انتخاب آگاهانه و ایستادگی، همان چیزی است که یک دانشجو و یک دانشگاه را در طول تاریخ مبدأ تحولات و رویدادهای مهم و اساسی جامعه کرده است. ایستادگی کمنظیر دانشجویان در فضای خفه و مضطرب پس از کودتای 28 مرداد، قربانی شدن دانشجویان در 16 آذر زیر پای نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا، حضور دانشجویان در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و حضور پررنگ و باشکوه در جبهههای حق و باطل، هر کدام از این موارد کارنامهای از تفکر اصیل اسلامی و منتقد و جریانساز هستند که ماهیت اصلی دانشجو و انجمنهای اسلامی و دانشجویی را ـ که بار مسئولیت و آزادگی را به دوش کشیدهاندـ به نمایش میگذارد.
«از دانشگاه باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود» و «دانشگاه مبدأ همه تحولات است»؛ این جملات عمق نگاه و انتظار امام خمینی(ره) به دانشجو و دانشگاه است. صحه گذاشتن و اعتقاد به این جملات موجب شد که سالهای پس از خروش دانشجویان در 16 آذر سال 1332، حماسههای متعدد دیگری، همچون ظهور انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و مقاطع حساس و برجسته نمود پیدا کند.
شاید یکی از مهمترین دلایل حساسیت دانشجو و دانشگاه در قبال رویدادهای اجتماعی را بتوان ارتباط ویژه دانشجو با جامعه دانست. آنجایی که دانشجو از کف جامعه خود را به دانشگاه میرساند و سختیها و کمکاریها را میبیند و با علمی که به دست میآورد، با مطالبات عمومی و مردمی آشنا میشود.
از سوی دیگر، به واسطه اینکه دانشجو خالی از منافع مادی است و آرمانهایش را به دنیاگرایی نمیفروشد، پس وابستگی و آلایشی به کانونهای قدرت و ثروت پیدا نمیکند و در بزنگاههای حساس به داد جامعه میرسد و همصدا با مردم تا پای جان پیش میرود.
البته روی سخن ما با دانشجویانی است که حوادث را میبینند و آن را با آموختههای خود در میآمیزند تا به تحلیلی دقیق و درست از وقایع دست پیدا کنند که به دور از انصاف نباشد، و الّا آنچه برخی از دانشجویان به اصطلاح منورالفکر در آشوبهای اخیر پیاده کردند، بیشتر غلیان احساسات بود تا جوشش تفکر.
16 دیماه، سالروز شکلگیری حماسه خونین هویزه به دست دانشجویان پیرو خط رهبری به فرماندهی دانشجوی شهید، «سیدمحمدحسین علمالهدی» است.
این دانشجویان رزمنده در ۱۵ دی ۱۳۵۹، عملیاتی را در هویزه و سوسنگرد آغاز کردند و پیروزیهای مهمی به دست آوردند. دانشجویان در حالی که تجهیزات نظامی در اختیار نداشتند، تا آخرین قطره خون از سرزمین ایران اسلامی دفاع کردند، مظلومانه به شهادت رسیدند و حماسه هویزه را آفریدند. به پاس تجلیل از رشادتهای دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره)، بهویژه شهید علمالهدی، شانزدهم دی، روز «شهدای دانشجو» نام گرفت.
ماجرای جنگ تحمیلی را آنهایی که در گوشه و کنار مرزهای ایران و در خوزستان زندگی میکردند از تابستان ۱۳۵۹ فهمیده بودند و به گوش مسئولان مملکت هم رسانده بودند، اما آنکس که اعتنایی به این صحبتها نداشت و با استبداد فکری خودش پاسخ بزرگتر از قوارهاش میداد، شخص دوم مملکت، یعنی «بنیصدر» بود. او در مقابل امکان حمله عراق به ایران میگفت: «اتفاقهای پیش آمده اهمیت نظامی ندارد!» حتی پیشنهاد به کارگیری عشایر منطقه برای مقابله با حملات دشمن را نپذیرفت و مرز ملتهب و ناآرام را رها کرد و به تهران بازگشت.
