چرا مکرون با وجود حضور فرانسه در بلوک غرب به چین رفت و از موضع چینیها حمایت کرد؟ چرا عربستانیهاـ باوجود جنگ با یمن و تضاد منافع با ایرانیهاـ به ارتباط با ما متمایل شدند؟ چرا عربهای حوزه خلیجفارس با وجود نزدیکی به آمریکاییها، به سمت ارتباط با چین رفتند؟ چرا روسیه با وجود ارتباط با ایران بیانیهای را درباره جزایر ایرانی خلیجفارس امضا میکند؟ و دهها سؤال دیگر. همه پرسشهایی که گفته شد، یک پاسخ مقطعی و حادثهمحور و یک پاسخ راهبردی و جامع دارند. اگر به جای پاسخهای مقطعی، پاسخهای راهبردی به مخاطب داده شود، دیگر مخاطب دچار شگفتی نشده و از شکلگیری هر حادثهای به تعجب واداشته نمیشود؛ دیگر ارتباط اعراب با چین را به منزله خیانت با ایران قلمداد نمیکند؛ سفر مکرون به چین را خالی کردن زیر پای آمریکا نمیداند؛ مخالفت بایدن با نتانیاهو را تاکتیکی میداند نه راهبردی؛ سرد برخورد کردن بنسلمان با بایدن را بخشی از طبیعت بازی میداند و... . برای آنکه مخاطب در فراز و فرودهای مرسوم سردرگم نماند و به یکباره دچار فروپاشی فکری نشود، باید چند نکته را در نظر گرفت:
خطکشیها صفر و صدی نیست: ما در یک چرخش قدرت در نظام بینالملل قرار داریم و در این چرخش قدرت، ما یک کشور غربی یا شرقی مطلق نداریم. اگر این اصل در اذهان مخاطب جا بیفتد، خواهد فهمید که چین بزرگترین شریک تجاری کشورهای حوزه خلیجفارس است و دیگر کشورهای عربی را آن گاو شیرده دوره تکقطبی نمیداند. اگر این اصل به درستی جا بیفتد، مخاطب متوجه میشود که چرا توافق ایران و عربستان در پکن و با سردرگمی آمریکاییها امضا میشود؟ سرد برخورد کردن بنسلمان با بایدن را به درستی تحلیل میکند؛ آن هم بنسلمانی که یک روز برای خوش آمدگویی با ترامپ رقص شمشیر برگزار میکرد.
دنیا عرصه امکانات و معذورات است، نه عرصه آرزوها: نکته دیگری که باید مد نظر داشت، این است که عرصه بینالملل آرمانشهر و یوتوپیا نیست. در این وضعیت، کشورها درگیر محدودیتها و کم و زیاد بودن امکانات خود هستند. اگر آمریکا از افغانستان خارج میشود، به دلیل برخی نقصانها و معذوریتهاست. اگر عربستانیها مجبور میشوند به سمت یمنیها دست صلح دراز کنند، چون میدانند در میدان جنگ به آوردهای نرسیدهاند. آنچه یک بازیگر را به مرحله عقلانیت میرساند و از هیجانات دور میکند، این است که بداند نمیتواند آنچه را که در ذهنش طلب میکند، در کف میدان تحقق ببخشد. فهم این نکته به ما کمک میکند که بدانیم اگر غربیها به مذاکره با ایران تمایل نشان میدهند، بخشی از آن حاصل گذار ایران از اغتشاشات سال 1401 است. دشمنی که در کف خیابان به خواستهاش نرسیده، قطعاً بر سر میز مذاکره خواستههایش را مطرح خواهد کرد؛ البته محدودتر و معقولتر.
همکاری و هم افزایی در عین کثرت: آنچه در برخی مخاطبان و عوام جامعه مشاهده میشود، این است که ارتباط با یک کشور را به معنای پایان یافتن همه خصومتها و اختلافها و همسو شدن همه مسیرها و منافع میدانند. برخی فکر میکنند اگر دست دوستی عربستان به سمت ایران دراز شد، دیگر نباید هیچ خصومتی یا اختلافنظری از آنها دید. اگر ما به سیاست همسویی با شرق اندیشیدیم، دیگر روسیه باید تابع محض ما در سیاستهایش باشد. اگر چینیها با ما سند راهبردی 30 ساله بستند، باید در تجارت با اعراب حوزه خلیجفارس را ببندند. این در حالی است که باید گفت و نوشت که هر کشوری منافع خاص خودش را دنبال میکند. این منافع، گاه در همراهی با منافع ماست و گاه در تضاد با منافع ما و گاه هیچ نسبت تضاد یا تخالفی ندارد. بر همین اساس، باید بیندیشیم که چگونه منافع مشترکمان را افزایش دهیم و چگونه از منافع متضاد بکاهیم. در این مسیر تنها یک بازیگر هوشمند است که میتواند خوب بیندیشد و خوب عمل کند تا بیشترین سود و آورده را داشته باشد.
