آیتالله میرزا جواد ملکیتبریزی خدمت استادش میرزا حسینقلی همدانی عرض میکند: «من در سیر خود به جایی نرسیدم. آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال میکند و او تعجب کرده میگوید: «مرا نمیشناسید؟ من جواد ملکی تبریزی هستم!» ایشان میگویند: «شما با فلان ملکیها بستگی دارید؟» میرزاجواد چون آنها را خوب و شایسته نمیدانست، از آنها و ثروتشان انتقاد میکند. مرحوم آخوند ملاحسینقلی در جواب میگوید: «هر وقت توانستی کفش آنها را که بد میدانی، جلوی پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد.» این حرف بسیار تأثیر میکند و آقا میرزا جواد فردا که به درس میرود خود را در محلی مستقر میکند که پایینتر از بقیه شاگردان بنشیند و در روزهای بعد طلبههایی که از فامیل ملکالتجار در نجف بود و ایشان آنها را خوب نمیدانسته مورد محبت خود قرار میدهد تا جایی که کفششان را پیش پایشان جفت میکند. بعد از مدتی این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند، میرسد و رفع کدورت از بابت حرفهای میرزا جواد آقا میشود.