«علفزار» فیلمی در حال اکران است که سال گذشته به تهیهکنندگی بهرام رادان و کارگردانی کاظم دانشی ساخته شد و در جشنواره فیلم فجر نیز توانست[...]
«علفزار» فیلمی در حال اکران است که سال گذشته به تهیهکنندگی بهرام رادان و کارگردانی کاظم دانشی ساخته شد و در جشنواره فیلم فجر نیز توانست بعد از فیلم «موقعیت مهدی» بهترین تعداد نامزدی جوایز را از آن خود کند. این فیلم در نهایت برنده چهار جایزه بهترین صداگذاری، بهترین تدوین، بهترین نقش مکمل زن و بهترین فیلمنامه شد. نگاهی به این اثر سینمایی نشان میدهد، فیلمنامه آن خوب به اجرا درآمده است؛ آن هم با تلاش یک کارگردان فیلم اولی. فیلمنامه از کشته شدن یک پسر بچه آغاز میشود، اما نمیتوان آن را آغازِ فیلم دانست. در واقع، میتوان گفت این سکانس ابتدایی، سکانسی اضافه است که هیچ ارتباطی به ماجرای کل داستان ندارد، به جز اینکه فقط در جاهایی به آن ارجاع میشود. حتی پس از این سکانس، در نمایی تعدادی افراد قمه به دست دیده میشوند که باز هم سکانسی اضافه است. این دو سکانس را میتوان یک شروع بیربط یا حداقل بگوییم کمارتباط با داستان اصلی فیلم دانست. شاید بتوان گفت تنها دلیل آوردن این سکانسها استفاده از آنها به منظور نشان دادن تلاش برخیها برای تحت فشار قرار دادن بازپرس یک پرونده است که قهرمان اصلی داستان به شمار میآید. بازپرس جوانی که یک بچه مریض دارد، متقاضی انتقالی به تهران است و هر زمان که مطابق میل و درخواست غیرقانونی مافوق خود (دادستان) عمل نمیکند، با پروندهای که در سکانس اول به تصویر کشیده شده، تهدید میشود.
روایت یک قضاوت
پس از این دو سکانس ظاهرا بیربط، داستان وارد ماجرای اصلی خود میشود. داستان فیلم، پرونده یک تجاوز است که قرار است از سوی قهرمانِ داستان، یعنی بازپرس پیگیری شود؛ اما مافوقِ او بنا به سفارش شهردار و مصلحتاندیشیهای ناشی از روابط ناسالم، سعی در تغییر مسیر پرونده دارد و حالا قرار است این بازپرس جوان و مسئولیتپذیر تصمیمی مهم بگیرد. آیا قضاوت درست را پیش بگیرد یا او نیز به همان مصلحتهای ناسالم و شخصی فکر کند؟!
اما واقعیت این است که هر چند کارگردان میخواهد قهرمان داستان (بازپرس) واقعاً قهرمان باشد، اما در جاهایی نتوانسته است شخصیتپردازی خوبی از این بازپرس انجام داده و به مخاطب معرفی کند؛ این در حالی است که بازیگر این نقش (پژمان جمشیدی) خیلی خوب توانسته است از ایفای آن برآید. در واقع، پیرنگ اصلی داستان همین پرونده تلخ تجاوز چند نفر به چند زن در یک باغ است؛ اما در کنار آن، پرونده مرد و زنی معتاد نیز به داستان اضافه میشود که خیلی خوب توانسته به کمک انتقال پیام فیلم به مخاطب بیاید، زیرا ناخودآگاه تصمیمگیری بازپرس داستان در مورد این دو پرونده، یک مقایسه مفهومی و مبنایی برای مخاطب ایجاد میکند. در واقع نشان میداد که یک قاضی عادل مسلمان میتواند آن هنگام که لازم است برای آبروی یک فرد اغماض کند و آنجا هم که لازم است برای حفظ حیثیت و آبروی یک فرد دیگر (زنان قربانی تجاوز) سرسختانه برخورد کند و تبعات آن را هم بپذیرد. شاید برخی حضور این زن و مرد معتاد را بیربط به کل فیلم بدانند، اما واقعیت این است که خیلی خوب در دل کار نشسته است و خیلی خوب پیام داستان را جلو میبرد.
دو پیام «علفزار»
موضوع مهمی که در خلال این فیلمنامه خیلی خوب به تصویر کشیده شده، انتقال دو پیام مهم به مخاطب است؛ پیام اول، به چالش کشیدن نوع سبک زندگی غلط و ضدفرهنگی است که پیامدهای تلخ آن دامنگیر خودشان میشود. با این توضیح که اختلاط زنان و مردان نامحرم در یک باغ و عادت به مصرف مشروبات الکلی چنان آنها را در منگنه قرار میدهد که وقتی مورد تعرض عدهای در همان باغ قرار میگیرند، برای شکایت و پیگیری حق ناموس خود دچار تردید و تناقض میشوند وـ جز یک نفرشانـ بقیه دنبال لاپوشانی میافتند!
پیام دوم فیلمنامه هم، گوشزد کردن خطرات اعمال نفوذ صاحبان قدرت در دستگاه قضایی است که در کنار پاکدستی بازپرس جوان پرونده، به خوبی انجام شده است.
فیلمنامه به جز چند سکانس ابتدایی، آغاز، میانه و البته پایانی باز دارد. در نهایت نیز ضربه آخر را وقتی میزند که دلیل اصلی عروس خانواده برای پیگیری جدی پروندهای که همه میگفتند دنبالهاش را نگیر، روشن میشود و در واقع گویای نگاه فیلمساز به کودکان و نسل آینده است.
در کل فیلم کاظم دانشی خوب است، با ایراداتی در شخصیتپردازیها. حتی شخصیتپردازی قهرمان داستان در جایی که راز خواهرِ شاکی را برملا میکند، تا حدی برای مخاطب زیر سؤال میرود؛ اما در نهایت پایان باز داستان را به نفع حق تمام میکند. این موضوع و تقابل آن با شخصیت دادستان که از قهرمان داستان (بازپرس)، تجربه بیشتری دارد؛ اما به دلیل روابط ناسالم، دنبال انحراف در مسیر پرونده مهمی، مانند حادثه تلخ باغ است، اهمیت سلامت دستگاه قضا و تأثیر آن بر آرامش و سلامت جامعه را یادآوری میکند.