آشوبهای اخیر آن روی وحشتناک سلبریتیها را به ما نشان داد. آنهایی که با نان و نمک این مرز وبوم قد کشیده بودند و این روزها اسم و رسمی به هم زده بودند[...]
آشوبهای اخیر آن روی وحشتناک سلبریتیها را به ما نشان داد. آنهایی که با نان و نمک این مرز وبوم قد کشیده بودند و این روزها اسم و رسمی به هم زده بودند. افرادی که از شکم سیری و تهی مغزی توهم زده بودند که میتوانند روی موج آشوب سوار بشوند و مرجعیت خبری و جهتدهی جامعه را به عهده بگیرند؛ اما خودشان بهتر از هر کسی میدانستند تقلای آنها گدایی شهروندی کشورهای اروپایی و آمریکایی است و رفتهرفته دیدند این داستانهای کلیشهای جایی جز پرده سینما ندارد و این توهمات موریانهای بیشتر از هر چیز اعتبار خودشان را پوک کرده است.
حال سؤال اینجاست چطور شد که سلبریتیها و بازیکنان فوتبال بیش از هر کس دیگری در این آشوبها رخ نمایان کردند و بیشتر مورد توجه قرار گرفتند؟ آیا در شروع بلبشوهای اخیر، دشمن دستی داشته است؟ اگر داشته از چه طریقی ورود کرده است؟ چطور میشود زنگ شروع حرکت آشوبها با سروصداهای یک فوتبالیست که آن هم سواد علمی و سیاسی چندانی ندارد، به اوج خود برسد؟
سؤالاتی از این دست زیاد است و هر چقدر بخواهیم مسئله را واکاوی کنیم، باز جای کنکاش و کشف سؤال وجود دارد. پاسخ اساسی و ریشهای در تمام این سؤالات یک چیز است؛ «مراقب گشت و گذارهای اینترنتی خود در صفحات مجازی باشیم». نمیشود منکر این شد که فوتبال جزء محبوبیتهای اغلب جوانان هر نقطهای است یا اینکه فیلمهای سینمایی و به فراخور آن بازیگرانش مورد توجه و اقبال جوانان قرار میگیرند. خواه و ناخواه بازیکنان فوتبال و بازیگران فیلمها از طرفداران بیشتری در سطح جامعه برخوردارند و همین جوانان را برای پیگیری و دنبال کردن صفحات آنها یا لااقل مراجعه به صفحات آنها سوق میدهد. پس باز هم گوشزد میکنیم؛ «مراقب گشت و گذارهای اینترنتی خود باشیم.»
اهمیت این تکرار در این است که بگوییم قائل شدن به اینکه برنامهریزی دشمن تنها در این یکی و دو هفته بوده، خیلی سادهلوحانه است. آنچه روشن است دشمن خیلی پیشتر از این ماجراها برنامهریزی خود را برای این روز تدارک دیده بوده است. آن هم از نزدیکترین و در دسترسترین ابزارها، یعنی فضای مجازی و شبکههای اینترنتی. دشمن با شناخت علاقهمندیهای جامعه و با استفاده از حباب اطلاعاتی موجود در شبکههای اینترنتی اغتشاش خود را شروع کرده بود.دشمن از حباب اطلاعاتی موجود که بیشتر دور بازیکنان فوتبال، بازیگران سینما و گیمرها میچرخید استفاده کرد و افراد مشهور و معروف هر دسته را وارد میدان آشوب مجازی خود کرد و با تحریک دنبالکنندگان هر کدام از این افراد از آنها خواست بیشتر از خودنمایی کنند و شلوغیها را به تصویر بکشند.
اگر بخواهیم از چیستی حباب اطلاعاتی صحبت کنیم، باید بگوییم گوگل مجموعهای از خدمات اینترنتی از قبیل رایانامه، جستوجو، ویدئو و بسیاری از ابزارهای دیگر را ارائه میدهد که به همدیگر متصلند. یوتیوب هم، البته یکی از همین ابزارهای متصل به گوگل است. ویژگی مهم چنین ابزارهایی آن است که اگر شما از یکی از این ابزارها استفاده کنید، سابقه فعالیت شما را در بقیه ابزارها قرار میدهد.
