چالش های پیش روی اتصال ایران به مدیترانه
صابر گل عنبری
بالاخره بعد از چند دهه تعلل طرف عراقی، سنگ بنای خط ریلی شلمچه ـ بصره گذاشته شد اما هنوز این مراسم پایان نیافته بود که اختلافات درباره کاربری این پروژه آغاز شد که آن هم تا حدود زیادی تحت تاثیر دوگانگی اهداف و فضای رسانهای و سیاسی در عراق در مخالفت با این پروژه و دستکم کارکرد ایرانی آن است.
همین فضا و اختلافنظرها درباره کاربری این پروژه در صورت استمرار در کنار برخی پارامترهای منطقهای و بینالمللی عمده میتواند در نقش موانع و چالشهای جدی فراروی اجرا و تکمیل این طرح در بازه زمانی مدنظر ظاهر شود و بیم تکرار تعلل در اجرای این طرح میرود.
واقعیت این است که اهداف دو طرف ایرانی و عراقی در احداث خط ریلی شلمچه – بصره همپوشانی ندارد. در حالی که طرف ایرانی آن را گذرگاهی برای توسعه تجارت و پیش درآمدی برای اتصال به سوریه، دریای مدیترانه و لبنان میداند، طرف عراقی این کریدور را در حد جابجایی مسافر و زائران تنزل داده و تعریف میکند و این را میتوان هم در اظهارات مقامات عراقی هم در متن بنر مراسم کلنگزنی مشاهده کرد.
در کنار آن هم، برخی اظهارات ایرانی پس و پیش از مراسم که بعضا از سر ناآشنایی با فضای داخلی عراق است و تعریف اهداف کلان دور از دسترس در شرایط فعلی، دولت عراق را در تنگنای شدیدی قرار داد و همین باعث شد که سخنگوی دولت، وزارت حمل و نقل و ارگانهای دیگری طی اظهارنظرها و بیانیههای متعددی بر مسافری بودن خط ریلی شلمچه ـ بصره تاکید کنند.
یکی از مشکلات سیاست خارجی ایران همین نوع مواجهههای جنجالی با برخی مسائل حساس است که با در تنگنا قرار دادن طرفهای همکاری و فراهم کردن خوراک تبلیغاتی برای طرفهای رقیب و مخالف، عملا فضای همکاری و اجرای پروژههای مشترک را تحت الشعاع قرار میدهند.
حالا جدا از مساله پیشگفته، کاربری تجاری عمده پروژه شلمچه بصره بر اهمیت موقعیت ایران در تجارت میان شرق و غرب و شمال و جنوب میافزاید اما این چیزی نیست که عراق میخواهد و آن را تهدیدی بزرگ برای ابرپروژه توسعه فاو میداند. برنامه عراق شیفت تجارت عمده با ایران و از طریق آن به کانال فاو است که این کشور را به کانون تجارت در منطقه میان خلیج فارس و اروپا تبدیل میکند و میخواهد بار تجاری موقعیت کانونی ایران در کریدورهای شرق و غرب و شمال و جنوب به سمت مسیرهای تجاری منتهی به فاو هدایت و سرریز شود. عراق ابرپروژه توسعه فاو را اخیرا با بودجه ۱۷ میلیارد دلاری استارت زده است.
اولا مرحله دوم این طرح ریلی تا رسیدن به مقصد مدیترانه علی رغم وجود برخی زیرساختها اما بار مالی سنگینی به ویژه برای سوریه دارد که نه عراق حتی در صورت موافقت با کاربری تجاری آن با توجه به اولویتهای اقتصادی دیگر تمایلی به تامین آن دارد و نه سوریه در این بحران اقتصادی گسترده و نه ایران در این وضعیت میتوانند اعتبار آن را تامین کند.
ثانیا، اتصال ایران به مدیترانه با توجه به تبعات ژئوپلیتیک آن با مخالفت جدی منطقهای و بینالمللی به ویژه آمریکا و اسرائیل به خاطر نگرانی از کاربری نظامی آن مواجه است و احتمالا یکی از اهداف عمده حضور ایران و متحدان آن در سالهای اخیر در منطقه مرزی عراق و سوریه معطوف به تحقق این هدف است اما در مقابل هم یکی از اهداف عمده حضور فزاینده آمریکا در این منطقه و التنف ممانعت از اتصال جغرافیایی ایران با سوریه و لبنان است. از این رو، حضور آمریکا در این منطقه از موانع جدی تکمیل این پروژه است.
