«عبدالحمید قدیریان» هنرمند نقاشی است که علاوه بر نقاشی به عنوان کارگردان و مدیر هنری در سینما و تلویزیون حضور داشته است. او از سال ۱۳۶۰ به عنوان نقاش فعالیت حرفهای خود را آغاز و بعد از آن در سال ۱۳۶۵ فعالیت سینمایی را با فیلم سینمایی «گذرگاه» به عنوان گریمور شروع کرد. قدیریان در سال ۱۳۶۶ با فیلم سینمایی «هراس» در عرصه طراحی صحنه و لباس مشغول به کار شد و آثار متعددی را تا به امروز طراحی هنری کرده است، که از جمله آنها میتوان به فیلمهای سینمایی «ملک سلیمان نبی(ع)»، «محمد رسولالله(ص)»، «ارتفاع پست»، «آبادان یازده ۶۰» و «مریم مقدس(س)» اشاره کرد. در آستانه فرا رسیدن روزهای پیروزی انقلاب اسلامی با این هنرمند در خصوص هنر و هنرمند انقلابی به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را میخوانید.
تعاریف زیادی راجع به هنر انقلاب مطرح میشود، تعریف شما از هنر انقلاب چیست؟
وقتی میخواهیم راجع به هنر انقلاب صحبت کنیم، باید اول موضعمان را مشخص کنیم که تعریف ما از انقلاب چیست؟ من به عنوان هنرمند مسلمان تعریفی را میپسندم و حقیقت میدانم که امام(ره) درباره انقلاب داشتند. ایشان میفرمودند: «این انقلاب یک امانت الهی است که باید به صاحبش تحویل داده شود.» با گذشت چندین سال از انقلاب همچنان تعریفم از انقلاب همین فرمایش امام است.
به نظر شما تا کنون تولیدات هنری بر مسیر این تعریف امام(ره) حرکت کردهاند؟
هنرمندان تحتتأثیر فضای پرحرکت و نورانی اوایل انقلاب تولیدات خوب و موثری داشتند و تلاش کردند با سرعت گرفتن، خودشان را به تحولات انقلاب نزدیک کنند، که البته این امکان هیچوقت برای هنرمندان میسر نشد که بتوانند پابهپای انقلاب حرکت کنند. بعد از جنگ با ظهور تفکرات غیر انقلابی و سوق دادن جامعه به فضایی متفاوت و رفاهطلب، به مرور از فضای فرهنگی که در دوران دفاع مقدس از آن بهره میبردیم، فاصله گرفتیم و پشتیبان فرهنگی خود را از دست دادیم. برای همین در جامعه کنونی نوعی رکود میبینیم؛ به عبارت دیگر رودخانه انقلاب که جریان داشت و میخواست همه طبقات و جوامع داخلی و خارجی را سیراب کند در داخل تبدیل به برکه شد، گو اینکه این رودخانه در خارج از کشور همچنان در جریان است و کشورهای پیرامونی را تغذیه میکند. از آن جایی که هنرمندان خودشان متفکر نیستند و کسانی هستند که تفکرات را به فرم در میآورند برای همین با تغییر تفکر جامعه و رخوتی که به مرور جامعه را گرفت هنرمندان هم دچار رخوت و جاماندگی از انقلاب شدند. ازین رو شاید بشود گفت اکنون تولیدات هنری ما نسبتی با انقلاب ندارد و هنرمندان از فضای اصلی انقلاب فاصله گرفتهاند.
آیا محدودیتهایی که هنرمندان با آن دست به گریبان هستند در فاصله گرفتن آنها از انقلاب تأثیر داشته است؟
اگر مروری به تاریخ هنر، مخصوصا تاریخ هنر ممالکی که انقلاب کردهاند، داشته باشید، میبینید شاخصترین و عمیقترین آثار هنری در زمان محدودیتها خلق شدهاند.
اما به نظر میرسد آدمهایی که اصلا هنر را نمیشناسند در کار هنرمندان دخالت میکنند.
اگر این دخالتها تأثیر داشت، این همه تولید اثر هنری نداشتیم. داستانِ فضای بستهای که مطرح میشود به خاطر تبلیغات است تا جنبههای مثبت انقلاب نادیده گرفته شود، اما مسئله اصلی این نیست. بحث مهم این است که جامعه و هنرمندان در اوایل انقلاب از نور الهی بهره میبردند و از حرکت مردم و خون شهدا انگیزه میگرفتند و تغذیه فکری میشدند، اما الان از مجاری دیگر تغذیه فکری میشوند چون ما در حال حاضر، تببین دقیق، نوآورانه و منطبق بر آیات قرآن برای نسل جدید نداریم و با شعارهای تکراری این 40 سال هم دیگر نمیتوانیم جوانها را توجیه کنیم. جوانها نیاز به تبیینهای نو از قرآن و منطبق با شرایط امروز دارند، ولی همچنان کلام متفکران 50 سال پیش در جامعه مطرح میشود. در حالیکه برای دفع فتنههای آخرالزمانی باید تبیینهای قرآنی و دقیق از مسیر پیشرو داشته باشیم. تا وقتی این تبیین نباشد هنرمند یا خودش تولید تبیین میکند یا از مجاری بیگانه دریافت میکند و از ذات انقلاب فاصله میگیرد. بنابراین چون تفکر هنرمند انقلاب بازسازی و بازپروری نشده است، هنرمند انقلاب هم در جامعه نمود ندارد.