بر فرض مثال شما با جستوجوی کلمه «علی کریمی» در گوگل، ویدئویی از صحبتهای علی کریمی را مشاهده میکنید. حالا اگر چند ساعت یا حتی چند روز بعد به صفحه اصلی یوتیوب بروید، خواهید دید که ویدئوهایی از «کریمی» یا «فوتبال» روی صفحه ظاهر شده است.
گوگل، همین کار را با سایر چیزهایی که جستوجو میکنید، میبینید یا میخوانید هم انجام میدهد. چون این طور متوجه میشود که شما به این گونه اطلاعات بیشتر توجه دارید. به این ترتیب، پس از مدتی گوگل یک «حباب اطلاعاتی» برایتان درست میکند که در آن، اطلاعاتی گزینش شده را میبینید.
بدترین قسمت ماجرا آن است که اگرـ به هر دلیلـ در پایگاههای مروج خبرهای ساختگی و نظریههای توطئه گشتوگذار کنید، مطالب بیشتر و بیشتری از این نوع را مشاهده میکنید.
برای گرفتار نشدن در حباب اطلاعاتی، البته فرمول مشخص و ثابتی وجود ندارد؛ ولی مهم است که حداقل از وجود این پدیده مطلع باشید. به طور مشخص، اهمیت دارد بدانید تعداد زیاد مطالب مشابهی که در اینترنت میبینید، لزوما به خاطر اعتبار یا اهمیت آنها نیست. شما درواقع دارید چیزهایی را میبینید که خودتان به گوگل گفتهاید نشانتان بدهد.
فیسبوک، اینستاگرام، توئیتر و سایر شبکههای اجتماعی هم برای شما حباب اطلاعاتی درست میکنند. برای نمونه، وقتی در حساب کاربری یک نفر، عکسی را لایک میکنید یا زیر پستی کامنت میگذارید یا ویدئویی را نگاه میکنید، اینستاگرام همه اینها را به خاطر میسپارد. در نتیجه، پستهای بیشتری در همان موضوع یا از همان حساب کاربری را نشانتان میدهد.
بنابراین وظیفه حباب اطلاعاتی این است که بنابر یک الگوریتم معین کاربران شبیه به هم را نزدیکتر نشان داده و برای همدیگر پیشنهاد میدهد. در واقع بر اساس هوش مصنوعی موجود در فضای مجازی هیچ پلتفرم خنثی و بیطرفی نداریم.
از همین رو پلتفرمهای خارجی، مانند اینستاگرام و توئیتر و... کاربران را بر اساس نوع علاقهمندی و ذائقه و سیر و سلوکشان در فضای مجازی در محاصره افراد شبیه خود قرار میدهد و یک پژواک و میدان کانالیزه شدهای را رقم میزند که باعث فریب کاربران شده و تمام محیط را شبیه خودشان تلقی میکند.
این خطای شناختی سبب میشود که افراد مبتنی بر ذائقه و گذشته و حال و آرزوهای خاصی که دارند، محیطی مجازی و گاهی تخیلی را برای خود رقم زده و با افرادی در ارتباط باشند که «نظرات و حرفهای آنها» را تکرار یا تأیید میکنند.
خطای محاسباتی که افراد نزدیک خود را تمام محیط و همه مردم تشخیص میدهند و کنشگریهای افراد را دچار اختلال جدی میکنند؛ به ویژه اگر میزان دنبالکنندهها بیشتر باشد، پژواک عمیقتری را به دلیل تأیید و لایکهای بیشتر شکل داده و میزان خطاپذیری افزایش مییابد.
فارغ از سوگیرهای سیاسی عدهای از افراد و امنیتی شدن پُستها و استوریهایشان، در خیلی از موارد به دلیل همین الگوریتم حاکم بر فضای مجازی شاهد هستیم که عبارتی به نام «زن، زندگی، آزادی» تکرار شده و به کلیشه و شعار تبدیل میشود.
اما اینکه کدام مردم را اراده میکنند و چرا قادر به دیدن مردم میدان انقلاب و حضور میلیونیشان در سراسر کشور علیه آشوبها نیستند، چه بسا ناشی از واقعیتی به نام حباب اطلاعاتی و تله پژواک باشد!