ثالثاَ، برخی مسیرهای این خط ریلی در داخل عراق و سوریه بسیار ناامن است و در مناطقی هستههای داعش حضوری فعال دارند که این هم یک چالش امنیتی عمده است که عبور از آن فعلا در نتیجه تداخل عوامل دیگری چندان ممکن نیست.
تولد نامبارک یک گروه تروریستی
فهیمه آقاخانی
قیام ۱۵خرداد۴۲ خط بطلانی بر نیرویی بود که سخت درگیر دینزدایی و قالب کردن نگاه پوزیتیویستی بر علوم طبیعی و انسانی بود تا رفتهرفته «دین» و «مذهب» را به انبان خرافات تاریخ بسپارد. این واقعه نشان داد قوه محرکه مذهب همچنان میتواند طیفهای مختلف توده مردم را کنارهم علیه رژیم فعال کند. در این میان طیفی از جوانان نهضت آزادی که غنی از اندیشه ماتریالیستی مهندس بازرگان بوده و در دریای خروشان اندیشههای چپ آن روزها غرق شده بودند، تصمیم گرفتند تشکیلاتی تاسیس کنند که ترکیبی از اسلام و مارکسیسم باشد.
آنها بهدلیل ناکافی دانستن تفسیر رسمی روحانیت از دین و براساس تاثیری که از آثار مهندس بازرگان گرفتند، به تدوین ایدئولوژی دینی و سیاسی خود پرداختند و کوشیدند متونی را بخوانند که به نوعی آنان را در میانه ایدهآلیسم و ماتریالیسم حرکت داده و به هدف مطلوب برساند. سران سازمان بدون داشتن علم اجتهاد و بدون مطالعه در متون اصیل اسلامی به خود اجازه دادند بر مبنای دیدگاههای مادی مارکسیسم، قرآن و نهجالبلاغه را تفسیر کنند. کتاب راه طیشده مهندس بازرگان از اصلیترین متون مورد استفاده آنها بود که شاهبیت کتاب او این بود که «اگر راه انبیا و راه بشر یکی است، پس راه مارکس و لنین هم مانند راه انبیا است.» و در نتیجه یافتههای جدید از دل کتابهای مارکسیستی و مادی درمیآمد، اما لاجرم میبایست رنگ مذهبی پیدا میکرد. برای همین برای هرکدام از یافتههای مارکسیستی خود باید توجیه مذهبی پیدا میکردند. با اینکه میان مذهب و ماتریالیست تضاد آشکاری وجود داشت، ولی برای پوشش این تضاد هرگاه مذهب از پاسخ منطقی به سؤالی عاجز بود، با توسل به ماتریالیسم علمی جواب میدادند و هرگاه مسألهای احساسی و عاطفی بهوجود میآمد و در قالب ماتریالیسم نمیگنجید، با توجیه مذهبی و وظیفه شرعی پاسخ میگرفت. در واقع سازمان از شعائر مذهبی، پوششی برای افکار مارکسیستی خود استفاده کرده بود تا بتواند از همبستگی و ظرفیت جامعه مذهبی که قیام ۱۵خرداد را خلق کرده بود، نهایت استفاده را ببرد.
سازمان در ابتدای تاسیس هیچ فرد غیرمسلمانی را به عضویت نمیپذیرفت. با این توضیح که شرط مسلمان بودن از نظر سازمان الزاما این نبود که فرد، مقید به انجام همه واجبات باشد. سازمان نماز و دیگر واجبات را در عینحال که برای یک مسلمان امری ضروری میدانست، لیکن افرادی را نیز که اصول مکتب اسلام را پذیرفته و در انجام نماز یا روزه تعلل میورزیدند، مشروط بر اینکه حائز دیگر شرایط عضویت میبودند، به عضویت میپذیرفت.۱
عجز آنها از درک عمیق مبانی اسلامی یا به عبارتی اصالت دادن آنها به دیالکتیک ماتریالیستی باعث شده بود بهراحتی و بدون هیچ مقاومتی بپذیرند که در کنار اسلام باید مارکسیسم را نیز پذیرفت. سران سازمان، متون مذهبی مثل قرآن و نهجالبلاغه را از دیدگاهی روشنفکرانه بازشکافی میکردند و این تفاسیر غالبا با تفاسیری که در مساجد و توسط روحانیت سنتی تبلیغ میشد همسان نبود.۲
آقای ربانیشیرازی در خاطراتش تاکید میکند: «وقتی زندان با اعضای سازمان همبند بودم، متوجه شدم دستورات دینی را بهخوبی نمیدانند؛ وضو را غلط میگیرند، نماز را گرچه با آب و تاب، ولی غلط میخوانند.» ۳
