صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۴ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۶  ، 
کد خبر : ۳۳۸۹۱۲

پنج‌ ماه زندگی و یک عمر یاد

‏زندگی من و احمد پنج ماه بیشتر طول نکشید. آن روزی که ما عقد کردیم، اولین کلامی که به زبان آورد، نام خدا بود. بعد از یاد کردن نام خدا قرآن را آورد[...]

‏زندگی من و احمد پنج ماه بیشتر طول نکشید. آن روزی که ما عقد کردیم، اولین کلامی که به زبان آورد، نام خدا بود. بعد از یاد کردن نام خدا قرآن را آورد و گفت دستت را بگذار روی آن. وقتی که دستم را روی قرآن گذاشتم، احمد هم این کار را کرد و بعد گفت قسم می‌خوریم که اگر هر کدام از ما به راه‌هایی غیر از مسیر الهی رفتیم، آن یکی به مسیر درست هدایت‌مان کند، من هم قسم خوردم. گفت قسم می‌خوریم که در زندگی همیشه خدا در یادمان باشد و در هر مورد اگرچه به ضررمان باشد، فقط به امر خدا عمل کنیم. احمد با من رفتاری دوستانه داشت و من یاد ندارم که حتی یک مرتبه من و او با هم سر موضوعی جر و بحث کرده باشیم. اگر غذایی آماده می‌کردم که طعم خوبی نداشت و حتی خودم برای خوردن آن را نمی‌پسندیدم، او آن غذا را می‌خورد و می‌گفت ناشکری نکن. احمد همیشه از خدا طلب آمرزش می‌کرد و در همه اوقات از خدا می‌خواست که حتی لحظه‌ای ما را به حال خودمان واگذار نکند و به من توصیه می‌کرد که همیشه خدا را در نظر داشته باشم تا مرتکب گناه نشوم. بسیار به حفظ حجاب توصیه می‌کرد.

به نقل از همسر شهید احمد آقابیگی

شهید احمد آقابیگی سوم بهمن 1342، در تهران متولد شد. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود که ازدواج کرد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت و پنجم مرداد 1367، در اسلام‌آباد غرب بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک شهید در بهشت زهرای تهران آرمیده است.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات