برای ازدواج من با دخترش هیچ شرایط عجیبی، مانند مهریه سنگین در نظر نگرفت و خیلی بزرگوارانه با من برخورد کرد. این موضوع برای من خیلی باارزش بود و من هم تمام سعی خودم را کردهام تا جواب اعتمادشان را به خوبی بدهم. شهید رزاقی با تأکید بر ساده برگزار کردن مراسم ازدواجمان در شروع زندگی کمک بزرگی به من و همسرم کرد. او اعتقاد داشت ازدواج سنت پیغمبر خداست و باید دست به دست هم بدهیم تا جوانان هرچه زودتر تشکیل خانواده دهند. در خداحافظی آخر خانوادهاش را به من سپرد و گفت که مانند چشمهایم مواظبشان باشم. از شنیدن این حرف تعجب کردم؛ چون هیچوقت این حرف را به من نمیزد و چنین سفارشی نمیکرد. میدانستم در دوران بازنشستگی مأموریتی در کار نیست و با توجه به روحیاتی که از او سراغ داشتم، احساس کردم به سوریه میرود. پدر همسرم به هیچوجه درگیر ظواهر دنیایی نبود و هیچ الزامی هم برای رفتن به سوریه نداشت؛ اما نمیتوانست اطراف حرم اهلبیت(ع) را ناامن ببیند و دست روی دست بگذارد. وقتی خبر شهادت همرزمانش مانند شهید حسین همدانی را میشنید، افسوس میخورد که از قافله شهادت جا مانده است. بالاخره سال 1394 در عملیات آزادسازی شهر نُبُل الزهرا(س) در شهر حلب به آرزوی دیرینهاش رسید و با مقام شهید از این دنیا رفت.
به نقل از حبیب مصفا
داماد شهید حسن رزاقی
سردار شهید مدافع حرم «حسن رزاقی» سال 1344 در روستای داریان طالقان به دنیا آمد. او سالها در سپاه پاسداران خدمت کرده بود و سوابق درخشانی از حضور حماسهساز در جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس و پس از آن در حوزه مهندسی رزمی داشت؛ مهارتش در جنگ و تاکتیکهای نظامی او را بر آن داشت تا به کمک رزمندگان مقاومت در سوریه هم بشتابد؛ هرچند که بازنشسته سپاه پاسداران بود، اما سال 1394 به عنوان مستشار نظامی برای نبرد با تروریستهای تکفیری راهی سوریه شد و در چهاردهم بهمن ماه سال 1394 در راه دفاع از حریم اهلبیت (ع) در منطقه شهرک «نبل و الزهرا» در سوریه به شهادت رسید؛ از این شهید والامقام دو دختر و دو پسر به یادگار مانده است.