به هر روی بعد از اتفاقات سال۵۰ و مخفی نگهداشتن ایدئولوژی مارکسیسم و تظاهر به شعائر اسلامی، با روی کار آمدن تقی شهرام بهعنوان رهبر جدید سازمان، ماهیت واقعی سازمان رفتهرفته برای دیگران آشکار شد. سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی در آمریکا، سال ۵۴ و در اعتراض به این تغییر ایدئولوژی در بیانیهای برای اولینبار واژه «منافق» را به تعدادی از اعضای سازمان ازجمله تقی شهرام نسبت دادند و این حرکت را بهمثابه پایمالکردن حرکت ۱۰ساله مجاهدین تلقی کردند.۴
عدهای از اعضا بر آن شدند تا مانع آشکار شدن این تحولات در سازمان شوند. تا سال ۱۳۴۸ بهجز افراد معدودی مانند بهمن بازرگانی، مسعود رجوی و تقی شهرام، نیروهای جذبشده دارای انگیزههای قوی و صددرصد مذهبی بودند که دنبال آغاز مبارزه بودند. ترس از موضعگیری گروههای مبارز مذهبی از یکسو و از دست دادن اعضا و هواداران مذهبی سازمان از سوی دیگر باعث شد اعضایی که مبانی و اصول مارکسیسم را پذیرفتهبودند، اعتقادات مارکسیستی خود را موقتا مخفی کرده و در ظاهر عبادات و اعمال مذهبی را انجام دهند.۵
مصداق این رفتار، بهمن بازرگانی در زندان است. بهمن بازرگانی پس از مطالعه درباره مارکسیسم در زندان صراحتا به موسی خیابانی و مسعود رجوی اعلام میکند که مارکسیسم را پذیرفته است و به لحاظ فلسفی و نظری دیگر مسلمان محسوب نمیشود؛ بنابراین نمازخواندن او تظاهر است و تظاهر به نماز هم نفاق است. رجوی به او میگوید: تو فعلانماز بخوان، ولی تا سه سال اعلام نکن.۶
تظاهر به مسلمانی، تنها تاکتیکی بود که سازمان در آن شرایط پیش گرفت. رجوی همراه موسی خیابانی در زندان بود و با عیان کردن مشیء مارکسیستی سازمان توسط تقی شهرام موافق نبود. آنها مدعی ادامه راه مجاهدین اولیه تحت لوای اسلام بودند، ولی گرایش مارکسیستی آنها محفوظ بود. محمدکاظم موسویبجنوردی میگوید: «در جلسات هفتگی که در زندان میان گروههای مختلف جریان چپ، مذهبیها و روشنفکران برگزار میشد، یک فرد به نمایندگی از هر گروه انتخاب میشد تا با نمایندگان دیگر مناظره کند. رجوی به نمایندگی از گروه مسلمانان شرکت میکرد. بعد از پایان جلسه، گزارش کار داد و گفت: بیژن جزنی پیشنهاد کرده است خودش نماینده مارکسیستها باشد و من (رجوی) نماینده مسلمانها؛ نپذیرفتم و به جزنی گفتم ما هم مارکسیست هستیم! با تعجب پرسیدم: واقعا مارکسیست هستی؟ گفت: بله؛ تا بهحال که موفق بودهایم و همه ما را پذیرفتهاند، در آینده هم همینطور خواهد بود.» ۷
مسعود رجوی این «نفاق» را در مسائل سیاسی نیز به کار میبست. او در عین اینکه خود را یک مبارز معرفی میکرد، به شکلی منافقانه با ساواک همکاری داشت بهگونهای که بهدلیل همین همکاریها، مورد تقدیر و تخفیف در مجازات قرار گرفت. به استناد یک سند محرمانه، ارتشبدنصیری، رئیس وقت ساواک طی گزارشی درباره همکاری رجوی با ساواک نوشت: «نامبرده بالا [مسعود رجوی]... که در دادگاه تجدیدنظر نظامی به اعدام محکوم گردیده، بعد از دستگیری در جریان تحقیقات، کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان مکشوفه بهعمل آورده و اطلاعاتی در اختیار گزارده [که]از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور مؤثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشگاه همکاریهای صمیمانهای با ماموران بهعمل آورده لذا بهنظر این سازمان، استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد...» ۸
رجوی رفتهرفته به مغز متفکر و تنها تصمیمگیرنده سازمان در زندان بدل شد. هدف او از پیوند مارکسیسم و اسلام در کنار نفی تغییر موضع سازمان از یکسو و مقابله با روحانیونی که مارکسیسم را نقد میکردند از سوی دیگر، نشان میدهد برای حفظ سازمان محتاج به حمایت و همراهی با هر دو قشر بوده است. خط نفاقی که رجوی بهصورت عیانتر پایهگذار آن شد و در جریانات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامهدار بود. تقی شهرام، سران جدید سازمان به رهبری مسعود رجوی را افراد قدرتطلبی میدانست که نه دین دارند و نه مسلک سازمان را دارند؛ آنها فقط میخواهند تشکیلاتشان را حفظ کنند و بهدنبال ارضای میل قدرتطلبیشان هستند. آنها منافق هستند؛ در ظاهر مسلمان هستند و در باطن مارکسیست.۹،
۱-احمدی روحانی، پیشین، صص ۶۵-۶۶،
۲-نجاتحسینی محسن، برفراز خلیجفارس، ص ۵۱،
۳-جعفریان رسول، پیشین، ص ۵۶۹،
۴-جعفریان رسول، ص ۶۲۹،
۵-نظریکهره فاطمه، امام خمینی و مهار فتنه بنیصدر و منافقین، ص ۹۸،
۶-میثمی لطفا...، پیشین، صص ۱۹۸- ۴۰۳،
۷- موسویبجنوردی محمدکاظم، مسی به رنگ شفق، صص ۱۴۹-۱۵۰،
۸- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
۹-روزیطلب محمدحسن، محبوبی محمد، رعد در آسمان بیابر، ص ۲۵
بلگراد زمینهساز موفقيت در پاريس
كشتي ايران در آوردگاه جهاني همواره حرفهاي زيادي براي گفتن داشته است. بسياري از كارشناسان كشتي دنيا بر اين باورند كه اصلاً بدون حضور ايران در مسابقات جهاني يا حتي مسابقات بينالمللي و المپيك كشتي معنا و مفهومي نخواهد داشت.
ايران شناسنامه كشتي جهان است، اين را ما نميگوييم بلكه اعتقاد و باور كشتي دنياست و حالا در فاصله يك هفته تا آغاز رقابتهاي كشتي قهرماني جهان در بلگراد دلاورمردان ايران خود را آماده ميكنند تا باز هم با كشتيهاي چشمنواز خود هم حريفان را مغلوب كنند و هم مايه افتخار و سربلندي ايران باشند.
مسابقات جهاني بلگراد براي آزادكاران و فرنگيكاران ايران از يك منظر ديگر هم حائز اهميت است؛ كسب امتياز براي راهيابي به المپيك. هر چند از مدتها پيش تمام توجهات به كشتي حسن يزداني، پهلوان شايسته كشورمان با رقيب سرسختش تيلور امريكايي معطوف شده است اما بايد اذعان كرد كه نبايد از هدف اصلي دور ماند، البته همه منتظر درخشش يزداني و كسب عنوان قهرماني هستيم و هيچ كس نميتواند ادعا كند به اين كشتي با نگاهي مثل ديگر كشتيها نگاه ميكند اما تمام اينها بايد در جهت موفقيت تيمي باشد و در نهايت اين تيم ايران باشد كه بر سكوي قهرماني قرار ميگيرد و بيشترين شانس براي حضور در المپيك را به دست آورد.
كشتي ايران در بلگراد به دنبال اثبات شايستگيهاي خود است. كشتي چند سالي است كه با توجه به ردههاي سني جهش خوبي داشته و از سالهايي كه با ركورد و در جا زدن مواجه بود، فاصله گرفته است. كسب قهرمانيهاي جهان در دو رده سني نوجوانان و جوانان در دو رشته فرنگي و آزاد هر چند انتظار از تيمهاي ملي را بالا برده اما مؤید اين واقعيت است كه كشتي ايران معدن استعداد است و ميتواند تا سالها بر كشتي دنيا آقايي كند.
تكتك كشتيهايي كه در بلگراد انجام ميشود، بسيار مهم است. از روز 25شهريور ماه كه نخستين آزادكار كشورمان روي تشك ميرود تا دوم مهرماه كه آخرين فرنگيكار در مسابقات حاضر ميشود، تمام كشتيها براي همه مهم است چراكه هدف جداي از قهرماني در جهان رسيدن به المپيك است. جاي اميدواري است كه اين هدف توسط فدراسيون و شخص رئيس فدراسيون به خوبي براي كشتيگيران ايران ترسيم شده و عليرضا دبير به عنوان يك كشتيگير كه تجربه حضور در مسابقات جهاني و المپيك را دارد، بارها در اظهارنظرها و حرفهايي كه با كشتيگيران داشته به آنها يادآور شده كه طلاي المپيك و موفقيت در آن فتح قله كشتي است و بقيه موفقيتها بايد زمينهساز رسيدن به آن باشند.
