در طول دهههای اخیر، ادعاهای حقوق بشری غربیها همواره یکی از ابزارهای مهم برای حمله به دیگر کشورها بوده است. این روزها که بحث گفتوگو با اروپاییها برای تداوم برجام مطرح شده، بار دیگر طلبکاریهای اروپاییها در ماجرای حقوق بشر آغاز شده است، این در حالی است که غرب از بحرانهای جدی در حوزه حقوق بشر رنج میبرد. در همین راستا، رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش به ادعاهای حقوق بشری غرب اشاره کرده و فرمودند:
«ببینید! در خیابانهای پاریس مردمشان را دارند کور میکنندـ مردم تظاهرکنندهای که در خیابانهای پاریس دارند حرکت میکنند، به وسیله نیروهای مسلّح دولت فرانسه مورد تهاجم قرار میگیرند، بسیاری کور میشوند؛ یعنی این جور با مردم خودشان رفتار میکنندـ آن وقت از ما مطالبه حقوق بشر میکنند! خب، شما چهکارهاید؟ شما با حقوق بشر چه نسبتی دارید که از یک کشور دیگر، از یک ملت دیگر مطالبه حقوق بشر کنید؟ شما اصلاً میشناسید حقوق بشر را؟ نه امروز میشناسند، نه در گذشته میشناختند، نه در تاریخشان میشناختند؛ اینها این جوریاند.» (1397/11/19)
در ادامه کارنامه سیاه تاریخ غرب در عرصه استعمارگری را ورق میزنیم تا ادعای حمایت از حقوق بشر این کشورها ارزیابی و اعتبارسنجی شود.
الفـ استعمار و غارت جهان
با آغاز دوران استعمارگری از اواخر قرن پانزدهم، سرزمینی در قاره آمریکا، آفریقا، آسیا و اقیانوسیه نیست که ردّ پایی از جنایات غرب در آن باقی نمانده باشد؛ انسانهای بیگناهی که خونشان بر زمین ریخته نشده، اموالشان به غارت برده نشده و جوانان و مردان و زنانشان به بردگی گرفته نشده باشد! خوی وحشیگری مربوط به بخشی از غرب نیست؛ بلکه بیماری فراگیری است که تمامی آن را فرا گرفته است.
1ـ بیماری فراگیر تجاوزگری و استثمار آمریکا
از روزگاری که حاکمان شبه جزیره ایبری اعم از اسپانیاییها و پرتغالیها خود را سردمدار و آقای اروپا میخواندند و سودای فتح ثروت هند و چین را در سر میپروراندند و در مسیر دستیابی به آن قاره، آمریکا را نیز غارت کردند و آفریقا را به اسارت در آوردند تا زمانی که سودای غارت سرزمینهای تازه کشف شده قاره پهناورآمریکا، هلندیها و فرانسویها و انگلیسیها و حتی نروژیها و دانمارکیها را نیز به وجد آورد تا برای عقب نماندن از رقبا وارد رقابت استعماری شوند و بیش از چهار قرن آنچنان فجایعی در این سرزمین به جای بگذارند که دیگر اثری از تمدنهای بزرگ سرخپوستان، همچون «مایا»، «ازتک» و «اینکا» مردمان قاره سرخ باقی نماند.
2ـ تقسیم و غارت آفریقا
در اواخر قرن نوزدهم، در حالی که تحولات سیاسی اروپا بسترساز قدرتیابی آلمان، ایتالیا و بلژیک شده بود، غارتگران اروپایی در نوامبر سال 1884 میلادی در برلین جمع آمدند تا این بار قاره سیاه را چون گرگان گرسنه تقسیم کرده و به غارت منابع طبیعی آن مشغول شوند، همانطور که در طول سه قرن پیش از آن نیروی انسانی آن را برای بیگاری در کشتزارهای نیشکر، قهوه و... در آمریکا به بردگی برده بودند.
