بدون شک شهید سلیمانی یک «نابغه» بود، اما سؤال این است: نبوغ او در چه بود و از کجا نشئت میگرفت؟ نبوغ شهید سلیمانی برخاسته از سه مؤلفه بود: «توکل»، «تدبر» و «اخلاص». «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»، این قدرت توکل است که ناشی از قدرت خداوند متعال است. درباره تدبر گفتهاند، کسی که در راه خدا تلاش میکند؛ یعنی همه ظرفیت خود را به کار میگیرد، خداوند راه را به او نشان میدهد و هر کس در راه خدا اخلاص ورزد، خداوند او را در سختیها کمک کرده و نیروهای امدادی خود را به سوی او گسیل میکند. بنابراین در این سه مؤلفه ما با قدرت معنوی فوقالعادهای مواجه هستیم.
اگر کسی به خداوند توکل کند و این توکل را با جهاد درهم آمیزد و مخلصانه عمل کند، اتفاق بزرگی رخ میدهد. شهید سلیمانی واقعاً مصداق یک انسان به تمام معنا «متوکل» بود. در سال 1392 تقریباً راهی برای شکست توطئه عظیم مشترک عبری ـ عربی ـ غربی در سوریه به چشم نمیخورد و همه چیز از سقوط قریبالوقوع دمشق حکایت میکرد و بعضی از رسانهها، مانند الجزیره حتی تاریخ سقوط را هم اعلام کرده بودند. در آن زمان صاحب این قلم از یکی از فرماندهان که بعداً به خیل شهدای مدافع حرم پیوست، پرسید تا چه وقت امکان مقاومت وجود دارد و او گفت حداکثر دو هفته و همه ما به طور قطع اینجا شهید میشویم و نمیتوانیم مانع سقوط شهر شویم. در این فضا، سردار سلیمانی وارد عمل شد و چهار سال زمان برد تا همان محافل سیاسی و رسانهای که از سقوط قریبالوقوع دمشق خبر میدادند، بگویند سوریه تثبیت شد و مخالفان مقاومت شکست خوردند.
یک ضلع دیگر نبوغ شهید، «تدبر» او بود. تدبر به این معنا که شهید در فهم مسئله و پیدا کردن نزدیکترین راه برای حل آن توانایی ویژهای داشت. شهید سلیمانی در یک جلسه خصوصی در ذکر خاطرات زمان جنگ میگفت فلانیـ اشاره به یکی از مسئولان سابق کشورـ وقتی فرمان میداد که بصره باید آزاد شود، کاری به این نداشت که از این طرف شط اروند تا شهر بصره چه خبر است و نیروها با چه شرایط و موانعی مواجه هستند. شهید سلیمانی معتقد بود فرمانده باید به گونهای تدبیر کند که پیروزی او قطعیتر و هزینههای او کمتر باشد. خود او میگفت فرماندهی ما در سپاه «فرماندهی بیا» است؛ در حالی که در ارتشهای دنیا، «فرماندهی برو» حاکم است.
نبوغ سوم شهید اخلاص او بود. شهید سلیمانی در طول دوران فرماندهی نیروی قدس و به خصوص در دهه آخر در مرکز توجه بود و این همه شهرت برای هر کس وضع خاصی را پدید میآورد؛ اما او واقعاً برای این مسائل ارزشی قائل نبود.
آسودگی برای شهید معنا نداشت. هیچ کس از شهید سلیمانی توقع نداشت که وقتی به شدت درگیر بحران منطقه است، برای رفع گرفتاری مردم سیلزده به خوزستان و ایلام سفر کند؛ اما او نه تنها خود، بلکه مواکب اربعین را که خود او تشکیل داده بود و حشدالشعبی را با وجود آنکه به اندازه کافی نیروی ایرانی وجود داشت، وارد کار کرد. همین نبوغ بود که سبب شد در دوران فرماندهی او جبهه مقاومت گامهای بلندی بردارد.