مسابقات بلگراد براي تيمهاي فرنگي و آزاد ايران مهم است تا بتوانند با قهرماني در آن بار ديگر ثابت کنند ايران قدرت اول و آخر كشتي دنياست اما باز هم بايد يادآور شويم كه اين موفقيتها بايد زمينهساز موفقيت در المپيك باشد كه اگر اين اتفاق رخ داد، آن وقت شيريني و حلاوت كسب افتخار و قهرماني در ميدان جهاني نيز دوچندان خواهد شد، پس به مسابقات بلگراد به عنوان سكوي پرتاب و موفقيت در المپيك2024 پاريس نگاه كنيد.
بازنده این رقابت مهم منطقه ای نباشیم!
مهدی حسن زاده
روز گذشته در حاشیه اجلاس جی 20، تشکیل کریدور هند - سعودی – رژیم صهیونیستی – اروپا به طور رسمی توسط بایدن، مودی و بن سلمان اعلام شد. کریدوری که به معنای برداشتن گامی مهم درجهت تغییر معماری اقتصادی و امنیتی منطقه با محوریت هند و آمریکاست. پیشتر نیز گفته بودیم که به نوعی دنیای امروز را میتوان دنیای کریدورها تصویر کرد. در شمال غرب ایران طی ماه های گذشته جنگی فراگیر بین 2 همسایه شمال غربی ایران، یعنی آذربایجان و ارمنستان رقم خورد که بخش مهمی از اهداف آن در ارتباط با کریدور زنگه زور قرار دارد؛ جایی که ترکیه سعی میکند از آن به عنوان معبری برای دسترسی به دریای خزر و تجارت بیشتر با کشورهای شرق خزر از مسیری غیر از ایران بهره ببرد و در عین حال دسترسی روس ها به ایران را نیز محدود کند. علاوه بر این، موجب نفوذ هرچه بیشتر رژیم صهیونیستی به منطقه شود. واضح است چنان که روز گذشته نیز جمهوری اسلامی ایران رسما اعلام کرد، تغییر در مرزهای منطقه و به هم خوردن توازن جغرافیایی بین ارمنستان و آذربایجان، خط قرمز کشورمان است.
در حقیقت از شمال تا جنوب، توسعه کریدورها، مسئله ای اقتصادی و در عین حال امنیتی است که کشور برای مواجهه با مسیرهای رقیب و توسعه مسیرهای خودی باید گام جدی بردارد. در این مسیر برخی اقدامات نظیر خط آهن شلمچه - بصره که عملیات اجرایی آن طی هفته های گذشته آغاز شد، کارهای بزرگی است که باید با جدیت انجام شود اما توجه به 3 نکته درباره غفلت از سایر طرح های توسعه ای مرتبط با مسیرهای ترانزیتی و تکمیل کریدورهای منطقهای و بینالمللی ضروری است:
1. توافق های صورت گرفته با روسیه درباره راه آهن رشت - آستارا که هم دسترسی روس ها را به جنوب و خلیج فارس و دریای عمان فراهم و هم ارتباطات اقتصادی ایران با آسیای میانه و روس ها را تقویت می کند، همچنان در حد تفاهم است. همچنین راه آهن اینچه برون - گرمسار نیز در چنین وضعیتی قرار دارد. این در حالی است که توسعه این 2 خط ریلی نقش مهمی به ایران هم در مواجهه متوازن با روس ها و هم در ایفای نقشی قدرتمند در تحولات مرتبط با شمال ایران می دهد.
2. توافق های صورت گرفته با چینی ها نیز با گذشت حدود 8 ماه از سفر رئیس جمهور کشورمان به پکن هنوز وارد مرحله اجرایی جدی به ویژه در زمینه توسعه خطوط ریلی و جاده ای و ایفای نقش ایران در پروژه کمربند و راه نشده است. طیف وسیعی از پروژه های حمل و نقل در ایران آماده سرمایه گذاری چینی هاست و طبیعتا تاخیر در اجرایی شدن این توافق ها جز عقب افتادن از رقابت های منطقه ای نتیجه ای برای کشورمان نخواهد داشت.
3. موضوع تعلل هند در توسعه چابهار نیز موضوع مهم دیگری است که باید به آن توجه داشت. واقعیت این است که توسعه چابهار طی 10 سال اخیر در شرایطی به عهده هند گذاشته و حتی سرمایه گذاری از آن از شمول تحریم های آمریکا هم خارج شده است که عملا هند، اقدام جدی در این باره نکرده است. این در حالی است که هندیها بر سر مسیرهای رقیب از جمله کریدور هند - سعودی - رژیم صهیونیستی خیلی جدی پای کار آمده اند. در چنین شرایطی سکوت در برابر این تعلل 10 ساله هندی ها جای تعجب دارد؛ به گونه ای که گویی هند، چابهار را به گروگان گرفته است.
در هر حال، برای توسعه کریدورهای منطقه ای فرصت زیادی نیست و طبیعتا کشورهایی که زودتر وارد فرایند توسعه در این بخش شوند نسبت به رقبا دست بالاتر را خواهند داشت. برهمین اساس، انتظار می رود هرچه زودتر اقدامات لازم برای نهایی شدن توافق های بین المللی ایران با کشورهای دیگر برای توسعه مسیرهای کریدوری صورت گیرد تا ما بازنده این رقابت مهم منطقهای نباشیم
اقتصاد ملی و دستاوردهای دانشگاهستیزی
ناصر ذاکری
به شهادت تاریخ دانشگاهها نقشی بسیار پررنگ در تحولات اجتماعی و اقتصادی چند صد سال گذشته جامعه بشری داشتهاند. در سدههای میانه مراکز آموزشی مدرن با گسترش دانش، از یک سو نگاه جامعه به جهان پیرامون خود را متحول کردند و از سوی دیگر با تربیت دانشآموختگان آشنا با علوم و فنون، مقدمات رشد سریع علمی و جهش فناورانه را که انقلاب صنعتی نام گرفت، فراهم آوردند.
قدرت اثرگذاری نهادهای علمی در سپهر سیاسی جامعه هیچگاه از کانون توجه دولتهای مستقر به دور نبوده است. نوع نگاه و زاویه دید دولتها و دولتمردان به دانشگاه به حصر منطقی در سه حالت طبقهبندی میشود: اعتماد و حمایت، تردید و مدارا، ستیز و مقابله. با مرور کارنامه توسعه کشورهای موفق میتوان ادعا کرد دانشگاهستیزی هرگز قابل جمع با توسعه همهجانبه و رونق اقتصاد ملی نبوده است.
در جوامعی که رویکردهای دانشگاهستیزی کمتر مورد توجه بوده، مراکز علمی با جذب نخبگان از سرتاسر دنیا بهعنوان تأثیرگذارترین نهادهای مدنی نقشی بسزا در شکوفایی اقتصادی ایفا کردهاند. اینک دانشگاهها در این جوامع با استقلال کامل مالی از دولتها اداره شده و با ارتباطات تنگاتنگی که با صنعت دارند، موفق به روشن نگهداشتن موتور نوآوری و پیشرفت فنی شدهاند؛ موفقیتی که هرگز با رویکرد دانشگاهستیزی دستیافتنی نبوده و نیست.
ایران امروز در طول چند دهه گذشته خسارت سنگینی را به صورت مهاجرت نخبگان متحمل شده است؛ اما تاکنون توجه چندانی از جانب متولیان امر به این پرونده نشده یا دستکم آثار مثبت تدابیر پیشگیرانهشان مشاهده نمیشود. اینک موج مهاجرت حتی به ردههای میانی و نیروهای نیمهماهر نیز سرایت یافته است. در شرایطی که کشورهای در حال توسعه و نیز رقبای منطقهای اقتصاد ایران سرسختانه به فکر جذب نیروی متخصص غیربومی و استفاده از ظرفیت فکری و نبوغ فرزندان سایر ملتها هستند، این بیاعتنایی به کوچ دستهجمعی نیروهای فکری جامعه شگفتیساز است.
بیتردید تداوم تحریمهای ظالمانه و بروز رکود گسترده در اقتصاد یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین عوامل در این میانه است و بسیاری از مهاجران سودای دستیابی به شغلی آبرومندانه و درآمدی مکفی را در سر دارند؛ اما برخی تحلیلگران همواره بر این نکته تأکید دارند که سیاستهای محدودکننده اجتماعی و تنگنظریهای مرسوم که از سوی برخی صاحبمنصبان و سخنوران وابسته به جریان تندرو تبیین و اعمال میشود، نقشی جدی در گسترش جریان فرار نخبگان دارد. از دید این تحلیلگران رویکرد دانشگاهستیزی بهعنوان شاهبیت سیاستهای محدودکننده مورد توجه است.
