هفته گذشته در آرامستان روستای پرچستان شهرستان ایذه مراسم تولد کیان پیرفلک با حضور تعدادی از اعضای خانواده و بستگان وی برگزار شد. در جریان برگزاری این مراسم، «پویا مولایی» پسرعموی ماهمنیر مولاییراد، مادر کیان پیرفلک با خودروی شخصی خود به سمت مأموران پلیسی که برای تأمین امنیت حضور داشتند، یورش برد و سروان محمد قنبری، از مأموران پلیس ایذه را به شهادت رساند.
پس از این اتفاق مرگبار، رسانهها و شبکههای ماهوارهای فارسیزبان به کمک خانواده مرحوم کیان پیرفلک سعی کردند با انتشار استوریهایی روایت دروغین را از حادثه ارائه کنند. خانواده ماهمنیر مولاییراد با استوریهای گوناگون که آن را هم در اختیار معاندان قرار دادند، مدعی شدند برخورد خودروی پویا با مأمور پلیس تعمدی نبوده و بر اثر سرعت بالا بوده است! این درحالی است که روایت حاضران نشان میدهد، وی پس از برخورد بار دیگر با دنده عقب به مأموران حمله کرده است. این خانواده پرحاشیه برای باورپذیر کردن روایتشان، اعلام کرده بودند پویا پس از حمله خودرویی، خودش را تسلیم کرده و پس از پیاده شدن از ماشین، به او شلیک شده است و هیچ جای گلولهای روی خودرو وجود ندارد؛ اما در فیلمها و تصاویر به دست آمده جای گلوله روی خودرو مشخص است و نشان میدهد، ماشین حملهکننده به زور گلوله متوقف شده است؛ وگرنه جان انسانهای بیشتری به خطر میافتاد.
ماهمنیر مولاییراد، مادر مرحوم کیان پیرفلک به همراه تعدادی از افراد خانوادهاش، چندماهی است که حاشیههای فراوانی به وجود آوردهاند. در زمان حادثه تروریستی آبان ۱۴۰۱ نیز درحالی که گروهکهای تروریستی در روز حادثه سرخوش از اجرای عملیات تروریستی در ایذه بودند و حتی فیلم شلیک به دوربینهای مداربسته به وسیله تروریستها منتشر شد، خانم مولایی مأموران امنیت را عامل کشته شدن پسرش معرفی کرد و بدون ارائه هیچ سندی بر روی این ادعا پافشاری کرد!
اینکه یک شخص خون عزیزترین افراد خود را دستمایه دیدهشدن کند و برای این هدف هر روایت دروغی را بیان کند، موضوع تازهای نیست و پیش از این هم چنین اتفاقاتی افتاده است.
روایت پدر مهسا امینی از ماجرای جانباختن دخترش، یکی از مهمترین نمودهای کاسبی سیاسی است. روایتسازی وارونه از نحوه مرگ مهسا، از روایتهای پدر وی کلید خورد. او در ابتدا ادعا کرد، مأموران هنگام دستگیری به سر دخترش ضربه وارد کردهاند؛ اما همه بررسیها نشان میداد برخوردی میان مهسا و مأموران صورت نگرفته است. پساز انتشار سندی مبنی بر اینکه پدر مهسا امینی در سالهای گذشته برای انتقالی از محل کارش به شهر دیگر، عنوان کرده بود دخترش مبتلا به بیماری است، فیلمی منتشر شد که او اذعان میکند ضربهای به سر دخترش برخورد نکرده است. در واقع هنگامی که کذب بودن ادعاهای قبلی خود را دید، مجبور شد حرف خود را عوض کند!
ماجرای جانباختن نیکا شاکرمی در تهران همزمان با اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ هم نمود دیگری از کاسبی با خون عزیزان بهحساب میآید که نیت هرچه بود، خوراک مناسبی برای رسانهها و جریانهای ضدایرانی مهیا کرد. در حالی که بررسی همه شواهد نشان میداد، مرگ نیکا شاکرمی به اعتراضات ربطی ندارد و او با میل خود وارد ساختمانی واقع در یک کوچه بالاتر از خانه خالهاش شده است. آتش شاکرمی، خاله وی، با انتشار اخبار و روایتهای ضدونقیض کوشید مرگ نیکا را اقدامی از سوی مأموران جلوه دهد. تحرکات خاله نیکا سبب توجه رسانههای ضدانقلاب و خارجی شد و او را در کانون توجه دشمنان خارجی کشور قرار داد.
حامد اسماعیلیون، پرچمدار استفاده از خون عزیزان برای اهداف شخصی است و جان باختن عزیزان خود را مانند نردبانی برای گسترش فعالیتهای سیاسی و دیده شدن انتخاب کرد. او با روایتسازیهای جعلی از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی، در ابتدا کوشید اصابت موشکهای پدافند هوایی به هواپیمای اوکراینی را اقدامی عمدی از سوی نظام جلوه دهد. این درحالی بود که مقامات مسئول با پذیرش اشتباه صورتگرفته در این زمینه و تشکیل پرونده، نسبت به محاکمه متهمان اقدام کردند؛ اما این پایان ماجرای اسماعیلیون نبود و او بهدنبال اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ و با سوءاستفاده از خون عزیزانش، کوشید خود را در قامت اپوزیسیون جمهوری اسلامی مطرح کند!
خانوادههایی که با بیان مغرضانه واقعیت و سوءاستفاده از داغی که دیدهاند، اهداف گوناگونی را پیمیگیرند، برخی به نان و نوایی میخواهند برسند، برخی توهم اپوزیسیون شدن دارند و عدهای هم کاملاً بازیچه رسانههای معاند میشوند و متأسفانه قوه تعقل کاملی ندارند. خانوادههایی که برای دست یافتن به رؤیای خود به نزدیکترین افرادشان هم رحم نکرده و خون آنها را نردبانی برای تعبیر رؤیایهایشان میکنند.