صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۴  ، 
کد خبر : ۳۴۵۳۰۴

کتیبه سبز

پایگاه بصیرت / امین عبدالهیان/ قیصر امین‌پور
 انتظار
شبیه شیشه که از سنگسار می‌شکند
دلِ بلوری‌ام از انتظار می‌شکند
من آن پیاله نازک ضمیر و پر ترکم
که از نشستن گرد و غبار می‌شکند
تنِ نحیف من و بارِ هجر تو! هیهات
کمر از این همه رنج و فشار می‌شکند
دلِ شکسته در انبوهِ درد تنها نیست
نه من، که پشت جهان زیر بار می‌شکند
تبر نشسته به پهلوی روح‌مان، آری
به ظلم رهگذران شاخسار می‌شکند
از اینکه فصل به فصل زمین زمستان است
شکوفه می‌دهد اما بهار می‌شکند
طلوع در تب و تاب تو می‌گشاید چشم
غرور مهر چقدر آشکار می‌شکند
غروب راویِ خونین دل نیامدن است
دلش هرآینه بی اختیار می‌شکند
بگو به کلبه احزان گذار خواهی داشت
که جام طاقت یعقوبِ زار می‌شکند
پر است از غزل، اما همیشه خاموش است
بیا که با تو سکوتِ هَزار می‌شکند
نسیم اگر برساند به دشت، بوی تو را
دوباره هیمنه هر چه خار می‌شکند
دوباره طاق عمارات ظلم و جور و جفا
به لرزه روی سر تاجدار می‌شکند
هزار لاله به شوق دم مسیحایت
شب وصال تو سنگ مزار می‌شکند
مرید میکده‌ام، ساقیا بیاور می
که از سبوی لبالب خمار می‌شکند
 
امین عبدالهیان
 
 
عید
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سال‌ها، هجری و شمسی ، همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم‌های نگران، آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند، در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
گر بیایی همه ساعت، همه روز و همه ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
 
قیصر امین‌پور
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات