به تصویر کشیدن برهههای مهم و تاریخی کشورها، همیشه از اساسیترین و مهمترین برنامههای فرهنگی در هر کشوری است و اگر غیر از این باشد، عجیب و غیرمنطقی است. در این مسیر، استفاده از ظرفیت هنر هفتم تأثیر بسزایی در بازخوانی و روایت اتفاقات مهم هر کشور خواهد داشت.
گاهی در اوج و بحبوحه آن اتفاق و رویداد است که میتوان از این ظرفیت برای روایت آن استفاده کرد و گاهی پس از گذشت زمان و فاصله گرفتن از آن مقطع تاریخی، میتوان به جنبههای گوناگون آن توجه کرد که شاید به دلیل وجود نسلی که در آن برهه تاریخ حضور نداشتهاند و سؤالات مختلفی در ذهنشان انباشته شده، اهمیت ساخت چنین آثار و روایتهایی بیشتر میشود.
در مورد انقلاب اسلامی ایران نیز قطعاً این امر بسیار مهم است که بتوان از ظرفیت تولیدات سینمایی و تلویزیونی برای به تصویر کشیدن این برهه مهم تاریخی کشورمان بهره برد، اما متأسفانه با وجود بیشتر شدن امکانات فنی و هنری، کارها در این حوزه بسیار ضعیفتر از گذشته شده است و گاهی حتی تولیدات جدید را نمیتوان با آثار خوبی که با کمترین امکانات و در دهههای گذشته ساخته شدهاند، مقایسه کرد. هر چند کیفیت آثار بسیار مهمتر از کمیت آنهاست؛ اما به هر حال کاهش کمی تولید چنین آثاری نیز کاملاً مشهود است.
اگر مروری بر آثار تولیدی به ویژه کارهای تلویزیونی سالهای گذشته داشته باشیم، این کاهش کمی و کیفی آثار را به وضوح تشخیص خواهیم داد.
دفاع بد از انقلاب اسلامی!
همین سال گذشته بود که سریالی با عنوان «روزهای ابدی» ساخته شد و آنقدر ضعیف و کلیشهای به موضوع انقلاب اسلامی و وقایع حساس و سرنوشتسازی، مانند تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران پرداخت که صدای همه را درآورد؛ طوری که رسانهها تیتر زدند؛ «دفاع بد از انقلاب اسلامی در روزهای ابدی».
واقعیت هم همین است؛ «نساختن، بهتر از بد ساختن است.» روایت بد و بیظرافت از رویدادهای انقلاب اسلامی، به مراتب بدتر از روایت نکردن و دفاع نکردن است. همین سریالهای ضعیف باعث میشود که مردم برای صدمین بار، پای کاری مانند «در چشم باد» بنشینند که این ایام دوباره از شبکه اول سیما در حال بازپخش است.
در سال های اخیر شبکهها به تکرار و بازپخش پی در پی تولیدات فاخر قبلی روی آورده اند. حتی دیگر گاهی مانند امسال کنداکتور سریالی ویژه ایام دهه فجر در شبکههای مختلف سیما به چشم نمیآید.
قطعاً در حال حاضر و با وجود انتخابهای زیادی که پیش روی مخاطبان تلویزیون در فضای مجازی و ... وجود دارد، کار بسیار سختتر از گذشته است، اما استقبال همیشگی مخاطبان از کارهای تاریخی حتی از نوع تکراریاش مانند «در چشم باد»، «مدار صفر درجه»، «کیف انگلیسی»، «کلاه پهلوی» و «هزاردستان» و... نشاندهنده این است که آنها همچنان تشنه کارهایی قوی در حوزه تاریخ کشورشان هستند، به خصوص تاریخی که با خون جوانان خودشان رنگین شده است.
البته در سالهای اخیر در حوزه روایت انقلاب اسلامی، کارهایی از قبیل سریال «جلال» هم ساخته شده است؛ سریالی که در فصل اول توانست مخاطبان زیادی را با خود همراه کند، هرچند در فصل دوم آنطور که انتظار میرفت، ظاهر نشد.
«زیرخاکی 1 و 2» هم کار دیگری است که در ژانر کمدی به مسائل انقلاب توجه داشته و اتفاقاً خیلی هم خوب توانست، موارد حساس و مهمی مانند نفوذ نااهلان در دستگاههای انقلابی را به تصویر بکشد که شاید در نوع خودش اولین کاری باشد که تا این حد توانسته با درایت مسائل زمان انقلاب را به دور از کلیشههای رایج تحلیل و تصویر کند.
امیدی که نباید ناامید شود
کارهای موفقی مانند «زیرخاکی» نشان میدهد هنوز هم میتوان به ساخت کارهای خوب امیدوار بود، اما به شرط آنکه کمی دست تولیدکنندگان را باز بگذاریم، به نیروهای جوان و خلاق که گاهی حتی به دور از حاشیهها و مستقل اما دلسوزانه کار میکنند، اعتماد کنیم و کمی هم کار را به آنها بسپاریم؛ چراکه وقتی کاری دور از سفارشهای سازمانی و اداری ساخته شود، نتیجه بهتری هم خواهد داد.
هر چند که کنداکتور امسال صدا و سیما نشان داد که دست این سازمان در دهه فجر از تولیدات سریالی فاخر و ویژه این ایام خالی ماند، اما این امید میرود که برای سالهای پیش رو، عزمی جدیتر در رابطه با تولیدات تاریخی به ویژه در رابطه با انقلاب اسلامی وجود داشته باشد و شاهد کارهایی ماندگارتر مانند «در چشم باد» در این حوزه باشیم.
به ویژه اینکه، چندی قبل رئیس جدید رسانه ملی در ابتدای کارش، دستور متوقف شدن بسیاری از پروژههای ساخت سریال و پالایش آنها را داد؛ اقدامی که انتظار میرود، نتیجه مثبت آن در خروجی سال بعد و سالهای بعد صدا و سیما دیده شود.