پروندهمحوری به جای نگاه صفر و صدی: اگر نگاه صفر و صدی را نقد کردیم، مخاطب ما به این نتیجه خواهد رسید که عصر حاضر عصر پروندهمحوری است. مخاطب به خوبی متوجه خواهد شد که در عصر حاضر، فرانسویها در کنار آمریکاییها در اوکراین میجنگند؛ ولی به دلیل پرونده زیردریاییهای استرالیا و فسخ قرارداد اتمی پاریسـ کانبرا یک کینه دیرینه با آمریکاییها دارند. در پرونده اوکراین، فرانسویها رفیق گرمابه و گلستان آمریکاییها هستند؛ اما در قضیه زیردریاییهای استرالیایی رفیق خنجرخوردهای هستند که کینه به دل دارند. بازیگر هوشمند از دل این تضادها و تباینها برای خودش منفعت میسازد.
به منفعت اقتصادی بیندیش: در این دنیایی که به تعبیر رئالیستها بیشتر شبیه به جنگل است، باید به فکر منافع بود. هر چند جنگ مذموم است و محکوم؛ اما در این جنگ، ترکها به اوکراین پهپاد بیرقدار میفروشند؛ ولی هاب توزیع انرژی و غلات روسیه میشوند. امروز بیشترین تأمینکننده محصولات کشاورزی و شیلات روسها، ترکیه است. ترکیه امروز 14 برابر ما به روسیه صادرات دارد و تجارتش با روسها معادل 70 میلیارد دلار است. این ترکیه همان ترکیهای است که هواپیمای روسها را در مرز خودش ساقط میکند و رهبرش همان رجب طیباردوغان است. نباید گذاشت فراز و فرود سیاسی منفعتهای اقتصادی را تحتالشعاع قرار دهد. هر چند این رفتار باید آنقدر هوشمندانه باشد که راهبردهای اصلی و ارزشهای آن کشور را تحتالشعاع قرار ندهد؛ آنچنان که امروز روسها ترکیه را رفیق در بزنگاهها نمیدانند و هفته قبل آنها را به دلیل رفتار دوگانهاش در قبال تحرکات ناتو به باد انتقاد گرفتند.
آنچه گفته شد نگاهی واقعبینانه به عرصه بینالملل بود. در این عرصه، کشوری مانند ایرانـ به واسطه قرار گرفتن در محوریت گفتمان مقاومتـ باید درست بیندیشد و خوب بازیگری کند. بازیگری مطلوب در این شرایط باید به نحوی شکل بگیرد که نه به معنای نفی و تضعیف گروههای مقاومت تعبیر شود و نه در زیر پا گذاشتن منافع اقتصادی. اصول ثابت است؛ اما باید منجر به تاکتیکهایی شود که هم مقتضیات زمانه را ببیند و هم آن اصول و ارزشها را پاس بدارد.
قطعاً بهترین راهبرد برای آنچه گفته شد، بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با سفرا و مسئولان وزارت خارجه بود که بار دیگر بر اصل مبنایی دیپلماسی ایران، یعنی عزت، حکمت و مصلحت تأکید کردند. این سه مؤلفه به ما نشان میدهد، چه موقع باید به چه چالش اندیشید و هواپیمای جاسوسی آمریکایی را ساقط کرد و پایگاه عینالاسد را زد؟ چه موقع باید حاصل مقاومت را در مذاکره بر سر میز چید؟ به ما میآموزد که در عین دوستی و برخی نقاط مشترک با روسها و چینیها، نباید بر سر منافع ملی و حاکمیت بر جزایر کوتاه آمد. نباید مانند برخی غربگرایان داخلی صورت غربیها را شسته و رفتارشان را بزک کنیم؛ ولی در برخورد با شرقیها تیغ انتقاد برداشته و بر سر و صورت نظام و طرف مقابل کشید. عرصه دیپلماسی عرصه رفتار جناحی و منافع حزبی نیست.