شبی که آقاسعید در بامداد آن شهید شدند، دسته ما عملیات داشت. یکی دو ساعت به غروب مانده بود که آقا سعید به من گفتند[...]
شبی که آقاسعید در بامداد آن شهید شدند، دسته ما عملیات داشت. یکی دو ساعت به غروب مانده بود که آقا سعید به من گفتند: «آقا شجاع برویم غسل کنیم.» نزدیک محل استقرار ما در قرهبلاغ یک موقعیتی بود به نام چم امام حسن(ع) که از سر شاخههای رود الوند به حساب میآمد. آب زلالی داشت و عمقش هم تقریباً به اندازه یک نفر بود. در مسیر تا چم امام حسن(ع) آقا سعید با من صحبت میکرد. از اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و لزوم پرهیزگاری سخن میگفت... .
صحبتهایمان تا زمان بیرون آمدن از آب ادامه یافت. توصیههایی به من کرد؛ از جمله آنکه گفت: «تو الان در سِنّی قرار داری که در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاک نگه دار و از گناه دوری کن» عرض کردم: «آقا سعید روزگار طوری نیست که بشود تقوا را آنطور که شما میگویید نگه
داشت. صبح که از منزل بیرون میآییم، کسانی را میبینیم که حجابشان را درست رعایت نمیکنند.»
آقا سعید همانطور که سرش را با حوله خشک میکرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: «شما...» حوله را از روی صورتش کنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان(عج) تا به امروز یک نگاه حرام نکردهام» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محکم زد که اشک در چشمانم حلقه زد.
به نقل از سیدشجاعالدین جعفری، برادر شهید سیدمحمدسعید جعفریکرمانشاهی
سیدمحمدسعیدجعفریکرمانشاهی در روز 18 بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین متولد شد. شهيد سپهبد علی صيادشيرازی در سال۱۳۵۰در جریان دعوت شهید جعفری از نیروهای مذهبی برای مبارزه با رژیم طاغوتی با او آشنا میشود و اين آشنايی را نقطه عطفی در تغيير مسير زندگی خويش دانسته، میگويد: «آشنايی من با سعيد آغاز آشنايی من با مربيان دينی بود؛ سعید برای من همچون پلی بود به جهان معرفت و معنویت... .»
در سال ۱۳۵۶ مرحله نظامی فعالیتهای خویش را آغاز کرد و هفت گروه مخفی برای فعالیتهای تهاجمی و آموزش استفاده از تسلیحات نظامی تشکیل داد.
عاقبت در ۴ آبان ۱۳۵۹ در شب خجسته عید غدیر در خط مقدم جنگ و ارتفاعات قراویز به اجداد پاک و شهید خویش تأسی و پس از عمری کوتاه، اما بسیار پربرکت در حال سجده جان به جان آفرین تسلیم کرد.