رویمان سیاهتر از کلماتی است که پشت سر هم قطار میکنیم. خوبیهایمان که خریداری ندارد، چه برسد به بدیهایمان. دلمان خوش است به حرفها و نویدهای بزرگانمان که میگویند پیش از آنکه ما شما را یاد کنیم، شما ما را ندا میکنید. پیش از اینکه سلامی عرض کنیم، شما سلاممان میکنید؛ والّا ما که خودمان میدانیم پایی در این نردبان تقرب نگذاشتهایم که حالا برای خودمان اعتباری هم قایل شویم.
ما کمترینیم؛ بیاینکه تعارف و دروغی در کلاممان باشد. شما بزرگترید که میبخشید، که چشم میپوشانید، که تحمل میکنید. ما همانهایی هستیم که مولا امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «لَوْ تَکاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُم...»؛ اگر شما مردم به رازهای یکدیگر آگاه میشدید، همدیگر را به خاک نمیسپردید... .
مولا جان یا صاحب الزمان(عج)، شما از شعاع «أَلَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟» هستید. مگر میشود ما را نخوانده و ورق نزده باشید؟ شما بهتر از هر کسی میدانید که با همه روسیاهیها و تیرگیها اگر تکه نوری بر پیشانیمان نشسته، محبت شماست. بیایید و این نور کمفروغ وجودمان را با آفتاب وجودتان منور کنید.