اگر روزی خواستید به سخنرانیها و مصاحبههای مهم شهید حاج قاسم سلیمانی دسترسی داشته باشید، کتاب «میدانهای سخت» را بخوانید. کتابی که دو بخش اصلی دارد، بخش اول آن سخنرانیها و مصاحبههای این شهید عزیز درباره جنگ سوریه است و بخش دوم آن مصاحبهها و سخنرانیهای وی درباره دفاع مقدس؛ یعنی مجموعهای خوب و خواندنی از حاج قاسم درباره دو اتفاق مهم تاریخی.
اهمیت و ارزش این اثر، صرفاً در انتساب این سخنان و گفتارها به شهید خلاصه نمیشود. میدانهای سخت از آنرو حائز اهمیت است که دربردارندهٔ دیدگاهها، نگرشها، منظومهٔ فکری، نظام معرفتی و بیانکنندهٔ مبانی و مبادی و غایت حرکت این قهرمانِ اسطورهگون جبههٔ مقاومت است.
از نگاه شهید قاسم سلیمانی، دفاع مقدس یک نهاد اجتماعی و آموزشی است که پس از انقلاب اسلامی فراتر از دو نهاد آموزشی دیگر این جامعه، یعنی حوزه و دانشگاه ایفای نقش کرده است. این کتاب بخشی از سخنان این بزرگمرد تاریخ ایران است. کتاب میدانهای سخت شامل سه بخش است: بخش اول سخنرانیهای شهید حاج قاسم سلیمانی در سالهای اخیر است و موضوع جبههٔ جهانی مقاومت را دربر میگیرد.
بخش دوم به سخنرانیها و گفتوگویهای سردار شهید دربارهٔ دفاع مقدس و جهاد هشت ساله اختصاص دارد و بخش سوم شامل وصیتنامهٔ الهیـ سیاسی شهید عزیز میشود.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «دهم آبان 1394ـ خط مقدم جبههٔ مقاومت سوریه:
احساس کردم حضور در جمع شما رزمندگان فاطمیون افتخاری است و هر کسی در این جمع حضور پیدا کند، افتخاری نصیبش شده است؛ دلیلش هم این است که شما برجستگی خاصی دارید. اولاً شما برای خدا هجرت کردهاید. نکتهٔ دوم این است که مجاهد هستید و برای جهاد آمدهاید. این هم اجر بالایی است و کسی نمیتواند آن را قیمتگذاری کند. خدا یک اجر ویژهای را برای مجاهدین راه خودش قرار داده است. امام علی(ع) هنگامی که از جنگ احد با آن همه زخمی که برداشت برگشت، به دلیل اینکه شهید نشده بود، گریه کرد. چیزی که موجب خشنودی امیرالمؤمنین(ع) شد، مژدهٔ شهادت بود که پیامبر(ص) به ایشان دادند. خب این صحنهای است که شما در آن قدم گذاشتهاید و هدف هم برایتان معلوم است. یک شب در دیرالعدس با حسین بادپا از پشت بیسیم صحبت میکردم. این حسین بادپا در زمان جنگ همرزم من بود. خیلی دوستش داشتم. مفقودالاثر هم هست. همشهری من بود. حسین برای اینکه به اینجا بیاید خانمش را واسطه کرد. خیلی مهم است که زن انسان بیاید و واسطهٔ شوهرش بشود و التماس کند که تو قبول کن شوهر من بیاید و به جبهه برود و شهید بشود. خیلی حرف مهمی است. نشان میدهد که هدف خیلی ارزشمند است. حسین بادپا بار اول زنش واسطه شد. بار دوم آمد. من خیلی دوستش داشتم. برای بار چهارم نمیگذاشتم بیاید. مجدداً خانمش را واسطه کرد. گفت تو پیش فلانی آبرو داری. برو واسطه شو بگذارد من بروم. در ایام فاطمیهٔ سال قبل که اینجا آمد شهید شد.»