یعنی ما هنر انقلابی نداریم؟
اگر قائل به این باشیم که انقلاب حرکتی است بر مبنای نورالله که به ظهور ختم میشود، باید بگویم هنرمند ناب انقلابی کم نداریم. آن هنر انقلابی که امام آن را تبیین میکرد تنها بحث احساسات ضد استکباری و منظرهای سیاست نبود که چند کاریکاتور و چند پوستر را جلوه هنر انقلاب بدانیم، در حالیکه بحث هنر انقلاب، عظیمتر و والاتر از مباحث سیاسی است. هنر انقلاب یعنی ایجاد و اشاعه فضایی که جهان را برای ظهور آماده میکند و این مسئله نیازمند تببین دقیق قرآنی است. با این تعریف، مشکل از هنرمندان نیست. اتفاقا هنرمندان ما قابل، دلسوز و مشتاق هستند و زحمتشان را هم کشیدهاند، اما وقتی اهل تفکر، اندیشهای تولید نکردهاند که جامعه را از ایستایی و برکه بودن خارج کند، لذا جامعه برای خود فضای تفکری ایجاد میکند، یا منطبق با منویات درونی خود و یا تحت تأثیر تفکراتی که از بیگانگان ارائه میشود و هنرمندان هم در همین تنوع تفکرات تولید اثر میکنند، که هیچکدام منطبق بر هنر انقلاب نیستند. اما هنری که بر مبنای معارف قرآنی و حرکت به سمت ظهور، تولید میشود در خدمت انقلاب است و به حرکت انقلاب کمک میکند. برای نمونه، در زمان دفاع مقدس، بچهها شناسنامههایشان را عوض میکردند و به جبهه میرفتند. اگر از آنها میپرسیدی چرا چنینکاری میکنند، میگفتند ما در آنجا به امام زمان(عج) نزدیک هستیم. همین احساسات در بازماندگان از جنگ و وصیتنامه شهدا دیده میشود. حس آنها از حضور در جبههها، جنگطلبی نبود بلکه عشقبازی بود مثل حالتی که سردار سلیمانی داشت؛ او عاشقی بود که جنگ هم میکرد. حالا بیاییم فیلمهای دفاع مقدسی را که بچههای انقلابی ساختهاند، ببینید. در کدام فیلم این حس جاری است؟ آیا وقتی این فیلمها را میبینیم با خودمان میگوییم: کاش ما نیز در آن دوران بودیم و حضور اهلبیت را درک میکردیم و یا میگوییم چه خوب شد جنگ تمام شد و ما آنجا نبودیم؟ ما هنر انقلاب تولید نکردهایم، ما هنر خودمان را برگرفته از یک واقعه اجتماعی تولید کردهایم. در هنر انقلاب در هر ژانری که تولید میشود، عشق به اهل بیت(ع) باید نمود داشته باشد. سخت ترین و شاید خشن ترین شغل، شغل نظامی است. اگر میخواهید هنرمند انقلابی را بشناسید، باید سردار سلیمانی را به عنوان الگو، مقابل خودمان بگذاریم و بگوییم حس عاشقانهای که در سردار نسبت به اهلبیت(ع) وجود داشت باید در اثر هنری با هر موضوع دیده شود، با این دیدگاه ما هنر انقلاب نداریم.
چه کسانی در جامعه ما موظف به تولید اندیشه هستند؟
کار تولید اندیشه، کار هنرمند نیست. ممکن است هنرمندی اندیشه هم داشته باشد، اما کار هنرمند تولید اندیشه نیست. تولید اندیشه کار علما و اهل علم است. معتقدم باید نهضت مطالبهگری ایجاد شود. این نهضت هم میتواند از سوی مردم و رسانهها باشد و هم از سوی هنرمندان دلسوز، تا در سایه این مطالبهگری از اهل علم بخواهند حصار دور خودشان را بشکنند و در چهارچوب آیات قرآن و نه در چهارچوب فهم خودشان، وارد تولید اندیشه شوند. ما به اندازه کافی علمایی داریم که از خودشان حرف میزنند و هر کدام جامعه را به سمتی میکشند، اما در این برهه از زمان، ما نیاز به تولید اندیشه بر مبنای قرآن داریم تا همه بر یک مدار حرکت کنند. اگر این مطالبهگری را فریاد بزنیم شاید حرکتی در جامعه علمی ما اتفاق بیفتد. ما به تولید مطالب نو برگرفته از قرآن، در خور اهداف پیش رو که رسیدن به فضای ظهور است، نیاز داریم.
البته باید به مسئله دیگری در کنار مطالبهگری توجه شود و آن مراقبت و تقویت جایگاه روحانیت اصیل است، چرا که روحانیت یکی از پایههای محکم برای عبور از فتنههای آخرالزمان میباشد. برای همین باید آنها خود را برای ورود به صحنههای پیش رو آماده کنند و جامعه را تغذیه کنند. اگر قرار باشد انقلابی جهانی داشته باشیم باید زبان بینالمللی داشته باشیم البته در چهارچوب تفکر قرآنی که منطبق بر فطرت انسانها است.
هنرمند انقلابی که میخواهد در مسیر آرمانهای انقلاب قدم بزند در این چهارچوب و ابزارها باید چه کند و چه وظیفهای دارد؟
خودم به این نتیجه رسیدهام که قبل از اینکه یک هنرمند باشم، مسلمان هستم و به عنوان یک مسلمان باید دینم را بشناسم. دین مجموعه بایدها و نبایدهای فقهی نیست. در دین، اصول تفکری هم هست که به عنوان یک هنرمند باید به دنبالش بروم و ایمان و اعتقادم را صحیح و محکم کنم. بنابراین منِ هنرمند انقلابی اگر میخواهم در جهت انقلاب حرکت کنم باید اول یک مسلمان معارفی شوم، در این صورت آثارم رنگ و بوی معارفی میگیرد. در این حالت میتوانم مدعی شوم که در چهارچوب اهداف انقلابی که خداوند در این سرزمین ایجاد کرده، حرکت میکنم.