صبح صادق >>  پرونده >> پرونده
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۶  ، 
کد خبر : ۳۴۳۹۲۶
گفت‌وگو با مهندس عباس سلیمی‌نمین درباره اینکه چگونه شاه پهلوی سقوط کرد؟

وقتی راه‌های سرکوب مسدود شد

شاه دیکتاتور، همه مجاری تحقق آزادی‌های سیاسی را از ملت گرفته بود و بروز این استبداد را می‌توان در روزهای پایانی فروپاشی پهلوی مشاهده کرد که در آن زمان با خروش ملت همه راهکارهای سرکوب قیام ملت ایران به بن‌بست رسید و شاه راهی جز فرار از کشور نداشت! در این باره پای صحبت‌های مهندس عباس سلیمی‌نمین[...]
پایگاه بصیرت / زهرا مغازه‌ای
شاه دیکتاتور، همه مجاری تحقق آزادی‌های سیاسی را از ملت گرفته بود و بروز این استبداد را می‌توان در روزهای پایانی فروپاشی پهلوی مشاهده کرد که در آن زمان با خروش ملت همه راهکارهای سرکوب قیام ملت ایران به بن‌بست رسید و شاه راهی جز فرار از کشور نداشت! در این باره پای صحبت‌های مهندس عباس سلیمی‌نمین، مورخ و مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نشسته‌ایم.
 
چرا شاه گزینه فرار از کشور را برگزید؟
فرار شاه سابقه تاریخی داشت؛ یعنی هنگام نهضت ملی شدن صنعت نفت هم که تبلوری از قدرت ملی بود، شاه در مواجهه با این تبلور قدرت ملی، ترجیح داد کشور را ترک کند. وی ابتدا به شمال کشور رفت و وقتی مرحله اول کودتا را در 25 مرداد 1332 ناموفق دید، کشور را ترک کرد تا اینکه آمریکایی‌ها کودتا را صورت دادند و بعد از سرکوب ملت، او مجدد به کشور بازگشت.با چنین سابقه و روحیه‌ای، وقتی شاه در سال 1357 با انقلاب عظیم سراسری ملت ایران مواجه شد، در روز تاسوعا و عاشورا از چهار میلیون جمعیتی که وارد میدان شده بودند، دیدن کرد. وی مستقیم با پروازی بالای سر جمعیت رفت و از نزدیک جمعیت استثنائی در تاریخ جهان را مشاهده کرد؛ لذا بعد از این امر او لحظه‌شماری می‌کرد که ایران را ترک کند.
 
دستگاه سرکوب پهلوی چرا در آن زمان جواب نداد؟
پس از کودتای 28 مرداد که آمریکایی‌ها ترتیب دادند و محمدرضا پهلوی را بازگرداندند، برای سرکوب مخالفان کودتا دستگاهی به نام «ساواک» شکل گرفت. کار ساواک شناسایی هسته‌های مقاومت بود و نیروهای مبارز را شناسایی می‌کرد و به شکنجه می‌کشاند. کارایی ساواک در این حد بیشتر نبود، یعنی هسته‌های مقاومت را می‌توانست شناسایی و سرکوب کند و نمی‌توانست با چهار میلیون جمعیتی که به میدان آمده مبارزه کند. اصلاً چنین چیزی ممکن نبود.
در واقع، ساواک یک دستگاه پلیس مخفی بود که حداکثر پنج هزار نیرو داشت و این مجموعه محدود نمی‌توانست وقتی انقلاب سراسری صورت می‌گیرد، با این انقلاب گسترده مقابله جدی و مؤثر صورت دهد. بنابراین، عملاً دستگاهی که شاه بر آن متکی بود تا از این طریق بتواند مشکلات و نگرانی‌های خود را نسبت به مخالفان برطرف کند، با سراسری شدن انقلاب کارآمدی نداشت. پیش از این، اگر گروهی در شهرستانی تشکیل می‌شد و بیانیه منتشر و شب‌نامه توزیع می‌کردند، ساواک می‌توانست اینها را شناسایی و دستگیر و شکنجه کند، اما قطعاً نمی‌توانست با حضور همه ملت ایران مقابله کند. 
 