چندی است که اخبار مربوط به کنارگذاشتن بعضی از استادان از مراکز علمی و تلاش برای جایگزینکردن آنان با نیروهای جوان مورد توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفته است. منتقدان دولت این جریان را سند انتخاب رویکرد دانشگاهستیزی میدانند. دولتمردان نیز در دفاع از عملکرد خود، اینگونه اقدامات را نه اخراج یا حذف فلان استاد؛ بلکه ناشی از تمدیدنکردن قرارداد تلقی میکنند. هرچند قطع همکاری فلان استاد صاحبنام با فلان مرکز آموزشی خواه به صورت اخراج و بازنشستگی اجباری باشد و خواه به صورت تمدیدنکردن قرارداد، در نتیجه این اتفاق تأثیری ندارد، با این حال نگارنده بدون اظهارنظر در این زمینه، فقط به این نکته توجه دارد که چنین اتفاقاتی جز دامنزدن به شائبه دانشگاهستیزی و بیارج و مقدار شدن این نهاد مدنی در جامعه امروز ایران دستاوردی ندارد. بهراستی وقتی خبر کنارگذاشتن یک استاد جوان و نخبه از فلان دانشگاه معتبر و همراه با آن انتخاب او به یک منصب علمی جهانی در رسانهها منتشر شده و به لطف فضای مجازی به اطلاع همگان میرسد، انتظار داریم افکار عمومی شایعه رونق بازار دانشگاهستیزی را باور نکند؟ یا وقتی خبر استخدام فردی را در فلان دانشگاه معتبر میشنویم؛ درحالیکه شبهات جدی درباره صلاحیت علمی او وجود دارد، چگونه میتوانیم اینگونه اقدامات را به حساب «تلاش بیوقفه مسئولان آموزش عالی برای ارتقای جایگاه علم و دانایی و خردورزی در کشور» بگذاریم؟
بیتردید وضعیت فعلی نظام آموزش عالی کشور و تخریب جایگاه اندیشه و اندیشمندان موج جدیدی از مهاجرت نخبگان را دامن خواهد زد و خسارت ایران مظلوم را از بابت از دست دادن فرزندان فکور و فهیمش بزرگ و بزرگتر و سود کشورهای مقصد مهاجرت را از محل صید شاهماهیهای جامعه علمی کشور سرشار و سرشارتر خواهدکرد.
ای کاش همه دستاندرکاران به درک این دقیقه نائل آیند که زدن بر طبل دانشگاهستیزی شاید در کوتاهمدت مشکل فلان سلیقه سیاسی را از جانب مخالفت دانشگاهیان آسوده کند؛ اما درواقع مبارزه نظام اداری و تصمیمسازی کشور با دانشگاه بارزترین مصداق «بر سر شاخ نشستن و بن بریدن» است که درنهایت به سقوط از درخت قدرت منتهی خواهد شد؛ زیرا جامعهای که بر تداوم رویکرد دانشگاهستیزی اصرار بورزد، با از دست دادن فرصت رشد اقتصادی به جامعهای فقیر مبدل شده و خود را در معرض گسترش فقر قرار میدهد.
وطنفروشها این شکلیاند!
جعفر بلوری
1-استاد درس «نظریههای پیشرفته جامعهشناسی 2»، درباره پژوهشی که در ایام فتنه «زن زندگی آزادی» روی دختران نوجوان یکی از مناطق تهران انجام داده بود، برایمان حرف میزد. میگفت، در بحبوحه آشوبها، انتخاب چنین جامعه آماری برای مطالعه، کار بسیار سختی بود چرا که به نظر میرسید، بخشی از آنها دچار نوعی
«اختلال جمعی» Collective Neurosis شدهاند. اختلال جمعی «اختلالی است که در یک گروه، قبیله، جمع و حتی در یک جامعه دیده میشود (غالبا در جوانان و نوجوانان)..که از مشخصههای بارز آن، پرخاشگری، افسردگی و... است.» (کتاب در جست و جوی معنا، ویکتور فرنکل) به عبارتی نوعی اختلال ذهنی-رفتاری که میتواند جوامع کوچک یا بزرگ را به صورت توامان درگیر رفتارهایی مثل پرخاشگری، خشم و حتی خشونت کند. استاد میگفت این نوع اختلال چنان از طریق فضای مجازی روی جامعه هدف و مورد مطالعه حاکم شده بود که، سؤالهای فرعی پژوهش را هم نمیتوانستم به دلیل واکنشهای عصبی جامعه آماری، به راحتی بیان کنم. آنقدر این واکنش در پژوهش تکرار شد که به این نتیجه قطعی رسیدم، آنها از طریق فضای مجازی درگیر این اختلال شدهاند و با وجود آن که میدانستند
من یک پژوهشگرم، با پرخاشگری و خشم، یا پاسخهای بیربط میدادند یا مرا قضاوت میکردند و...
