در سفری به الجزایر، برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی، همراه آیتالله تسخیری، دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی و حجتالاسلام جناب آقای عبدالحسین معزی که اکنون رئیس مرکز اسلامی لندن است، به الجزایر رفتیم[...]
همانطور که در شماره پیشین اشاره شد، در گفتمان و سیره سیاسی حضرت امام خمینی(ره) اعتبار و جایگاهی برای ترور نمیتوان یافت. امام(ره) هیچ گاه ترور را تأیید نکردند و برای حذف مخالفان خود به آن رو نیاوردند. «سیدهادی خسروشاهی» خاطرهای در مواجهه حضرت امام(ره) با خاندان پهلوی نقل میکند که جالب و خواندنی است. وی میگوید:
«در سفری به الجزایر، برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی، همراه آیتالله تسخیری، دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی و حجتالاسلام جناب آقای عبدالحسین معزی که اکنون رئیس مرکز اسلامی لندن است، به الجزایر رفتیم. جلسات کنفرانس اندیشه اسلامی طبق معمول با حضور شخصیتهای برجسته جهان اسلام و عرب و شرکت بیش از هزار نفر از دانشجویان دختر و پسر، به مدت هفت روز برقرار بود... هم آیتالله تسخیری و هم بنده در آن سال سخنرانی داشتیم. روزی پس از سخنرانی اینجانب که با توجه به شرایط روز، حال و هوای انقلابی داشت و مورد استقبال جوانان و حضار قرار گرفت، در موقع خروج از سالن کنفرانس و در میان ازدحام جمعیت اساتید و دانشجویان، یک جوان از من خواست در گوشهای به سخن او گوش فرا دهم... به گوشهای رفتیم و او به عنوان یک امر محرمانه و امانت شرعی، مطلبی را با من در میان گذاشت و خواستار پاسخ «شرعی» آن شد. او که «ابوالعلا» نام داشت، از اعضای رهبری یکی از سازمانهای جهادی جوانان مصری بود و گویا برای دیدار با بعضی از جوانان الجزایر، به آن کشور آمده بود. او گفت:
همسر شاهـ فرح دیباـ که در قاهره اقامت دارد و میهمان انورسادات است، همراه بچههایش هر شب جمعه به «مسجدالرفاعی» میآید که جنازه شاه در آنجا دفن شده است و مأموران پلیس و امنیتی در مقابل درب ورودی مسجد، مراقب بوده و مسئول حفاظت هستند و امکان اینکه ما وارد مسجد بشویم و یا او را در موقع خروج «ترور» کنیم، وجود ندارد، ولی فقط به راحتی میتوانیم سوار بر موتوری، به هنگام عبور از جلوی مسجدـ که درب آن همیشه باز استـ نارنجکی به سوی او پرتاب کنیم که در این عملیات علاوه بر خود او، بچهها هم کشته خواهند شد... البته من آشنایی قبلی با ابوالعلا به عنوان یک جوان مصری اسلامگرا داشتم و طرح او را جدی تلقی کردم؛ ولی او علت اصلی اقدام جماعت اسلامی را گزارش نکرد، بلکه از من «مجوز شرعی» و به قول او «حکم» یا «فتوا» میخواست! من به آن برادر گفتم که بنده «مفتی» نیستم و در مسائلی از این قبیل نه دخالت میکنم و نه نظر میدهم... ولی اگر سفری به ایران بروم، از شخص امام خمینی مسئله شما را به عنوان یک مسئله شرعی و فقهی، میپرسم و پاسخ ایشان را به شما اطلاع میدهم.
او تلفن تماس مرا در ایتالیا گرفت و گفت پس از مدتی تلفنی پاسخ را از شما میپرسم؟ پس از پایان کنفرانس اندیشه اسلامی الجزایر، ما به ایتالیا برگشتیم، دوستان به ایران مراجعت کردند، و من یکی دو هفته دیگر، برای استفاده از مرخصی سالانه، به ایران آمدم و یکی دو هفته نیز برای ارائه گزارش امور در واتیکان به خدمت امام رفتم و پس از ارائه گزارش، این مسئله را هم به عنوان سؤال شرعی یک برادر مسلمان مصری مطرح کردم. امام یک بار دیگر سؤال را از من پرسیدند؟ پس از توضیح بیشتر، پاسخ ایشان به طور دقیق این بود: «اگر جنابعالی و یا آن آقایان زن شاه را مفسده میدانند، تقصیر بچهها چیست؟ حتماً نهیشان کنید و بگویید که به این کار دست نزنند.»... یکی دو ماه بعد، گروهی از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی برای شرکت در کنفرانس بینالمجالس به ایتالیا آمده بودند تا در آن کنفرانس شرکت کنند و طبق معمول مسافران رسمی، اعضای مجلس هم یکی دو روز میهمان ما بودند، یک روز بر سر میز ناهار موضوع فعالیتهای اعضای خاندان پهلوی و بنیصدر در خارج مطرح شد و بعضیها به شدت به آنها حمله میکردند و افسوس میخوردند که آنها فرار کردند و اعدام نشدند!
