در حال حاضر، در بحث و بررسی وضعیت و سیاستهای اقتصادی رژیم شاه، شاهد دو دیدگاه متعارض هستیم که هر یک در میان جامعه نخبگانی و عموم مردم طرفداران خاص خود را دارند؛ دیدگاهی که معتقد است سیاستها و عملکرد اقتصادی رژیم شاه در مسیر درستی قرار داشت و میرفت تا ایران را به توسعه رسانده و به «ژاپن اسلامی» تبدیل کند و دیدگاه دیگری که معتقد به انحطاط ایران در اثر سیاستهای اقتصادی رژیم شاه است. افزون بر شخص شاه و سلطنتطلبان، در سالهای اخیر برخی نخبگان دانشگاهی و حتی لایههایی از جامعه طرفدار دیدگاه نخست هستند و به طور عمده به سیاستهای نوسازی شاه، برخی اقدامات توسعهای رژیم، مانند ایجاد ذوب آهن، ساخت برخی مکانها، مانند میدان آزادی و... اشاره میکنند. طرفداران دیدگاه دوم نیز انقلابیون پیش از انقلاب و انقلابیون در وضعیت کنونی، اقتصاددانان سیاسی و برخی چهرههای برجسته دانشگاهی را شامل میشود که به طور عمده در خارج از ایران حضور دارند؛ مانند ایرواند آبراهامیان، احمد اشرف، محمدعلی همایون کاتوزیان و جان فوران. واقعیت انکارناپذیر در این تعارض دیدگاه آن است که هر یک استدلالها و آمارهایی برای تأیید دیدگاه خود ارائه میکنند. در ادامه با اتکا به برخی آمارها و واقعیتهای تاریخی، تلاش میشود دیدگاه صائب(تر) تبیین شود.
تعمیق خطوط وابستگی
تحولات اقتصادی ایران در زمان رژیم شاه پس از کودتای 28 مرداد، به طور کلی متأثر از دو عامل اساسی بود: افزایش درآمدهای نفتی که البته تأثیر دوگانهای داشت؛ از یک سو سبب تسریع در برنامههای نوسازی رژیم شد و از سوی دیگر، ماهیت سرکوبگر آن را تشدید کرد. عامل دیگر، همانا ماهیت دستنشانده رژیم بود که به دلیل نقش قدرتهای خارجی در کودتای 28 مرداد 1332، از این مقطع به بعد تلاش شد تا حداکثر هماهنگی با این کشورها صورت گیرد. درست در همین زمان است که افزون بر انعقاد کنسرسیوم نفتی، ورود آمریکا به اقتصاد ایران شروع میشود و تحت فشار آن، برنامه انقلاب سفید از سوی شاه اجرا میشود. جالب آنکه یکی از مهمترین حوزههای فعالیت آمریکا، کشاورزی ایران بود که نتایج بسیار خسارتباری در پی داشت؛ به گونهای که با تقسیم اراضی و ایجاد واحدهای کشت و صنعت، ایرانِ خودکفا در تولید محصولات کشاورزی و غذایی را به ایران وابسته و واردکننده تبدیل کردند. حوزه دیگر، حوزه دفاعی بود که پیامدهای آن بسیار وخیمتر بود و به منظور رعایت اختصار از پرداختن به آن خودداری میشود. به عبارتی، آنچه شاه پس از کودتای 28 مرداد در حوزه اقتصادی پی جست، چیزی جز قدم گذاشتن در مسیر «توسعه وابسته» نبود؛ توسعهای که متکی به نیروهای خارجی و البته نفت بود. بنابراین، اگرچه در دهه 40 و اوایل دهه 50، رشد صنعتی در ایران رخ داد؛ اما این رشد، اولاً وابسته به نفت و ثانیاً متکی به خارج بود؛ به گونهای که سرمایه خارجی در عمده صنایع جنبه غالب را داشت و حتی در برخی صنایع بومی، مانند بافندگی نیز ورود کرده بود. بنابراین، نتیجه آن، رشد انحصارات دولتی در صنایع یا همان نقش غالب دولت در اقتصاد و صنعت و میدان ندادن به بخش خصوصی بود. بنا به برخی آمارها، تعداد صنایع مادر دولتی از 21 مورد در 1320 به بیش از 100 مورد در سال 1351 رسیده بود که عمده فعالیتها و سرمایهگذاریها از سوی آنها انجام میشد.
فلاکت تودههای مردم
در دوره پهلوی دوم، اگرچه رشد صنعتی ایجاد شد؛ اما پیامد این رشد برای اقتصاد کشور و به ویژه معیشت مردم، بسی نامطلوب بود. دلایل این امر افزون بر ماهیت خاص توسعه در آن زمان، به ماهیت دولت نیز برمیگردد. در توضیح میتوان گفت، ماهیت توسعه در آن زمان، همانگونه که اشاره شد، متکی به خارج و نفت و از سویی نامتوازن بود. در تشریح این نبود توازن میتوان به سرمایهگذاری غیرمنطقی شاه در امور دفاعی اشاره کرد (20 درصد از درآمد نفتی ایران صرف خرید تسلیحات از آمریکا میشد) که به طور عمده به زمانی مربوط میشود که نقش ژاندارمی منطقه از سوی آمریکا به ایران واگذار شد؛ یعنی خرید تسلیحات در راستای پاسخ به نیازهای واقعی کشور نبود. افزون بر این، دولت پهلوی از یکسو برآمده از کودتا و وابسته به خارج بود و از سوی دیگر از درآمدهای هنگفت نفتی تغذیه میکرد. بنابراین، این رژیم برآمده از نظر و رأی مردم نبود. بر همین اساس، این رژیم بقای خود را در گرو سه عامل مهم میدید؛ سرسپردگی به قدرتهای خارجی، حامیپروری و توسعه توان دفاعی و اطلاعاتی با اتکا به درآمدهای نفتی به منظور ایجاد گروههای پیرو تا ضعف پایگاه مردمی خود را از این طریق جبران کند و در عین حال، مخالفان خود را با زور اسلحه سرکوب کند. بنابراین، با وجود این گونه رژیمی، مردم شایسته خدمت تلقی نمیشدند. به تعبیر دقیقتر، ارکان رژیم شاه شامل «ارتش، دربار، بوروکراسی و حمایتهای آمریکا» بود. بنابراین، مردم پایه قدرت این رژیم به شمار نمیآمدند که نسبت به معیشت آنها توجه کافی و وافی صورت گیرد. به عبارت دقیقتر، در حالی که افزایش حلبیآبادیها در اطراف شهرهای بزرگ، چهره شهرها را دگرگون کرده بود، شاه مشغول خرید تسلیحاتی بود که حتی ایرانیان نحوه کار کردن با آن را نمیدانستند. در پایان باید گفت، با توجه به وضعیت کشور در زمان شاه از قبیل نبود مشکلاتی، مانند تحریم، برخورداری رژیم از درآمدهای هنگفت نفتی، جمعیت کم کشور، مصرفی نبودن جامعه ایران آن زمان، برخورداری رژیم از حمایتهای خارجی و سرمایهگذاری خارجیان در ایران و...، به طور طبیعی وضع اقتصاد کشور و معیشت مردم باید بسی مناسب بود که دادههای گوناگون تاریخی مؤید این نیست.