صبح صادق >>  دیدگاه >> گزارش
تاریخ انتشار : ۰۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۵  ، 
کد خبر : ۳۴۴۶۰۵

براندازی بازی!

به زرافه در اصطلاح قدیم «شتر گاو پلنگ» می‌گفتند. این اصطلاح هم به علت قیافه عجیب و غریب زرافه است که قد درازی به اندازه شتر، پوستی شبیه پلنگ و هیکلی به درشتی گاو دارد؛ اما این عبارت در فرهنگ معین به ناهماهنگی و بی‌تناسبی  تعریف شده است[...]
پایگاه بصیرت / یعقوب ربیعی
به زرافه در اصطلاح قدیم «شتر گاو پلنگ» می‌گفتند. این اصطلاح هم به علت قیافه عجیب و غریب زرافه است که قد درازی به اندازه شتر، پوستی شبیه پلنگ و هیکلی به درشتی گاو دارد؛ اما این عبارت در فرهنگ معین به ناهماهنگی و بی‌تناسبی  تعریف شده است. به نظرم بهترین تعبیر برای براندازان و تجزیه‌طلبان همین عبارت باشد. هر چند این جماعت در این مدت تلاش کرده‌اند خود را زیر یک سقف جمع کنند و بگویند متحدیم؛ ولی سوابق‌شان و دعواهای پشت پرده امروزشان نشان می‌دهد، داستان چیز دیگری است. سازمان منافقین در دل دوره پهلوی شکل گرفت و هدفش مبارزه با پهلوی بود و در دل زندان و شکنجه‌های همین ربع پهلوی، «پرویز ثابتی» و «احمد فراستی» به شهرت رسیدند.
در این جماعت شتر گاو پلنگ، دعوا فقط بین منافقین و سلطنت‌طلبان نیست. همین منافقین در دوره بعث دست به دست صدام حسین دادند و در عملیات مروارید، کشتار انفال و... کردها را به جرم مبارزه با صدام قتل عام کردند. به همین دلیل سال‌هاست که براندازان و تجزیه‌طلبان کرد حاضر نبودند زیر سقفی حاضر شوند که منافقین هم باشند. اگر امروز هم به زیر یک سقف آمده‌اند، به قول علما داستان اکل میته و از سر اضطرار است. این یک حدس نیست؛ چرا که یک روز پس از نشست براندازان، «عبدالله مهتدی» در تلویزیون «روداو» متعلق به نچیروان بارزانی به صراحت گفت: «ناسیونالیست‌های تندرو و پان‌ایرانیست‌ها ما را قبول ندارند و مخالف ملت خواندن ما هستند. اما پیام شورش ژینا این نبود! پس از آزادی خواست [جدایی] خود را مطرح می‌کنیم و الان وقتش نیست. بعدها آرایش سیاسی عوض می‌شود.» و بلافاصله پس از صحبت مهتدی، «خالد عزیزی» سخنگوی گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب حزب دموکرات هم گفت: «ما با سازمان مجاهدین خلق بر سر مسئله خودمختاری کردستان به توافق رسیده‌ایم.»
دعوای این جماعت فقط بین منافقین و سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان کرد هم محدود نمی‌شود. جماعت پان‌ترک، جماعت تجزیه‌طلب عرب و... هم بر سر مسائل زیادی تشنه به خون گروهک‌های تجزیه‌طلب کرد بوده و هستند. این تفرق چیزی شبیه دعوای کمونیست‌ها در دهه 50 است. کمونیست‌ها در دهه 50 چنان تفرقی داشتند که این طنز در فضای سیاسی ایران جا افتاده بود که کمونیست‌ها اگر جمعیت‌شان به سه نفر برسد، انشعاب درست کرده و گروه جدید تأسیس می‌کنند.
 
