داستان خروج آمریکا از سلطه استعمار انگلیس، یکی از داستانهای مهم در تاریخ استعمار است. آمریکاییها که پس از چند دهه باج دادن به انگلیسیها احساس میکردند که زمان جدایی و استقلالشان فرا رسیده است، در سال ۱۷۷۵ میلادی وارد جنگ با بریتانیا شدند. همان سال حکومت انگلیس، برای تنبیه شورشیان، همه آنان را از تابعیت خود بیرون کرد و حقوق قانونیشان را از آنان گرفت. به این ترتیب، قانون انگلیسیها در آن نواحی بیاعتبار شد و چون قوانین دیگری برای جایگزینی وجود نداشت، به قول پالمر، «آمریکاییها در وضعی واقع شدند که میتوان آن را حالت طبیعی گفت که یکی از لوازم هرج و مرج است.» نه نظمی وجود داشت و نه حکومتی که برای برقراری این نظم به کاری دست بزند. فقط اینکه اکثریت مردم، ضد انگلیسیها برخاسته بودند و شورش و ناآرامی همه جا را فراگرفته بود. شورشیان که نمیخواستند دوباره زیر سیطره انگلیسیها بروند، عزم به پیکار کردند، لذا سپاهی از نیروهای داوطلب تشکیل دادند و جرج واشنگتن را به فرماندهی خودشان برگزیدند.
«توماس پین» روشنفکر انگلیسیالاصل آمریکایی، چندی قبل در رساله «عقل سلیم» گفته بود فقط یک راه ـ برای کسانی که میخواهند آزاد زندگی کنندـ باقی مانده است و آن، جدایی از پادشاهی آن سوی اقیانوس و کنارزدن سایه دربار انگلیس و تشکیل دولتی مستقل، به نمایندگی از ساکنان آمریکاست. وی میگفت، مردم این قاره زحمت میکشند و به دولتی که هیچ کاری برایشان نمیکند، مالیات میدهند و بعد اقلیتی در آن سوی دنیا از این مالیات بهره میبرند و روزبهروز ثروتمندتر میشوند. مردم آمریکا حقوقی دارند و این حقوق جز زیر سایه دولتی متعلق به خود آمریکاییها محقق نمیشود.
آمریکاییها با پاسخی که پین داده بود، همراه شدند و کنگرهای از نمایندگانشان که کنگره قارهای خوانده میشد، چهارم ژوئیه ۱۷۷۶ تولد دولت مستقل ایالات متحده آمریکا را اعلام کردند. پالمر میگوید: «نمیتوان به طور قطع گفت که آمریکاییها در این حال به آزادی میاندیشیدند، بلکه بیشتر در اندیشه تأسیس قدرتی بودند که پایه نوینی برای ایجاد نظم نوینی باشد.»
شکلگیری این کشور جدید را تحول انقلابی میدانند؛ زیرا «در نخستین قدم مقامات قانونی سابق را رد و طرد کرد و کسانی را که مصدر این مقامات بودهاند، به کناری افکند. خود قدرت تازهای برای حکومت به وجود آورد که اطاعت از آن وظیفه بود و افراد جدیدی را مصدر کارها کرد تا دستورهای قانونی را به مردم بدهند.»