روزی نیست که به یادتان نباشم. شبی نیست که صدایتان نکرده باشم. من شب و روزم را با شما زیستهام. در سیاهیها و سفیدیهای چشمم و در هر پلکی که میزنم، یاد شما را مرور میکنم. من در نگاهم پی شما را میگیرم و در گوشهایم به دنبال صدای مهربان و پدرانه شما میگردم که دست همه را بگیرد و به سرزمین محبتها و مهربانیها بکشاند.
من با اینکه آماده دیدار شما نشدهام، بیتاب دیدارتان هستم. با اینکه دلم با خواهشهای پست دنیایی بالا و پایین میشود، شما را میخواهم. با اینکه با سرد و گرم دنیا حالم خوب و بد میشود، شما را میخواهم. با اینکه مهر زندگی در عروقم میدود و هنوز به کلی از دنیا ناامید نشدهام، مشتاق شما هستم. با اینکه روح و قلبم را یکسره وقف شما نکردهام، برای دیدارتان جان میدهم.
یا صاحبالزمان(عج)، در من فردی نشسته است که به قدر هزاران من، دلشکستهتر و دردمندتر است. احساس میکنم که جز شما و راه شما دارویی برای تسکین قلب سوزانم نیست. آیا ممکن است، دست مهربانتان را بر قلب سوزان من بگذارید و عطش عشق مرا سیراب کنید؟