برای سرکوب راه دیگری مانده بود؟
گزینه بعدی که پس از ساواک، شاه به آن متکی بود، «ارتش» بود. ارتش درست است که جمعیت خیلی وسیع‌تری داشت و تعداد آن کثیر بود، اما یک ویژگی‌ و خصوصیت داشت که باید به آن توجه کرد. ارتش بدنه کاملاً مردمی داشت و عمده جمعیت ارتش از نیروهای وظيفه‌‌ای تشکیل می‌شد که به مردم تعلق داشتند و جزئی از مردم بودند. نیروهای وظیفه‌ای که جمعیت کثیری از ارتش از آنها تشکیل می‌شد، چه افسران وظیفه و چه سربازان وظیفه، قشر اصلی ارتش را تشکیل می‌دادند. فرماندهان وابسته که غالباً در آمریکا دوره دیده بودند و آدم‌های ناصالحی بودند، در ارتش محدود بودند و بیشتر امور ارتش را سربازان وظیفه و افسران وظیفه پی می‌گرفتند. شاه پس از اینکه نسبت به تأثیرگذاری ساواک ناامید شد، ارتش را به میدان آورد؛ اما ارتش پس از برخی قتل‌عام‌ها به تدریج نافرمانی در آن شکل گرفت؛ یعنی دستورات فرماندهان فاسد و وابسته به آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها را عمل نمی‌کردند و شاه به شدت نگران بود که به تدریج اینها علیه فرماندهان خود قیام کنند که این گونه شد! بنابراین، شاه همواره دقیقه‌شماری می‌کرد تا از ایران خارج شود و آمریکایی‌ها در غیاب او در ایران کودتا کنند.
 
آمریکایی‌ها چرا حاضر به اجرای کودتا  نشدند؟
آمریکایی‌ها هم حاضر نبودند مسئولیت این کار را برعهده بگیرند. به این دلیل که برای آنها به شدت پرهزینه بود و با جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت تفاوت داشت. در جریان ملی شدن صنعت نفت، جریانی که به میدان آمده بود، حرکت فراگیر و سراسری نبود و بسیار محدودتر بود. به همین دلیل به آن نهضت می‌گویند، نه انقلاب! فرق نهضت با انقلاب در میزان جمعیتی است که در خیابان هستند. در نهضت ملی شدن صنعت نفت، جمعیتی که به میدان آمدند، خیلی محدود بود؛ ولی اگر تظاهرات تاسوعا و عاشورا را در انقلاب نگاه کنید، می‌بینید خیلی جمعیت زیاد بود و متوجه تفاوت می‌شود. آمریکایی‌ها می‌توانستند کودتا انجام دهند، اما می‌دانستند منجر به قتل عام چند میلیونی خواهد شد و هرگز متوقف نخواهد شد و باتلاقی برای آنها رقم می‌خورد که از این باتلاق نمی‌توانند بیرون بیایند. در واقع، باتلاقی به مراتب خطرناک‌تر و وسیع‌تر از باتلاق ویتنام برای آنها در ایران رقم می‌خورد.لذا آمریکایی‌ها هایزر را به ایران فرستادند که کاملاً مقدمات کودتا را فراهم کند؛ اما کودتا را به عهده سران ارتش بگذارد! شاه می‌خواست از ایران خارج شود و فشار هم می‌آورد که می‌خواهم خارج شوم. روز 11 دی ماه که ملاقاتی بین هایزر و شاه صورت گرفت، هایزر گفت اگر اعلی‌حضرت مرحله به مرحله از ایران خارج شود، بهتر است؛ یعنی ابتدا به یکی از شهرهای جنوب بروند و بعد به یکی از جزایر جنوب بروند و اگر خواستند از کشور خارج شوند، آنگاه این اقدام را بکنند؛ ولی شاه به توصیه هایزر هم گوش نداد و از هایزر خواست مقدمات کودتا را در غیاب او فراهم کند.آمریکایی‌ها تا آموزش کامل رهبری کردند، ولی بعد گفتند ارتش آمادگی لازم را برای کودتا دارد. آمریکایی‌ها حاضر نبودند مستقیم به باتلاقی کشیده شوند، شاه با فرار کردن عملاً شیرازه ارتش را از هم پاشاند.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات