«سرجوخه» هم به پایان رسید. سریالی اجتماعی ـ امنیتی که هر چند با استقبال مخاطبان روبهرو شد، اما به هر حال چندان نتوانست، مانند سریالهای «گاندو» یا «خانه امن» مخاطب را پای تلویزیون میخکوب کند؛ هر چند برخی بازیگران اصلی این سریال جزء بازیگران مهم سریال «خانه امن» بودند و همین موضوع هم شاید این تصور را ایجاد میکرد که به نوعی بین این سریال و خانه امن شباهت وجود داشته باشد. البته این تصور هم چندان دور از ذهن نبود و با سریالی مواجه شدیم که مسائل امنیتی را مدنظر قرار داده بود. هر چند نویسنده فیلمنامهاش معتقد است: «سرجوخه نه اثری سیاسی است، نه یک کار امنیتی صرف، بلکه یک درام اجتماعی امنیتی است که به بهانه مسائل امنیتی به آسیبهای اجتماعی میپردازد. از این جهت به پدیدههایی مثل اینفلوئنسرها، بلاگرها و حتی سایتهای شرطبندی پرداخته است.»
تجربه فیلمهایی مانند گاندو، خانه امن و حالا سرجوخه نشان میدهد مردم به دیدن فیلمهای امنیتی علاقهمند هستند و شاید این علاقه نیز به این دلیل است که در واقعیت نیز کشورمان در حال حاضر با چنین موضوعاتی مواجه است و این موضوعات خلاف واقع و حقیقت نیست. هر چند برخی سریالها، مانند گاندو بیشتر از واقعیت بهره برده و سریالی مانند خانه امن بهره گرفته از چند خبر در مورد ورود تیم داعش به کشورمان بوده است، اما به هر حال حتی اگر برخی داستانهای تعریف شده و تصویر شده در این سریالها نیز برگرفته از پروندههای واقعی نباشد؛ اما چندان دور از واقعیت هم نیست و قطعاً مشابه آن اتفاق افتاده است.
مستندی که به کمک سرجوخه آمد
در «سرجوخه» در تیتراژ ابتدایی به این نکته که نیمی از آن واقعیت است و نیمی برگرفته از حقیقت، اشاره شده بود. در قسمتهای پایانی نیز مستندی پخش شد که مربوط به بخشهایی از سریال بود و این بسیار خلاقانه و مبتکرانه بود.
کار جالبتر این بود که این مستند پس از پخش قسمتهای مرتبط در سریال پخش شد، نه قبل از آن و همین موضوع جذابیت مستند و سریال را بالاتر برد. خیلی خوب است که در کنار داستانهایی که کل آن یا بخشی از آن واقعیت است، مستند آن نیز پخش شود.
مراقب خطر تکرار باشیم
در هر حال، این استقبال از سریالهای امنیتی موجب شده است تا این ژانر در سالهای گذشته بیش از قبل نیز مورد توجه مدیران فرهنگی قرار بگیرد؛ اما باید در نظر داشت که این استقبال مردم و توجه مدیران، ما را به تکرار نیندازد یا سبب نشود که کیفیت را فدای کمیت کنیم.
سریالهای امنیتی فارغ از جذابیت تصویری و داستانی، با هدف سرگرمی صرف ساخته نمیشود؛ بلکه این سریالها برای بالابردن سطح سواد و آگاهی مردم در رابطه با چنین موضوعاتی تولید میشوند و بنابراین چنین هدفی نباید از یاد تولیدکنندگان این آثار و پیش از آن مدیران فرهنگی برود.
در نهایت، میتوان این را گفت که شاید نیازی نباشد سالی سه یا چهار سریال امنیتی بر روی آنتن برود، اما این لازم و حتی واجب است که بر روی کیفیت یک سریال امنیتی دقت و وسواس بیشتری وجود داشته باشد؛ چرا که خانوادهها مخاطبان اصلی سریالهای تلویزیونی هستند؛ خانوادههایی که دلشان میخواهد ساعاتی از شب را در کنار دیگر اعضای خانواده به تماشای فیلم بنشینند.
برای نمونه، هر چند «سرجوخه» تلاش داشت این بار بیش از خانواده، جوانان را درگیر و مشتاق پیگیری سریال کند، اما آنچنان که باید و شاید نتوانست در این امر موفق باشد. دو جوان نقش اصلی فیلم را برعهده گرفتند؛ یکی در نقش غلامرضا و دیگری در نقش کیان. داستان این دو به صورت موازی فیلم را جلو میبرد، تا در نهایت داستانشان در جایی به یکدیگر رسید. قطعاً این میتواند جذاب باشد، اما به شرط آنکه کمی عمیقتر به هر یک از این دو، شخصیتپردازیها و حتی زندگیشان پرداخته شود.
سرجوخه با موضوعاتی مانند شاخهای اینستاگرامی و سایتهای شرطبندی شروع شد و این شاید برای جوانان جذاب باشد، اما برای اعضای خانوادهها که ردههای سنی مختلف را دربرمیگیرد، چندان موضوع دندانگیری نیست. نحوه فیلمبرداری و کارگردانی سکانسهای پایانی که مربوط به درگیریها و در نهایت دستگیری سرجوخه میشد نیز کمی هالیوودی بود و خیلی به دل نمینشست.
در کل هر چند گره زدن ماجرا به دو جوان که هر یک به نحوی در دام تیمهای تروریستی قرار گرفتهاند، جذاب و جالب بود؛ اما کیفیت پرداختن به موضوع، شخصیت پردازی ها، دیالوگ ها و تکنیک های بکار رفته آنچنان جذاب نبود که مخاطبان را مانند سریالهای گاندو و خانه امن پای تلویزیون بنشاند.