پدر رهبر معظم انقلاب یکی از ائمه جماعت مشهد بودند. ایشان به دلیل عارضه چشمی در معرض نابینایی قرار میگیرند و برای معالجه و درمان لازم بود به تهران منتقل شوند، در ضمن ایشان به یک پرستار نیاز داشتند، از طرفی این پدر و فرزندانش علاقه وافری به همدیگر ابراز میکردند؛ همانند انس و علاقه ما بین حضرت یعقوب و یوسف. در این شرایط رهبر معظم انقلاب مردد بودند که بمانند و درسشان را در قم ادامه بدهند یا اینکه از پیشرفت علمی خود صرف نظر کنند و پرستاری پدر را بر عهده گیرند.
این شبهه برای ایشان پیش میآید که شاید خدمت به پدر واجبتر باشد. با یکی از دوستانشان (که اهل معرفت بود) مشورت میکنند. او میگوید:
عقیده من این است که شما برای خدمت به پدر به مشهد بروید، خدا قم را به مشهد میآورد، یعنی آنچه خدا میخواهد در قم به شما بدهد، در مشهد به شما میدهد.
این حرف به دل ایشان مینشیند، از تحصیل در قم و آن شرایط ممتازی که در قم پیش آمده بود، صرف نظر میکنند و با پدر به مشهد برمیگردند.
به نقل از آیتالله مصباحیزدی