اولین بار که در زمان حیات مبارک و دنیوی «حاج قاسم سلیمانی» کتابی درباره او دیدم و خواندم، مربوط به سال ۱۳۹۳ یا ۱۳۹۴ بود که کتاب «بچههای حاج قاسم» از سری کتابهای خاطرات فرماندهان دفاع مقدس، توجهم را جلب کرد و آن را خریدم و خواندم. هرچند از دوران کودکیـ به اقتضای کرمانی بودنمـ با نام «حاج قاسم» و عظمت و محبوبیت آن مرد، کاملاً عجین بودم و از وقتی یادم میآید، نام او در خانواده و فامیل با عزت و عظمت یاد میشد؛ اما برای اولین بار کتابی میدیدم که مستقیم به حاجی اختصاص داشته و حتی تصویر روی جلدش هم، عکسی از دهه 90 او بود، نه دوران جنگ. محتوای کتاب مربوط به دوران دفاع مقدس بود که عمدتاً سخنرانیهای فرمانده دلاور لشکر 41 ثارالله(ع) در جمع رزمندگان روستازاده و آفتابسوخته آن لشکر را بازخوانی میکرد و نکته جالب کتاب این بود که بیآنکه دیگران درباره حاج قاسم و مشرب و مرام او صحبت کرده باشند، از لابهلای جملات و گفتههای او در سخنرانیها میشد به عظمت و اخلاصش پی برد. انتشار این کتاب مصادف شده بود با ایامی که نام حاج قاسم سلیمانی به اقتضای نقشآفرینی ممتاز او و همرزمانش در مقابله با تروریسم تکفیری در منطقه، کمکم بر سر زبان عامه مردم هم افتاده بود و محبتی که کرمانیها نسبت به او داشتند، به تدریج در دل همه مردم از جای جای ایران در حال شکل گرفتن و گسترش بود. زمان گذشت، تا اینکه بامداد غمانگیز 13 دیماه ۱۳۹۸ از راه رسید و خون مطهرش به دست شقیترین ابنای بشر بر روی زمین ریخته شد؛ بعد از آن بود که دهها عنوان کتاب جدید برای تبیین چرایی عظمت حاج قاسم و عزت او در میان مردم نوشته شد. «شاخصهای مکتب سلیمانی»، «حاج قاسمی که من میشناسم»، «شاید کمی پیش از اذان صبح»، «سلیمانی عزیز»، «هزار جان گرامی»، «آورتین»، «متولد مارس» و...؛ همه این آثار در جای خود سهم ممتازی در بازخوانی شخصیت آسمانی آن مرد و راز و رمز عزت ابدی او ایفا کردند؛ اما در میان همه این آثار، یک کتاب جایگاه متفاوتی دارد و آن هم به دست خود سردار شهید نوشته شده است؛ کتاب «از چیزی نمیترسیدم» یا همان زندگینامه خودنوشت حاج قاسم سلیمانی که از مقطع تولد و کودکی تا سال 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی را روایت میکند. این کتاب هرچند کمحجم و مختصر است، اما دنیایی از حرفها و رازها را از مراحل زندگی یک ابرمرد در دوران کودکی و نوجوانی او، که حساسترین و سرنوشتسازترین دوران حیات هر فرد است، از زبان خود او روایت میکند. رنجها و محرومیتهای زندگی روستایی «قاسم» نوجوان و خانواده و فامیلش از یک طرف و مناعت طبع و بزرگی روح او برای غلبه بر مشکلات و زدودن غبار غم از چهره پدر و مادرش که باعث میشود تا برای ادای قرض پدرش به بانک، داوطلبانه به کارگری در شهر روی بیاورد، جلوه برجسته روایت خودنوشت حاج قاسم سلیمانی در کتاب «از چیزی نمیترسیدم» است. نام و عنوان کتاب هم از برخورد حاج قاسم با یک افسر شهربانی رژیم شاه در همان سالهای نوجوانی انتخاب شده که در جریان آن، از حریم یک دختر جوان دفاع میکند. خلاصه کلام اینکه «از چیزی نمیترسیدم» از آن نظر فراتر از همه کتابهای دیگر با موضوع حاج قاسم است که به قلم مستقیم خود او، «جامعهشناسی حاج قاسم» را ترسیم میکند.