در جلسات دیگر هم مکرر میگفت: «عراق هرگز جرئت چنین کاری را ندارد!» یا «عراق هیچ وقت چنین غلطی نمیکند. برای اینکه هم در سطح بینالمللی و هم در حوزه سیاست جهانی محکوم میشود و امنیت داخلیاش به خطر میافتد. عراق خودش را به خطر نمیاندازد.»
مجاهد خستگیناپذير و متفکر، شهید سیدمحمدحسین علمالهدی که عضو شورای فرماندهی سپاه اهواز بود، مانند دیگر دلسوزان انقلاب نوپای ایران با دقت وضعیت مرز را زیر نظر داشت و مدارک انکارناپذیری جمعآوری کرده بود.
او که میخواست خبر تحرکات عراق مهم جلوه کند، مثل همیشه دست به کار شد و در یکی از سالنهای مرکزی اهواز نمایشگاهی برپا کرد و اجناس و سلاحهایی را که بعثیها بین مرزنشینان توزیع کرده بودند، به نمایش گذاشت. خبرنگاران را هم دعوت کرد. همه شواهد نشان میداد رژیم بعث عراق برای حمله به ایران برنامهها دارد، اما در دولت موقت، گوش شنوا و چشم بینایی وجود نداشت.
شهریور ۱۳۵۹، حوادث و حملات موضعی دشمن در خوزستان بیشتر شده بود. بخشدار جوان شهر هویزه، حامد جرفی (اولین شهید دولت) با تشکیل نیروی دفاعی، اتفاقات مرز را روزانه گزارش میداد.
جواب بنیصدر این بود: «یک تیپ از عراق در حال مانور در جنوب مرز هویزه است و بعد از چند روز منطقه را ترک خواهد کرد. تعرضات هوایی هم براساس اشتباهات خلبانها بود. ما مشکلی در مرز نداریم.»
دشمن بعثی تقریباً جنگ اعلام نشدهای را در مناطق مرزی آغاز کرده بود، ولی بنی صدر نمیپذیرفت.
متأسفانه تاریخ روزهای قبل از تهاجم همهجانبه دشمن، پر است از روایتهای اصرار فرماندهان و دلسوزان و انکار و بیاعتنایی بنیصدر!
با همه این حرفها، سه ماه بود که جنگ به راه افتاده بود و شروع حماسهآفرینیها و رشادتهای جوانان وطن داشت رقم میخورد. حماسه هویزه را میتوان یکی از فرازهای ماندگار تاریخ مبارزات دانشجویی در ایران اسلامی دانست. نبردی از رویارویی تنهای نحیف و مبارز، اما پایکار با تانکهای«تی- 62»، «تی- 55»، موشکهای زمین به زمین و امکانات نظامی پیشرفته و بیش از
6 هزار نفر پیاده دشمن، آن هم در ایامی که سیاسیون و ارتش به هیچ وجه نه آمادگی جنگ را داشتند و نه پیشبینی جنگ را میکردند.
در آن دوران، دشمن به خوبی موقعیت ایران را سنجیده بود و پس از آنکه از تغذیه نیروهای تجزیهطلب خود در ایران نتیجه نگرفته بود، میخواست از این اوضاع بهم ریخته و گلآلود برای خودش ماهی بگیرد؛ چرا که اتحاد ملی به شدت در معرض خطر بود و اختلاف بنیصدر با رهبران انقلاب و مسئولان نزدیک به امام(ره) آشکار شده بود. بنیصدر کاملاً همسو با اهداف استکبار همواره سعی داشت نیروهای مخلص انقلابی را از صحنه دور کند و به حاشیه براند و بیشتر به لیبرالهای حامی خودش میدان بدهد.
این یکدندگی و همگامی بنیصدر با دشمنان تا جایی پیش رفت که مانع از ایفای نقش مؤثر نیروهای مردمی و بسیج در دفع تجاوز دشمن شد. او معتقد بود، تنها نیروهای آموزشدیده ارتش باید عملیات کنند. میگفت: «باید زمین بدهیم و زمان بگیریم.»
