به تازگی آمریکا و تروئیکای اروپایی بیانیه مشترک و تأملبرانگیزی را درباره مذاکرات برجام منتشر کردهاند. در بخشی از این بیانیه آمده است، ایران باید مطالبات فرابرجامی خود، نظیر «درخواست ضمانت در قبال آینده برجام» و «رفع محدودیتهای غیرجامی» در مسیر احیای توافق هستهای را فراموش کند. در کنار این موضوع، آژانس بینالمللی انرژی اتمی در تازهترین گزارش خود، نسبت به انتقال تجهیزات پیشرفته هستهای ایران به پایگاه فردو و گازدهی به دومین آبشار سانتریفیوژهای نسل جدید ابراز نگرانی کردهاند.
واقعیت امر این است که اصرار دولت سیزدهم بر «رفع عملیاتی تحریمها» و «بازگشت واقعی آمریکا به برجام» برای غرب و آژانس بسیار گران تمام شده است. راهبرد مقاومت فعال در برابر غرب تا حصول نتیجهگیری نهایی و مطلوب، فرمول و الگووارهای بوده که نقشه راه نظام و دولت ما در مواجهه با آمریکا و تروئیکای اروپایی بر مبنای آن ترسیم شده است. دولت سیزدهم در راستای هدایت و مدیریت این بازی، از الگوهای فرامتنی و متنی به خوبی بهره گرفته است. در این زمینه مواردی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت:
نخست اینکه، در قاموس سیاست خارجی انقلابی، «وارونهنمایی غرب» نسبت به حقایق جاری در نظام بینالملل جایگاهی ندارد. این قاعده در زمینه مذاکرات احیای برجام نیز صادق است. واقعیت امر این است که اصرار دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان بر «رفع عملیاتی تحریمها» و «ارائه تضمینهای لازم در قبال آینده توافق هستهای»، مانع از این وارونهنمایی شده است. از سوی دیگر، اصرار جمهوری اسلامی ایران بر خطوط قرمز و عملیاتی مربوط به «رفع عملیانی تحریمها»، منجر به قرار گرفتن غربیها در دو راهی «احیای واقعی برجام» و «استمرار رویکرد دولت ترامپ» و البته پذیرش آثار و پیامدهای آن شده است.
به موازات دیپلماسی برجامی (مربوط به مذاکرات احیای توافق هستهای)، شاهد هدایت ظرفیتهای حوزه سیاست خارجی کشور در ذیل راهبرد دیگری به نام «تکثیر زمینهای بازی» هستیم. پیش فرض و مبنای نگاه دولت سیزدهم نسبت به این راهبرد این است که «توافق هستهای» حتی در صورتی که احیا شود به سبب قابلیت ابطالپذیری از سوی دولت بعدی یا حتی فعلی آمریکا، نمیتواند حکم نقطه ثقل راهبردی و اقتصادی را در معادلات اقتصادی و سیاست خارجی کشور ایفا کرد. در چنین شرایطی، دولت تمرکز عملیاتی و ویژهای بر حوزه «دیپلماسی منطقهای» و «نقشآفرینی در پروژههای جمعی» کرده است. فعالسازی ظرفیتهای حوزه بریکس، شانگهای و اوراسیا به سود اهداف اقتصادی و منطقهای و حتی فرامنطقهای ایران در همین راستا صورت گرفته است. در حوزه دیپلماسی منطقهای و به ویژه ارتباط با همسایگان نیز شاهد بازتعریف مناسبات پیرامونی با حوزه همکاری خلیجفارس، آسیای میانه، افغانستان و شبه قاره هند و همسایگان غربی حول محور منافع ملی کشور هستیم. در نتیجه این اقدامات، دیگر ما به بازی در یک زمین محدود و مبهم (برجام) محکوم نخواهیم بود که اتفاقاً میتوانیم از ظرفیتهای بالقوه و بالفعل نهفته در زمینهای بازی دیگر، همزمان به منظور تقویت راهبرد «رفع تحریمها» و «خنثیسازی تحریمها» استفاده کنیم.
در نهایت اینکه دولت سیزدهم با بهرهگیری از تجربیات تلخ دیپلماسی فرامنطقهای و غربگرایانه دولت سیزدهم، ریلگذاری جدیدی را در حوزه سیاست خارجی و مناسبات بینالمللی خود آغاز کرده است. این فرآیند، شامل بازخوانی، بازتعریف و بازآفرینی بسیاری از ظرفیتها در این عرصه میشود. قطعاً ثمرات این نگاه گسترده و عملیاتی به عرصه دیپلماسی در آیندهای نزدیک و در عرصههای راهبردی، تاکتیکی و عملیاتی قابل رصد و مشاهده خواهد بود.