باید دقت و باور داشت که تعاریف نادرست و گاهی شبههآفرین از نظام دستوری دین بیشترین انحراف را در سبک و سیاق زندگی افراد ایجاد میکند. گاهی بر اثر پاسخهای اشتباه و غلطی که افراد غیر متخصص میدهند[...]
باید دقت و باور داشت که تعاریف نادرست و گاهی شبههآفرین از نظام دستوری دین بیشترین انحراف را در سبک و سیاق زندگی افراد ایجاد میکند. گاهی بر اثر پاسخهای اشتباه و غلطی که افراد غیر متخصص میدهند، شاکله زندگی و اعتقادی برخی دچار ضربه مستهلکی میشود که جبران آن شاید دیگر امکان نداشته باشد.
به تعبیر غزالی، همه چیز وجود ناقصش از عدم محض بهتر است جز علم و دانش. یعنی اگر کسی هر مقدار از مال و ثروت و سلامتی را داشته باشد از آنکه هیچ نداشته باشد، بهتر است؛ ولی علم و دانش اینگونه نیست. انسان کم سواد از بیسواد بدتر است، چون خیال میکند خیلی باسواد است و هیچگاه دنبال تکمیل آن نمیرود.
از همین رو در طول تاریخ شبههپراکنیها و پاسخهای گنگ و مندرآوردی مردم کمسواد در موضوعات مختلف، سبب آسیبهای جدی فکری و تنشهای اعتقادی بسیاری شده است. یکی از موضوعاتی که به دقت و تأمل جدی نیاز دارد، مسئله توکل و نوع نگاه به آن است.
«توکل» در لغت به معنای اعتماد و تکیه کردن بر کسی و در اصطلاح اعتماد کردن به خدا و آنچه از اوست و ناامید شدن از انسان و آنچه به دست اوست. در این صورت است که اطمینان آدمی تنها به خداست. در برخی منابع نقل شده است، پیامبر اسلام(ص) از حضرت جبرئیل پرسید: معنی توکل چیست؟ گفت: دانستن آنکه مخلوق بدون خواست خدا نمیتواند زیان و سودی به کسی برساند، نمیتواند عطا یا منع کند و نیز نومید بودن از مخلوق است. هرگاه مخلوق این چنین باشد، دیگر برای هیچکس جز خدا عملی انجام نمیدهد و جز خدا به کسی امید نمیبندد و از کسی جز خدا نمیترسد و به هیچ کس جز خدا چشم طمع نمیدوزد.
آنچه در توکل بسیار مهم است، ضمیمه شدن توکل به تلاش و همت است. باید دانست تلاش و توکل دو کفه یک ترازو هستند. برخی متأسفانه با جدا کردن مجاهدت از بدنه توکل ساختمان اعتقادی مردم را از درون تهی میکنند. نگاه این افراد به مسئله توکل به جای اینکه در بُعد توکل در سرنوشت قرار بگیرد، در جایگاه توکل در وظیفه قرار گرفته است؛ یعنی عوض اطاعت کردن و امتثال دستور مولی میخواهند تنها توکل کنند.
با اندک تأملی در منابع فقهی و دستوری این نکته روشن میشود که توکل به تنهایی و بدون عمل، امکان وقوعی ندارد چه برسد به وقوع. یعنی منابع فقهی ما که مملو از دستورات عملی است، این مطلب را ترسیم میکند که عمل و اطاعت جزء لاینفک زندگی دینی است و بیآن نه اجری به دست میآید و نه آخرتی ساخته میشود. این به معنای سلب توکل و اثبات عمل نیست؛ بلکه همانطور که در سطرهای قبلی گفتیم، ما موظفیم تکلیف خودمان را به سرانجام برسانیم؛ اما آن سرنوشت و نتیجه که از ابتدای راه پایههایش پیریزی میشود، با توکل صورت میگیرد. به همین دلیل وقتی مرد اعرابی به حضور پیامبر اسلام(ص) رسید و گفت: شترم را رها کنم و به خدا توکل کنم یا آنکه پایش را ببندم و توکل کنم؟ آن حضرت به او فرمود: زانویش را ببند و بعد توکل کند. یا در روایت دیگری آمده است، پیامبراسلام(ص) گروهی از کشاورزان را دید که زراعت نمیکردند؛ پس فرمود: شما کیستید؟ گفتند ما توکلکنندگانیم. فرمود: نه شما از توکلکنندگان نیستید؛ بلکه شما سرباران جامعهاید.
در نتیجه انسان باید وظیفه خودش را با اعتماد به خدا انجام دهد؛ یعنی انسان همیشه به مقتضای آنچه حق است، عمل کند و در این راه به خدا اعتماد کند تا آنجا که از هیچ چیز نترسد و خوفی به دلش راه ندهد. ثمره توکل بینیازی و عزت نفس است؛ زیرا وقتی متوکل چشم طمع از مخلوق فرو بست، به ذات خداوند متعال دلبستگی پیدا کند و بینیازی و عزت در دل او جای میگیرد.