از همین رو در طول سه ماه اول جنگ، بعثیها آنطور که باید و شاید مهار و متوقف نشدند. عملیاتهایی هم که برنامهریزی میشد، با شکست و ناتوانی مواجه میشد. البته حملههای ایذایی و چریکی از سوی سپاه وجود داشت، اما حمله هماهنگ شده بزرگ، کم اتفاق میافتاد. بنیصدر ماجرا را جدی نگرفته بود؛ به همین دلیل پیروزی را آسان و بیدردسر تصور میکرد.
چند ماهی از جنگ میگذشت، خرمشهر در اشغال مانده و آبادان محاصره بود. موقعیت سیاسی بنیصدر هم تضعیف شده بود. مردم از رکود حاکم بر جبههها شاکی بودند؛ به گونهای که یک روز بیشتر ماندن بعثیها در خاک مقدس کشورمان را هم زیاد میدانستند و توجهی هم به خواستههای عراق درخصوص خاتمه جنگ و پذیرش صلح بدون برگشتن عراق به مرزهای بینالمللی نداشتند که فقط میخواستند جنگ تمام شود. عراق پس از اشغال خرمشهر به حربه سیاسی روی آورد. صدام میگفت: «ما به شرطی آماده مذاکره با ایران هستیم که به حاکمیت ما بر شط العرب (اروند رود) و سرزمینهایی که آزاد کردهایم، احترام بگذارند.»
بنیصدر هم که در تنگنا قرار گرفته بود، رسماً به فرماندهان ارتش اعلام کرد: «من دیگر در مقابل نظرات و خواستههای رهبران مذهبی و مردم، قدرت مقاومت ندارم. یا عملیاتی اجرا کنید یا بروید به مردم توضیح بدهید.»
با این وضعیت عملیات نصر (هویزه) شکل گرفت. در واقع، بنیصدر انجام عملیات و پیروزی و برتری نظامی ایران را برای تحکیم جایگاه و موقعیت سیاسی خودش میخواست. این مسئله را غربیها هم فهمیده بودند و به آن اذعان داشتند. دریابان علی شمخانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی) که یکی از برادرانش از شهدای مظلوم حماسه هویزه است و در زمان این عملیات، فرمانده سپاه خوزستان بود، در تحلیلی نوشت: «بنیصدر میخواست با پیروزی در این عملیات همه دژهای سیاسی کشور را تصرف نماید. او کسی بود که با به دست آوردن یک پیروزی میتوانست همه مخالفان خود را حذف نماید.»
در چنین وضعیتی، 50 تا 60 نفر از برادران سپاه برای جلوگیری از پیشروی دشمن مسئولیت مینگذاری جادهها را بهعهده گرفتند؛ زیرا این جادهها و راههای عبور، برای دشمن مانند رگهای حیاتی برای ادامه تجاوز بود. دو هفته قبل از آنکه عملیات مدافعان اسلام علیه نیروهای عراقی در این منطقه انجام گیرد، بنیصدر دستور تخلیه هویزه را از برادران بسیج و پاسدار صادر کرد و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شدند.
این دستور بنیصدر، با مخالفت جدی شهید سیدمحمدحسین علمالهدی و دیگر برادران مواجه شد. بعد از آنکه علمالهدی با آیتالله خامنهای تماس گرفت، دستور بنیصدر لغو شد و برادران پاسدار در هویزه باقی ماندند.
یک هفته بعد، تصمیم بر آن شد که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را میتوان نقطه عطف عملیات منظم برادران ارتش و سپاه دانست. بار دیگر بنیصدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داد و گفت: «سپاه نباید در این عملیات شرکت کند.» برادران بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آنها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنیصدر را ضربه شدیدی بر پیکر عملیات میدانستند.