من به تناسب موضوع بحث، نظریه امام را در هر دو مورد نقل کردم که مورد پسند بعضی از دوستان انقلابی اوایل انقلاب قرار نگرفت و حتی یکی از آنها به شدت اعتراض کرد که این مطلب را نباید از قول امام نقل کنم!
به آن برادر محترم گفتم که من این مطلب را از شخص امام و بدون واسطه شنیدهام و نقل آن در غرب، نشان خواهد داد که نظریه امام خمینی در این قبیل موارد چیست و اتهامات مربوط به مسئله دخالت ایران در ترورها، بیاثر خواهد شد. و اگر احتمال نقل حدیث غیر واقعی میدهید، جناب آقای دعایی که همراه شما به ایران برمیگردد، میتواند از شخص امام مسئله را بپرسد تا شک و تردید برادران برطرف شود... و نتیجه را به من هم اطلاع دهند.
یکی از آشنایان قدیمی و روحانی عضو هیئت هم گفت: ما در صحت نقل شما شک نمیکنیم؛ ولی نقل آن را در شرایط انقلابی کنونی کشور و خیانت این افراد هم صحیح و صلاح نمیدانیم!
من اضافه کردم: همه میدانیم امام اهل پنهانکاری و مصلحتگرایی نیست، و اگر مطلبی را فرمودهاند لابد با نقل آن هم مخالفتی نخواهند داشت... .
جلسه ما ختم شد و دوستان برای شرکت در کنفرانس بینالمجالس رفتند؛ ولی پس از مراجعت به ایران هم متأسفانه خبری از پرسش موضوع از امام و پاسخ ایشان، به اینجانب ابلاغ نشد!
...چند ماه گذشت و من باز برای انجام کاری به ایران آمدم و به دیدار امام هم شتافتم. اتفاقاً در آن روز، ساعت ملاقات حقیر با ساعت دیدار آیتالله حاج سیدموسی شبیریزنجانی(حفظهالله)ـ از مراجع عظام کنونیـ یکی شده بود و ایشان هم همراه فرزند فاضلشان برای ملاقات با امام به جماران آمده بودند، لذا در وقت معین شده همراه ایشان به اتاق ملاقات امام رفتیم. پس از سخنانی که آیتالله شبیری بیان داشتند و معرفی فرزندشان که ظاهراً تازه «معمم» شده بود، نوبت به اینجانب رسید که گزارش خلاصهای از مسائل حوزه مأموریت خود و کارهای فرهنگی را که انجام میدهیم، ارائه نمودم و سپس یک سؤال مطرح کردم و پرسیدم:
اگر خاطر شریف باشد در ملاقات چند ماه قبل درباره اقدام بعضیها، در مورد همسر شاه، سؤال شرعی دوستان مصری را مطرح کردم که فرمودید: گناه بچهها چیست؟ من تا این جمله را گفتم، امام حرف مرا قطع کرد و فرمود: «من آن زن را هم اجازه ندادم» و من بلافاصله مطلب را تکمیل کردم و گفتم بلی حضرتعالی فرمودید: اگر از نظر شما آن زن مفسده باشد؛ تقصیر بچهها چیست؟ امام فرمودند: بلی این درست است... .
گفتم سؤال بنده اکنون این است که آیا من حق دارم این مطلب را از قول حضرتعالی در جلسهای بیان کنم یا در جایی بنویسم، یا موضوع خصوصی است و فقط جهت اطلاع دوستان مربوطه بود؟
امام فرمودند: «هم میتوانید نقل کنید و هم میتوانید بنویسید.» این بود که من پس از مراجعت به ایتالیا، در مصاحبهای این مطلب را از قول امام نقل کردم و منتشر گردید و آقای فهمی هویدی، نویسنده معروف مصری هم آن را در کتاب خود از قول من نقل کرد که موجب رفع بعضی از سوءتفاهمات گردید.»