یکی از مصائب حاکمیت پهلوی بر ایران زمین، ناتوانی آنها در حفظ مرزهای جغرافیایی و جدایی بخشی از خاک ایران از سوی بیگانگان بود. اوج این خیانت را میتوان در جدایی بحرین مشاهده کرد. این جزیره نفتخیز خلیجفارس قرنها به ایران تعلق داشت؛ اما در زمان قاجار، انگلستان استعمارگر در نقاط گوناگون خاورمیانه استقرار یافته و از جمله بحرین را بهصورت پایگاهی برای خود درآورد و شیوخی را دست نشانده خود و حاکم این جزیره کرد. همواره دولت ایران، بحرین را قسمتی از خاک خود میدانست و در تقسیمبندی مملکتی هم استان چهاردهم به حساب میآمد و درصدد بود تا در فرصت مناسب عملاً حاکمیت خود را استقرار بخشد. در حالی که انگلیسیها در پایان دهه 1340 قدرت خود را در خلیجفارس رو به افول میدیدند، تصمیم به اعلام استقلال بحرین گرفتند که در این میان شاه دستنشانده پهلوی به جای تأکید بر حفظ خاک وطن، برای کسب رضایت اربابان انگلیسیاش، به جدایی بحرین حکم داد. دکتر سیدجلالالدین مدنی در جلد دوم کتاب «تاریخ سیاسی معاصر ایران» مینویسد: «شاه برای زمینهسازی در تحقق این هدف در دی ماه ۱۳۴۷ طی کنفرانسی مطبوعاتی در دهلینو گفت: «گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند، چه فایدهای دارد. چون این اشغال محسوب میشود و ما برای نجات بحرین هرگز به زور متوسل نخواهیم شد.» بعد از این نیز مذاکرات برای شکل قانونی جدایی بحرین ادامه یافت؛ به صورتی که هویدا، نخستوزیر وقت گفت: «مصالح عالیه ملت ایران بیش از هر چیز و سرنوشت ما و برادران مسلمان ما در آن سوی خلیجفارس ایجاب میکرد که از هیچ اقدامی برای دفاع در برابر استعمار فروگذار نشود. تجزیه بحرین مظهر بارزی از سیاست مستقل ماست...» به همین دلیل طی توافقی ایران پذیرفت که با دخالت دبیرکل سازمان ملل نظر مردم بحرین استعلام و طبق آن عمل شود. از جانب دبیرکل سازمان ملل برابر راهنمایی و خواست دولت انگلستان نمایندهای به بحرین اعزام شد و گزارش کار که پیشبینی میشد و قطعی بود که بر جدایی بحرین استوار است، با قطعنامه شورای امنیت به دولت ایران تسلیم شد. مجلس شورا نیز با اکثریت ۱۸۷ رأی از ۱۹۱ نفر نمایندگان حاضر که جملگی دستنشاندههای دربار بودند نه نمایندگان واقعی مردم، بر این جدایی صحه گذاشت و مجلس سنا نیز به اتفاق آرا این گزارش را در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۹ تصویب کرد.