آلمانها که بانیان نشست بودند، برای خود سرزمینهای نامیبیا، کامرون، توگو، تانزانیا، رواندا و بروندی را به غارت بردند و لیبی، اتیوپی و اریتره نیز سهم ایتالیاییها شد. حاصل این تقسیم آفریقا برای انگلیسیها، مصر، سودان، تانزانیا، کنیا، اوگاندا، گامبیا، سیرالئون، غنا، آفریقای جنوبی، زیمباوه، زامبیا، مالاوی، سوازیلند و جزایر سیشل بود! فرانسویها بر الجزایر، تونس، مراکش، موریتانی، سنگال، گینه، ساحل عاج، بورکینافاسو، مالی، نیجر، بنین، چاد، آفریقای مرکزی، گابن، کنگو فرانسه، ماداگاسکار، جزایر کومور و جیبوتی چنگ انداختند. آنگولا و موزامبیک و گینه بیسائو نیز سهم اولین استعمارگر منطقه، یعنی پرتغال باقی ماند و کشور مغرب نیز میراث اسپانیا شد. سرزمین پهناور کنگو در اختیار لئوپولد دوم، پادشاه جنایتکار بلژیک قرار گرفت که بزرگترین جنایات را در این سرزمین به جا گذاشت و هزاران دست قطع شده حاصل آن بود.
در مجموع در سالهای 1900ـ1884، بریتانیا 9/583/000 کیلومتر مربع زمین را با 57 میلیون نفر سکنه، فرانسه 9/324/000 کیلومتر مربع زمین را با 36/5 میلیون نفر، آلمان 2/590/000 کیلومتر مربع زمین را با 14/7 میلیون نفر سکنه، بلژیک 2/331/000 کیلومتر مربع زمین را با 30 میلیون نفر سکنه و پرتغال 2/072/000 کیلومتر مربع زمین را با 9 میلیون نفر سکنه در آفریقا تحت سلطه و استثمار خود درآوردند.
3ـ آسیا و استرالیا، تحت سلطه استعمارگران
در طول این ادوار سرزمینهای آسیا و اقیانوسیه نیز از تجاوز و تعدی بیرون نماند. استرالیا و نیوزلند همچون شبه قاره هندوستان و برمه و چین و خاورمیانه به دست انگلیسیها اشغال شد. فیلیپین به اشغال اسپانیا و سپس آمریکاییها درآمد. جزایر زرخیز اندونزی تحت تصرف هلندیها قرار داشت و فرانسویها برای سالیان متمادی بر ویتنام و کامبوج و لائوس سلطه گستراندند و جنایت کردند.
نتیجه این سلطه متمادی چیزی نبود جز کشتار، بردگی، فقر، گرسنگی، رواج مواد مخدر، بیماری، عقبماندگی، دوگانگی ساختاری، اختلافات مرزی، درگیریهای قومیـ قبیلگی، بحران هویت، استحاله فرهنگی، تغییر سبک زندگی، وابستگی سیاسی، وابستگی ساختار اقتصاد مستعمرات به بازار جهانی، وابستگی پولی و بانکی به کشورهای مرکز، استقراض خارجی، اقتصاد تک محصولی، نداشتن سهمی در اقتصاد جهانی و... .
بـ برگههای سیاه جنایت
در فهرست تاریخ ثبت شده از عملکرد اروپاییها در جهان جنایات فراوانی ثبت شده است که باید با مراجعه به کتب تاریخی تنها با بخش محدودی از این کارنامه سیاه آشنا شد. این اقدام تداعیگر کشتار و جنایاتی است که سرخپوستان ساکن قاره آمریکا، سیاهان قاره آفریقا، بومیان استرالیا و مردم دردکشیده آسیا آن را در طول 500 سال اخیر با گوشت و پوستشان تجربه کردهاند.
1ـ جنایات اسپانیاییها
ساکنان جزایر هیسپانیولا و بومیان تمدنهای آزتک و اینکا، جنایات کریستف کلمب، هرنان کورتز، فرانسیسکو پیزارو و لشکریان سپاه اسپانیا را فراموش نخواهند کرد که با کشتار هزاران بیگناه و تجاوز به زنان و کودکان و نابودی آثار تمدنی قاره آمریکا، مدعی کشف این سرزمین شده و دهههای مستمر سلطه خود را بر این سرزمین تداوم بخشیدند.
2ـ جنایات پرتغالیها
مسلمانان جنوب و جنوب شرق آسیا هنوز جنایات سرداران پرآوازه پرتغالی، همچون واسکوداگاما و آلبوکرک را فراموش نکردهاند که چگونه مهماننوازی این مردم را با آتش و گلوله پاسخ دادند و تنها در یک اقدام، کشتی حامل 400 زائر بیتالله الحرام را به اشغال در آورده و مسافران، صاحب کشتی را به صف کرده و سوزاندند.
3ـ جنایات هلندیها
استعمارگران هلندی در اندونزی گوی سبقت را از دیگر رقبای استعمارگر ربودند و با غارت جزایر ادویه، برای سالیان متمادی این سرزمین حاصلخیز را به مزرعه بزرگی برای کمپانی هند شرقی هلند و یهودیان سهامدار آن بدل کردند.
4ـ جنایات انگلیسیها
جنایات بینظیر بریتانیا که در مستعمرات آن آفتاب غروب نمیکرد، آنقدر گسترده و شنیع است که مردمان تمام قارههای ستمدیده از آمریکا، آفریقا، آسیا و استرالیا داغ حضور این جنایتکاران تاریخ را با تمام وجود خود به خاطر سپردهاند. بومیان سرزمینهای آمریکای شمالی، جزایر دریای کارائیب، بلیز، شبه جزیره هند، گامبیا، سیرالئون، غنا، آفریقای جنوبی، زیمباوه، زامبیا، مالاوی، سوازیلند، کنیا، تانزانیا، مصر، چین، استرالیا، ایران، عراق و دیگر کشورهای خلیجفارس، چگونه میتوانند تاراج منابع طبیعی و فرهنگی خود را به دست نظامیان انگلیس به فراموشی بسپارند؟!
5ـ جنایات فرانسویها
تسلط استعمارگران فرانسوی بر سرزمینهایی در آمریکا، آفریقا و آسیا معادل بیست و شش برابر وسعت خاک خود فرانسه، با سه برابر جمعیت آن، از وسعت جنایات این غارتگران مدعی دموکراسی حکایت دارد. گفتنی است، تنها کشتار انسانهای بیگناه به دست آنان در الجزایر به میلیونها نفر میرسد. زیادهخواهانی که طبق آمار رسمی هنوز هم پس از گذشت سالها، سالانه میلیاردها دلار از مستعمرات به ظاهر استقلال یافته خود مالیات میگیرند.
6ـ جنایات آلمانیها
نسلکشی آلمانیها نیز در سرزمین نامیبیا، تانزانیا، کامرون، توگو و... موضوعی نیست که بتوان از کنار آن به سادگی گذشت. قتل عام دهها هزار نفر از قبیله «هررو» در نامیبیا از جمله نسلکشیهای بزرگ تاریخ است که بین سالهای ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ رخ داده و در کنار دیگر جنایات نژادپرستان آلمانی ثبت شده است.
7ـ جنایات ایتالیاییها
ایتالیاییها نیز روسیاه دیگری در عصر استعمارگری هستند که پنجه آهنین آنان، سالهای سال بر چهره مردم مسلمان شمال آفریقا از لیبی تا اتیوپی و اریتره خط سرخی از جنایت و غارت انداخته است.
8ـ جنایات بلژیکیها
در داستان استعمار حتی کشور کم ارزشی، چون بلژیک هم از دیگر همتایان خود عقب نمانده است و ماجرای تسلط «لئوپلد» پادشاه خونخوار این کشور بر سرزمین کنگو و هزاران دستهای بریده شده بومیانی که حاضر به پذیرش بردگی نبودند، قصه پرغصهای است که تاریخ بشریت آن را به فراموشی نخواهد سپرد.
آنچه به آن اشاره شد، تنها بخش کوچکی از جنایات مدعیان حقوق بشر بود که در دهههای گذشته در کارنامه این جنایتکاران تاریخ ثبت شده است. این در حالی است که در سالهای اخیر نه تنها این روند تصحیح نشده، بلکه با شتاب بیشتری در کل جهان و به ویژه در جهان اسلام و در فلسطین، لبنان، افغانستان، عراق، سوریه و یمن دنبال شده که آشکارا در پس تمامی این اقدامات غربیها و در رأس آنان آمریکاییها نقشآفرینند.
جالب آنجاست که این دشمنان بشریت امروز سردمدار حقوق بشر شدهاند و با مدیریت و استیلا بر نهادهای بینالمللی، خود را مدافع حقوق انسانها معرفی کرده و با صدور قطعنامه حقوق بشری، رژیمهای مخالف خود در سراسر جهان از جمله جمهوری اسلامی را متهم میکنند. داغ جنایت بر اندام بشریت در سراسر جهان آنقدر عمیق است که کمتر کسی میتواند ادعای دروغین حقوق بشری غربی را باور کند و همه نمایشهای رسانهای نیز سناریوهای سوخته است که خریداری نزد ملتها نخواهد داشت.