یکی از پرسشهای مهم در رابطه با خصوصیت دشمنان اهل بیت(ع) و آنانکه در مقابل امام حسین(ع) صف کشیدند و ایشان را به شهادت رسانده یا در آن مشارکت داشتند[...]
یکی از پرسشهای مهم در رابطه با خصوصیت دشمنان اهل بیت(ع) و آنانکه در مقابل امام حسین(ع) صف کشیدند و ایشان را به شهادت رسانده یا در آن مشارکت داشتند، این است که چطور میشود یک مدعی مسلمانی به بدترین جنایات دست بزند، بدون آنکه به عمق فاجعهای که به وجود آورده است، فکر کند! آیا وجدان این افراد از آنها در مورد عملشان سؤال نمیکند؟ آیا قلب آنها از رفتاری که انجام میدهند رنجیده نمیشود؟ مطمئناً هر کسی جوابی میدهد؛ اما وقتی در نظر میگیریم که این افراد با اسلام و رحمت واسعه آن نه پس از گذشت هزار سال، بلکه در فاصله پنجاه سال آشنا بودند، پاسخمان کمی ریزبینانهتر میشود. با توجه به اینکه هر انسان برای انجام یک عمل حتما با خود میاندیشد و دلایل متعددی را بررسی میکند، آنان که میخواهند مرتکب یک گناه بزرگ شوند، مثلاً در مقابل امام معصوم بایستند و با ناجوانمردانهترین شکل ممکن او را به شهادت برسانند، حتماً برای خود استدلالی دارند؛ اما این استدلال چه چیزی میتواند باشد؟ به عبارتی مسلمانی که با آداب مسلمانی آشناست حتی به ظاهر، حتما به عمق رفتار خود فکر میکند و استدلالهایی میآورد؛ اما چه میشود که این استدلالها مصادف با حق و حقیقت نیست؟
یکی از راههای گریز مسلمانها در این موارد «حیله شرعی» یا «توجیه شرعی» است که در عرف به آن «کلاه شرعی» میگوییم. حیله شرعی از صدر اسلام در مباحث فقهی وارد شده است و علمای اسلام و شیعه در خصوص آن نظراتی دادهاند. برخی آیات و روایات نیز شاهد بر جواز حیله شرعی در مواقع اضطرار نیز آورده شده است که البته بسیاری از آن شامل حیله شرعی نمیشوند. علما توسل به حیله شرعی را ناشی از گونهای نگرانی دانستهاند که فردِ باورمند در برابر حکمی الزامی در خویش، احساس میکند. در اینباره دو دسته حیله شرعی وجود دارد: اول: حیلهای که به خودی خود مباح است و طریقی برای رسیدن به هدف مباح واقع شود، روا خواهد بود. یعنی دینداران باورمند برای رفع نگرانی «معقول» خود بهکار میبندند. دوم: حیلهای که به خودی خود حرام یا وسیلهای برای رسیدن به امری حرام باشد. اشخاصی که به انگیزه فریبکاری و نیرنگبازی برای رسیدن بهکاری حرام به حیله دست میزنند، کارشان تنها مصداق کلاه شرعی است؛ زیرا بهرهگیری چنین افرادی از حیلهها و قضایایی که ظاهری شرعی دارند، به لحاظ برداشت سوئی است که از متشرعان دارند؛ یعنی متشرعان بهواسطه باورشان و برای انجام یک امر مباح یا در اضطرار از این حیله شرعی استفاده میکنند؛ ولی فریبکاران صرف یک توجیه غیرشرعی و مقصود حرام به سمت آن میروند.
در کل اینکار در مسائل شرعی و برای فرار از برخی مسئولیتها از سوی دینداران بیشتر دیده میشود. برای نمونه، برای فرار از زکات، خمس و برخی تکالیف. برخی علما اینکار را در هر صورت و شکلی غیرمجاز دانسته و عدهای از علما جوازش را مقید به قیودی کردهاند. برای نمونه، حسنبنعلی، معروف به ناصر میگوید: «هر حیلهای را در شفعه و غیر آن از معاملات رایج بین مردم، باطل میدانم و آن را اجازه نمیدهم.» اما سیدمرتضی(متوفی ۴۳۶ق) با رد ادعای ناصر، صحت آن را میپذیرد، اگرچه معتقد است: «اگر قصد شخص از بهکارگیری حیله، ابطال حقوق دیگران باشد، گناهکار و مستحق عذاب خواهد بود.» که این مسئله نشان میدهد از نظر وی در چنین فرضی، حیله حرام و نارواست و در عدم چنین فرضی مجاز است. صاحب جواهر که از معتقدان به حیله شرعی به شمار میآید، جواز حیله شرعی را بهجایی محدود میکند که «ناقض غرض و مقصود شارع در تشریع یک حکم» نباشد. وی میگوید: «هر چیزی که نقض غرض اصل مشروعیت یک حکم(شرعی) را به دنبال داشته باشد، به بطلان آن حکم میانجامد.» این موضع در جایی که کیان امت اسلامی در خطر است شاید واجب هم باشد؛ مانند جاسوسی و اطلاعات دروغ و غلط دادن به دشمن و... در خصوص تقیه و توریه هم این موضوع بهکار میرود که همگی منوط به قید اضطرار است.
در خصوص دشمنان اهل بیت(ع) تماما کلاههای شرعی را داریم که از بهظاهر مسلمانان صادر میشد و توجیهی بود برای رهایی از عذاب وجدان و پاسخ فطرت مانند اینکه حسینبنعلی(ع) از دین خارج شده است با این توجیه که هر کسی در برابر خلیفه مسلمین ایستادگی کند و اطاعتش نکند، از دین خارج میشود. این روشنترین توجیه و کلاه شرعی بود که آنان بهکار میگرفتند تا به مطامع دنیایی خود و وعدههایی که دریافت کرده بودند، برسند. امام حسین(ع) با تشخیص این فریبکاریِ دشمنان بارها سخنانی بیان فرمودند تا این توجیهات را پاسخ دهد و آنان را با وجدان و فطرت خود روبهرو کنند. ایشان در جایی میفرمایند: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی». مشکل مسلمانان آنزمان سوای اکتفا به ظاهر اسلام این بود که عادت کرده بودند به فریب فطرت و استفاده از کلاه شرعی برای فرار از مسئولیت و اقناع وجدانی که از درون قلب مدام راه صحیح و غلط را به آنان تذکر میداد. عادتی که آنان را ننگ تاریخ بشریت کرد و خالدین در جهنّم.