شب شب لیلهالرغائب بود
حس راز و نیاز غالب بود
هر کسی غرق حاجتش اما
صبح جمعه، امام غائب بود
روی ماهش به شب نمیآید
دل ما به رجب نمیآید
ما که مشغول زندگی خودیم
پس نگوییم عجب نمیآید
گرم دنیای غصه و دردیم
با امام زمان خود سردیم
روی لبهاست، یا «من ارجوه» و
در پی «کل خیر» میگردیم
غرق در روزگار جنجالی
هفتههامان ز جمعهها خالی
شب، شب آرزو و اما ما
غرق در آرزوی پوشالی
ندبههامان فقط تظاهر بود
نامه از رو سیاهیام پر بود
منتظر با دو چشم خوابآلود...
جمعه، آقا، فقط تلنگر بود
مجتبی کرمی