من چهار فرزند دختر داشتم و آرزو داشتم که خدا یک پسر هم به من میداد. خیلی نذر و نیاز کردم و از درگاه خداوند شب و روز میخواستم که فرزند پسری به من بدهد. یک شب که با همین احوالات خوابیده بودم، خوابی دیدم. در خواب دیدم که حضرت زینب(س) و حضرت فاطمه(س) به نزد من آمدند و کودک پسری را به من دادند و گفتند این فرزند را خداوند به تو عطا کرده است.
بالاخره پسر من در شانزدهم اسفند ماه سال 1353 هنگام اذان ظهر به دنیا آمد. از کوچکی در مساجد و هیئتها بود و برای امام حسین(ع) خدمت میکرد. در سال 1371 در هفده سالگی به خدمت سربازی رفت. محمدرضا که به سربازی رفت، من شب و روز برایش ناراحتی میکردم. خواب و خوراک نداشتم. آنقدر گریه کردم که مریض شدم. آخر گفتم: ای خدا! این پسر من سرباز صاحب زمان(عج) است و نام لشکرشان لشکر امام حسین(ع) و من محمدرضا را به صاحب زمان و امام حسین(ع) میسپارم.
محمدرضا به مرخصی آمد و در منزل بود تا زمانی که مرخصیاش به پایان رسید. موقع رفتن به منطقه هر چه قدر برایش وسایل گذاشتم، قبول نکرد و گفت: مامان من دیگر به این چیزها احتیاجی ندارم، پارسال عاشورا و تاسوعا در منطقه بودم. امسال هم میخواهم در منطقه باشم.
شب بیستوهفتم خرداد که مصادف بود با روز تاسوعا و شب عاشورا، در منطقه «کانی زرد» به شهادت رسید. بعد از چند روز آمده بودند به فامیلهای شوهرم گفته بودند که محمدرضا به شهادت رسیده است.
روز شهادت امام سجاد(ع) محمدرضای من هنگامی که اللهاکبر ظهر را گفته بودند، به دنیا آمد و بیست سال بعد موقع اذان ظهر روز شهادت امام سجاد(ع) به خاک سپرده شد. محمدرضای من از کودکی عشق امام حسین(ع) را داشت. نماز و روزهاش هم ترک نمیشد. سرباز صاحب زمان بود و نام لشکرشان هم لشکر امام حسین(ع) بود و در راه همان امام حسین(ع) به شهادت رسید.
به نقل از مادر شهید
محمدرضا ایل بیگبختیاری
شهید «محمدرضا ایل بیگبختیاری» در سال 1353 در تهران به دنیا آمد. وی تنها فرزند پسر خانواده بود که تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد و برای خدمت مقدس سربازی به منطقه پیرانشهر اعزام شد و روز بیستوهفتم خرداد سال 1373 هنگام درگیری با اشرار بر اثر اصابت تیر به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.