ایران باید به مقوله تقابل با آمریکا و مذاکره تغییر کند. در حقیقت در طول سالهای گذشته به ویژه در هشت سال گذشته، نگاه ما پیوسته به دنبال استفاده تک ابزار از مذاکره بوده است؛ چراکه تیم مذاکرهکننده و تیم حامیان مذاکره فکر میکردند با استفاده از ابزار دیپلماسی محض و مذاکره، میتوان به حل اختلاف رسید که این ضعف دیدگاه و راهبرد یا ضعف بصیرت، سبب شد که مذاکرات به اهداف از پیش تعیین شده و وعده داده شده، نرسد.
حال اینکه اگر آمریکا را در چارچوب راهبرد مهار ببینید، متوجه میشوید که مذاکره فقط میتواند یکی از ابزارهای مورد استفاده باشد و قطعاً ناقص است و باید در کنار آن، از ابزارهای تکمیلی، از جمله کاهش تأثیر تحریم به عنوان اسلحه اصلی طرف آمریکایی، فشار بر طرف مقابل و... استفاده شود. نکتهای که در اینجا و در شرایط امروز بسیار حائز اهمیت است، این است که ما باید بدانیم آمریکاییها با سیاست فشار حداکثری به اهدافشان نرسیدهاند و حالا کاخ سفید قصد دارد با مذاکره اهداف خود را دنبال کند، بنابراین برای این شرایط ما باید یک راهبرد هوشمند تعریف کنیم و با در دست گرفتن ابتکار عمل و استفاده از ابزارهای موجود یک کارزار فشار حداکثری را برای امتیازگیری از آمریکایی طراحی کنیم که یکی از ابزارها در این مسیر هم مذاکره است، بنابراین ما به طراحی یک رویکرد جامع برای مقابله با راهبرد مهار آمریکا نیازمند هستیم.
اولویتها و برنامههای آمریکایی در راهبرد مهار چیست؟
همانطور که مطرح شد آمریکاییها در چارچوب راهبرد مهار به دنبال از بین بردن مؤلفههای قدرت ما هستند و به این جمعبندی رسیدهاند که قدرت ایران در سه موضوع منطقهای، موشکی و هستهای را در صدر اولویتهای خود قرار دهند.
به این معنا که برای نمونه در گام اول رشد قدرت هستهای ما را کند کرده، در گام دوم متوقف کنند و در گام سوم به سمت عقب برگردانند؛ این موضوع در بخشهای مختلف مانند سانتریفیوژ و غنیسازی به این معناست که غنیسازی در نهایت به صفر برسد. در زمینه موشکهای بالستیک نیز به دنبال این هستند که در پایان مرحله سوم، اگر کلا موشکهای بالستیک ایران جمعآوری نشود، حداکثر دارای برد 300 کیلومتر شود. البته این اولویتهای آمریکاییهاست و در صورت موفقیت در این سه حوزه به سراغ مؤلفههای دیگر میروند، مانند قدرت پهبادی، قدرت سایبری، قدرت نانوتکنولوژی، لیزر و تمام حوزههای دیگری که به جمهوری اسلامی ایران قدرت میبخشد تا به این ترتیب ایران را تضعیف کنند.
راهبرد ایران در مقابل این اهداف چگونه باید باشد؟
قطعاً باید هر آنچه آمریکایی ها به دنبال تضعیف آن هستند، تقویت کنیم؛ به عبارتی مذاکره در چارچوب راهبرد مورد نظر انجام شود. مذاکره تنها ابزاری است که به جای خود و بسیار کمتر از زمان کنونی یعنی در دوره آقای روحانی استفاده شود، ما باید دو بسته را طراحی و مکمل دیگر اجرا کنیم یا حداقل در دست اجرا داشته باشیم. بسته اول، بسته پدافندی به منظور کاهش تأثیرگذاری تحریمهاست که باید در دورههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت اجرا شود؛ از جمله این اقدامات در دوره کوتاهمدت این است که باید کریدور جنوب به شمال تکمیل شود، روابط با کشورهای همسایه به سرعت گسترش پیدا کند و در حوزههای اقتصادی باید قانونی تصویب شود که هر سیاست یا قانون دیگری را که به دور زدن تحریمها صدمه میزند، بی اثر کند یا به حالت تعلیق دربیاورد و از تصویب چنین قوانینی تا زمانی که تحریم هستیم، جلوگیری کند. همچنین باید نقشه جامع دور زدن تحریمها از سوی دستگاههای امنیتی ترسیم شود تا به موقع به کمک شرکتها و نهادهای خصوصی و دولتی که میخواهند تحریم را دور بزنند، برسد و به آنها کمک شود. موضوعی که باید در میانمدت محقق شود، تقویت بخش نفتی و بانکی کشور است و در درازمدت نیز هم اقتصاد مقاومتی باید شکل کاملی به خود گرفته باشد، به این معنا که ثمره اقتصاد مقاومتی در کشور قابل لمس باشد. بسته دوم، بسته آفندی است به معنای اینکه از همه ابزارهای ممکن و اهرمهای فشار بر طرف غربی باید استفاده شود؛ از جمله ابزارهای فشار موجود در حوزههای هستهای، نظامی و موشکی است؛ در حوزه نظامیـ منطقهای باید تمام نیروهای مقاومت در منطقه با یک آرایش مجدد و با یک ترکیب تهاجمیتر حاضر شوند، البته بدون نزاع و درگیری و منظور از آرایش مجدد این نیست که شروع به درگیری شود، بلکه منظور این است که باید در آرایش خود، حالت تهاجم و آفند را به عنوان یک پالس مخابره کنند تا موج فشار جدیدی برای طرف مقابل ایجاد کند. همچنین در حوزههای دیگری به جز نظامی و هستهای نیز جمهوری اسلامی ایران اهرمهای فشار استفاده نشدهای دارد که باید با تاریخهای مشخص و با پشتوانه عملی به صورت یک نقشه راه ترسیم شود تا در کنار بسته پدافندی کاهش تأثیرگذاری تحریمها مورد استفاده قرار گیرد. در چنین شرایطی مذاکره یک ابزار خواهد بود تا نتیجه این اقدامات را اخذ کنیم، والا خارج از این راهبرد، یعنی استفاده محض از مذاکره، بارها و حداقل تاکنون شش مرتبه ثابت شده است که به هیچ نتیجهای نمیانجامد.