منطقه غرب آسیا بیشتر از هر زمان دیگری در معرض تغییرات شدید و سریع قرار دارد. جنگ روسیه در اوکراین بسیاری از معادلات و نظم جهانی را برهم ریخت. با این حال، کسی گمان نمیکرد اولین منطقهای که نظم و امنیتش دستخوش تغییر و تحولات گستردهای شود، منطقه غرب آسیا باشد. دولت بایدن تاکنون بارها اعلام کردهاست، منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) جزء اولویتهای دولت او نیست؛ اوکراین، چین و انتخابات میاندورهای کنگره در ایالات متحده موضوعاتی هستند که فشار بیشتری بر دولت وی وارد میکنند. بااینحال همین موضوعات، نظیر رابطه با چین، مسئله اوکراین و چگونگی مقابله با روسیه، در نهایت بایدن را به منطقه غرب آسیا کشاند تا عربستان سعودی و سایر کشورهای نفتخیز منطقه را وادارد که بر میزان تولیدات خود افزوده و مشکل امنیت انرژی در جهان و افزایش قیمتها در داخل آمریکا و کشورهای اروپایی را حل کنند. سفر بایدن به منطقه قرار بود تأثیری شدید بر نظم و امنیت منطقه داشته باشد، اما نگاهی به فرآیندها و تغییرات موجود در ژئوپلیتیک منطقه نشان داد، اقدام بایدن در یارکشی سیاسی بین اعراب و رژیم صهیونیستی پیشاز آنکه اقدامی کنشی و خلاقانه برای مقابله با روسیه در منطقه باشد، اقدامی واکنشی به تغییرات موجود در منطقه بود. مسئله این است که منطقه غرب آسیا مدتها پیشاز آنکه بایدن بخواهد اولین سفر دورهایاش را به آنجا انجام دهد، از لحاظ امنیتی و نظم منطقهای دستخوش تغییر و تحول شده بود. همراهی نکردن کشورهای عرب منطقه با آمریکا در فشار آوردن به روسیه در ماجرای اوکراین، درگیریهای سیاسی مسکو و تلآویو بر سر حضور نظامی رژیم صهیونیستی در سوریه، ایجاد متحدان نظامی و اقتصادی جدید در منطقه برای روسیه و افزایش میزان مراودات تجاری با کشورهای همسایهاش، همه و همه نشان میداد منطقه غرب آسیا از مدتها پیش تغییرات نوینی را تجربه میکند. این تغییرات از حیث سرعت و زمان انجام شدن آنها موضوعی بالقوه خطرناک برای ایالات متحده و کشورهای غربی است. پیمانهای تجاری روسیه با چین و سایر همسایگانش، ایجاد کریدور شمال به جنوب از مسیر ایران در بُعد اقتصادی و به رسمیت شناختن استقلال دونتسک و لوهانسک از سوی سوریه و کره شمالی در بعد سیاسی نشان میداد روسیه از مدتها پیش یارگیری خود در منطقه را آغاز کردهاست. اما بایدن در آن زمان مشغول تهدید کردن مسکو با عضو کردن سوئد و فنلاند در ناتو و همچنین تهدید پکن به استفاده از ابزار نظامی در پرونده تایوان بود. پیشاز آن نیز خروج مفتضحانه آمریکا از افغانستان نشان داد منطقه غرب آسیا دیگر اهمیتی برای ایالات متحده ندارد، اما تغییرات شدید باعث شد دوباره نگاهها به سمت این منطقه بازگردد. علت اینکه دولت دموکرات در آمریکا خیلی دیر به اهمیت یافتن دوباره منطقه در عرصه روابط بینالملل رسید، این بود که دولت بایدن تصور میکرد نزدیک شدن اعراب و رژیم صهیونیستی به یکدیگر موضوعی جدی و رو به رشد و پیشرفت است. تحلیلگران بر این عقیدهاند این فرآیند به دلیل بیاعتمادیهای گسترده میان اعراب و رژیم صهیونیستی و همچنین میان خود کشورهای عربی، بسیار کند و پیچیده است. دولت دموکرات بر این تصور بود که با نزدیک شدن اعراب و رژیم صهیونیستی به یکدیگر و ایجاد جبهه واحد علیه ایران، تهران در نهایت مجبور خواهد بود به خواستههای ایالات متحده در برجام تن دهد و بدون انتفاع اقتصادی از برجام تنها به ادامه اجرای تعهداتش در این توافق بسنده کند. او بر این عقیده بود که در نهایت اگر فشارهای تهران جواب داد، باز هم بازگرداندن بخش کوچکی از درآمدهای نفتی به کشور ما میتواند موضوع رقابتهای منطقهای را برای همیشه حل کند و دست برتر را در اختیار رژیم صهیونیستی و متحدان عربش قرار دهد. با اینحال، پیچیده شدن فرآیند عادیسازی روابط بین کشورهای عرب منطقه و رژیم صهیونیستی و فعالتر شدن دیپلماسی منطقهای ایران که منجر به روابط اقتصادی بیشتر و باکیفیتتر میان کشورهای حوزه منطقه غرب آسیا و ایران و حتی بین تهران، پکن و مسکو شد، محاسبات کاخسفید درباره منطقه را کاملاً بههم ریخت. در واقع میتوان بهصراحت بیان کرد جنگ روسیه در اوکراین به جز برهم ریختن نظم منطقهای در اروپای شرقی و اوراسیا، اولین تبعات خود را در غرب آسیا نشان داد و کنشهای آمریکا در منطقه را بهطرز ناامیدکنندهای به سمت واکنشهای بیهدف یا در بهترین حالت واکنشهای تبلیغاتی سوق داد. سؤال اصلی حالا اینجاست که آیا نظم منطقهای در غرب آسیا به همریخته یا منطقه درحالگذار به سمت نظمی است که دیگر آمریکا در ایجاد اختلال در آن نقشی ندارد؟ بهنظر میرسد موضوع دوم قابل تأملتر بوده و از این پس در بسیاری از مباحث روابط بینالملل در محافل دانشگاهی و اندیشکدهای غرب و منطقه قابل بررسی باشد.