روز اول عملیات نصر (15 دی ۱۳۵۹) با پیروزی و فتح عظیم همراه است؛ به گونهای که حضرت امام(ره) در پاسخ به نامه رئیسجمهور، پیام قدردانی و تشکر صادر میفرمایند. البته در همین پیام هم که شما نگاه میکنید، شیطنت بنیصدر که همواره به دنبال دامن زدن به اختلافات بین ارتش و سپاه و بسیج بود و هوشیاری کامل امام امت کاملاً مشهود است.
بنیصدر در پیامش فقط از ارتش اسم میبرد و تلاش میکند پیروزی عملیات را انحصاری کند، اما حضرت امام(ره) تکتک نیروهای مسلح را نام میبرند و در دو جای نامه از کلمه «پاسداران معظم» و «پاسداران و شبهنظامیان» یاد و قدردانی میکنند. نقلی وجود دارد که مردم آن شب بر پشتبامها رفته و ندای اللهاکبر فتح و پیروزی سر میدهند. لذا از این بابت، پیروزی روز اول- هر چند متأسفانه دوام نداشت- روحیه دوبارهای در ملت و دولت و رزمندگان دمید و آسیبپذیر بودن بعثیها را ثابت کرد. در بُعد سیاسی هم تبلیغات سوء صدام و حامیانش مبنی بر ضعیف نشان دادن ایران و ناتوانی انقلاب در دفاع از خاک مملکت را خنثی و ثابت کرد «اگر بخواهیم، میتوانیم».
عملیات نصر میخواست کاری کند که دشمن بیمحابا پیشروی نکند و این اتفاق افتاد. بعثیهایی که حتی به دنبال سنگر و استحکامات نبودند، بعد از این عملیات مواضع پدافندی خودشان را تقویت کردند و راهبرد نظامیشان را تغییر دادند.
ماشین جنگی صدام در هویزه زمینگیر شد. رزمندگان جنگ ندیده ما در روز اول این عملیات وارد مواضع دشمن شدند و برای اولین بار عقبه دشمن و آرایش نظامیاش را دیدیم. در این عملیات یاد گرفتیم با اولین پیروزی مغرور نشویم و کار را تمام شده ندانیم.
عملیات هویزه، اولین و آخرین عملیاتی بود که در روز روشن و به طور کاملا آشکار اتفاق افتاد و نشان داد، حمله زرهی در روز حداقل برای ما نتیجهای ندارد. پس از این عملیات، نیروهای سپاه پر و بال بیشتری میگیرند و با از سر گرفتن عملیات محدود و برنامهریزی شده، شایستگیها و فعالیتهایشان را توسعه میدهند.
این عملیات هیمنه بنیصدر را پایین آورد و در آن موفق به اسارت گرفتن حدود 800 اسیر از دشمن شدیم. در این باره نوع برخورد اسلامی رزمندگان عزیز ما که تا آن زمان فاقد چنین تجربهای بودند نیز قابل توجه است. بیش از 20 کیلومتر پیشروی آنی نیروهای خودی در زمان بسیار کم با کمترین تلفات نیز یک رکورد به شمار میآید. همچنین عملیات نصر جزء اولین نبردهای جدی بود که یگانهای نیروی زمینی ارتش توان خود را در یک جنگ واقعی تمام عیار سنجیدند. خود حماسه هویزه را نیز میتوان مبدأ مقاومتهای ملی دانشجویان در هشت سال دفاع مقدس به حساب آورد.
در دستنوشتهای به جا مانده از شهید علمالهدی چنین میخوانیم: «من در سنگر هستم. در این خانه محقر، در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون. در این خانه ساکن و پرجوش و خروش، سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت. خانه نمناک و شیرین، کوچکی قبر و عظمت آسمان. این خانه، کوچک است. این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونیهای بر هم تکیه داده شده، پر از حرف است. فریاد است. غوغاست. صدای پرمحبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوشزبانی منصور، بغض گلویم را گرفته. قطرات اشکم هدیهتان باد. تنهایی، عمیقترین لحظات زندگی یک انسان است.»