چهره براندازان عیان‌تر می‌شود 
هر چند نشست براندازان به دنبال تقویت چهره‌های اصلی هشت نفره بود؛ ولی عکس «پرویز ثابتی» رئیس اداره سوم ساواک و «احمد فراستی» سربازجوی ارشد ساواک  بیشتر از همه وایرال شد و در فضای مجازی چرخید.   شاید بهترین دلیل برای صداقت نداشتن این جماعت همین حضور ثابتی باشد. ثابتی که اوج هنرش تأسیس شکنجه‌گاه برای اعتراف‌گیری از انقلابیون و همین گروهک منافقینی است که امروز دست خون آلودشان را به دست شکنجه‌گر و ساواک سپرده‌اند. ثابتی که به خاطر گم شدن کیف همسرش طلافروش را به قتل رساند و پرونده‌اش بایگانی شد. ثابتی که شکنجه‌گرهای کمیته ضد خرابکاری بعدها در خاطرات‌شان گفتند: «هر وقت او برای سرکشی به آنجا می‌آمد، سرشکنجه‌گر به آنها می‌گفت، که شکنجه کنید؛ زیرا که آقا یعنی پرویز ثابتی از شنیدن صدای ناله شکنجه‌شدگان بسیار خوشش می‌آید.» نشست و تجمع اخیر، حداقل این حسن را داشت که ته قضیه را همین الان بازخوانی کند که ته دموکراسی این جماعت به پرویز ثابتی و احمد فراستی ختم می‌شود. کسی که تاریخ را خوانده باشد، بی‌پروا به یاد ژاکوبن‌ها و گیوتین روبسپیر می‌افتد و جنبشی که دموکراسی‌خواهی‌اش از ثابتی شروع شود، پایانش بهتر از گیوتین روبسپیر نیست.
 
صدای عبدالکریم سروش و اکبرگنجی هم درآمد
این تکثرها و تلاش برای تجزیه ایران آن چنان عیان بود که داد «عبدالکریم سروش» را هم در آورد و در نقد این جمعیت گفت: «جلسه‌ای بود و چند نفر شرکت کرده بودند که تقریباً بساط رهبری برای ایران پهن کردند و به‌گمان اینکه نامی در رسانه‌ها دارند، فکر کردند که در دل‌ها هم جایی دارند.  یکی از آنها که تا امتحان نداد و سر تا پا برهنه نشد، او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند، چندتایی از آنها که هم اصلاً از عالم سیاست خبری ندارند. در میان آنها حتی یک پرچم ایران هم به چشم نمی‌خورد.  نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان نبود؛ بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قوی ایرانی داشتند و یکی از آنها هم که از تجزیه‌طلبان مشهور و بنام است.  اینها نمی‌توانند برای ملت ایران کاری کنند. اینها مگر برای دلخوشی خود و برای پر کردن برنامه‌هایی که می‌دانیم از کجاها سرمایه و خط سیاسی آن می‌رسد کاری کنند، [وگرنه] برای ملت ایران کاری نمی‌توانند بکنند [چون] نه از ایران چندان شناختی دارند و نه از دیانت و سنت و ارزش‌های مردم آن. بیشتر این افراد حتی هرگز در میان مردم ایران هم نزیسته‌اند. اینها با دردها و ارزش‌های مردم ایران آشنایی ندارند. بعد با کمال بی‌خیالی و بلکه با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم را هم دارند و گمان می‌کنند که کافی است زمام امر به دست آنها سپرده شود تا کشور گلستان شود!»
اکبر گنجی هم در نقد این جماعت و تناقض‌های‌شان صدایش در آمد و در رشته توئیتی نوشت: «سلطنت‌طلبان به امامزاده آمریکا و دولت‌های غربی دخیل  بسته‌اند و تمنا می‌کنند که در ایران رژیم چنج صورت دهند. آنها را به قدرت بازگردانند مگر می‌شود یک فرد فقط و فقط از یک بخش دولت آمریکا ماهی 10 هزار دلار حقوق دریافت کند و ادعای رهبری داشته باشد. مگر می‌شود فردی به نوشته فامیل نزدیک و مسئول مالی‌اش به مدت هشت سال ماهی ۲۰۰ هزار دلار از سازمان سیا برای خود و نیروهایش بگیرد و ادعای رهبری داشته باشد. چشم‌ها را باید شست جور دیگر باید دید.» این صداها و نقدها در حالی امروز از سروش و گنجی بیرون می‌آید که همین دو نفر در سال‌های نه چندان دور و در فتنه 88 حلقه جرس را شکل دادند که به قول خودشان جمهوری اسلامی را ساقط کنند و شاید این نقدها حاصل تجربه‌ای است که به دست آورده‌اند که براندازی این نظام کار این جماعت دلقک نیست؛ فقط عرض خود می‌برند و زحمت ما می‌دارند.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات