عطر خدا
حس میکنم در مرقدت عطر دعا را
عطر توسلهای در باران رها را
غرق اجابت میشود دست نیازش
هر کس که میخواند در این مرقد خدا را
ای مظهر رأفت برای تو چه سخت است
خالی ببینی دست محتاج و گدا را
آهم کبوتر میشود تا گنبد تو
میآورد فریادهای یا رضا را
آیینههای لطف تو تکثیر کردند
در چشمه دل اشکهای بیصدا را
آقا کنار پنجره فولادت آخر
میگیرم از دستت برات کربلا را
ای زائران اینجا دخیل غم ببندید
بر آستانش ندبه «آقا بیا» را
پایین پای تو غباری میسراید
شعر کرامات نگاه کیمیا را
یوسف رحیمی
مردی شبیه نور
از صبحگاه حادثه تا اوج بیکران
مردی شکست در خود و پر زد در آسمان
مردی شبیه نور... نه! مردی شبیه خویش
تابید بر زمین و رها شد در آسمان
با کوچ غمگنانه و بیباورش، نشست
بهتی عمیق در دل تاریک این جهان
ما وارثان خدعه و تزویر و حیرتیم
او مردی از سلاله کمیاب راستان
دستم نمیدهد که تماشا کنم تو را
ای روح پر کشیده در آفاق بینشان
کی کار چون منی است نوشتن ز داغ تو
ای شعر نانوشته دیوان شاعران
مهرداد محمدی
بیداری
شعری در وصف امام خمینی
ای ضد خواب
اى روح دادگستر الله
تو پيشتاز همه گردانى
تو گرد رسولانى
در عصر وسوسه و آز
عصر توافق آدمكشان
عصر تبانى طراران
رشوه گران و شب طلبان
در شبترين شب تاريخ
تو مشرق تمام جهانى
و پرده اى ميان تو و آفتاب نيست
و حركت تو حركت روز است
آزاد و پرتوان
بی اذن و بی دخالت مأموران
و خطههاى متحد جان
باغ اقامت جاويد توست باز آ باز آ
اى حق آشكاره و تبعيدى
اى رهبر رموز ورهايى
باز آ كه چون تو بيايى
باطل خواهد رفت
طاهره صفارزاده