2-امروز کار رسانه، فقط اطلاعرسانی نیست، بلکه «تصویرسازی» برای «تاثیرگذاری» است. گذشت زمانی که در تعریف کارکرد رسانه صرفا به «اطلاعرسانی» اکتفا میشد. امروز «اطلاعرسانی» یکی از پیش پا افتادهترین و ابتداییترین کارکردهای رسانه است؛ چرا؟
چون هم «کارکردهای رسانه» تغییر کرده هم بشر امروز بشر 300 سال پیش نیست. تکنولوژی رسانه آنقدر رشد کرده که بتوان گفت، روشهای تاثیرگذاری روی این بشر، پیچیدهتر، حرفهایتر و غیر ملموستر شده است. امروز با کمک این تکنولوژی در کنار علوم حوزه روانشناسی، هم میتوان به جوامع «امید» تزریق کرد و هم میتوان «امید» را از آنجامعه گرفت. با این تکنولوژی هم میتوان به جوانان یک جامعه «آیندهای درخشان» را نوید داد و هم میتوان به آنها تلقین کرد که «بیآتیه»اند. امروز با این تکنولوژی، هم جوامع را دچار «اختلال جمعی» میکنند هم «اختلال جمعی» بار شده بر یک جامعه را درمان مینمایند. تکتک حالاتی که در خطوط بالا برشمردیم، و امروزه با جادوی رسانه میشود در یک جامعه پمپاژشان کرد یعنی «امید و ناامیدی»، «با یا بیآتیهگی»، همگی «مهم» هستند. در این باره میتوانید به پژوهشهای خوبی که در این حوزه صورت گرفته رجوع کنید و ببینید، وقتی جامعهای از امید تهی شد یا جوانان یک کشور خود را «بی آتیه» یافتند، چه بلایی بر سر آن کشور،آنجامعه و افراد آن میآید. رجوع کنید و ببینید چند درصد از اعتیادها، قتلها، بیماریها و افسردگیها، طلاقها و....حاصل تزریق ناامیدی و بیآتیهانگاری است.
3-اما هدف از بیان آنچه در دو شماره بالا گفته شد چیست؟ چند روز پیش خیلی اتفاقی در شرایطی قرار گرفتم که، ماهوارهای روشن بود و نوجوانان آن خانه در کنار پدر و مادر مشغول تماشا بودند. شاید چیزی نزدیک به 2 ساعت روی برنامههای ماهواره، حرفهایی که در این جمع زده میشد متمرکز بودم. یک خط- تاکید میکنم حتی یک خط-
در برنامههای خبری ماهواره خبر مثبت درباره ایران منتشر نشد. مثل مگسی که دنبال نجاست و سیاهی میگردد، دنبال خبرهای سیاه، کثیف و غالبا دروغ گشته و آنها را دستهبندی کرده و در پوشش «خبر»، «گزارش» و «تحلیل» به خورد مخاطب ایرانی میدادند. بعید میدانم هیچ کشوری وجود چنین موجوداتی را که به اسم «رسانه» در حال کاسبی و عقدهگشاییاند، تحمل کند. چون قوانین هیچ کشوری اجازه فعالیت به چنین موجوداتی را نمیدهد. خودم را جای مخاطب این فضای سیاه قرار دادم. تردید ندارم هرکسی با هر توان و سوادی یک ماه پای چنین برنامههایی بنشیند، در بهترین حالت دچار اختلالاتی خواهد شد که در دو بند بالا به یکی دو مورد از آنها اشاره شد.
4-متاسفانه برخی رسانههای داخلی دقیقا همین کارکرد را دارند. منتهی در پوشش «آسیبشناسی» است که مدام در حال پمپاژ اخبار و تحلیلهای سیاهند. ممکن است گفته شود، «آسیب شناسی» و دانستنِ درد، مقدمه درمان است. که در پاسخ باید گفت، وقتی درصد بالایی از خبرهایی که در این رسانههای پمپاژ میشود، جعلی، دروغ و ساختگی از آب درمیآید، دیگر نمیتوان گفت آنها در حال بیان آسیبها هستند. شما بفرمایید رسانهای که استاد دانشگاه فوت شده را، استاد اخراجی جامیزند، آیا به دنبال آسیبشناسی است؟! یا رسانههایی که با انتشار تصاویر مبهم اعلام میکنند، آن خانم فوت شده دچار شکستگی جمجمه شده اما بعدها اعتراف میکنند، هیچ شکستگی در کار نبوده است، آیا به دنبال چیزی غیر از سیاهنماییاند؟! میگویند اگر دنبال هدف و نیت واقعی حریف هستید، ببینید هنگام گفتن «دردها»، آدرس کجا را به عنوان «درمان» میدهند. این طیف دقیقا همان آدرسی را میدهند که اپوزیسیون نظام در ماهوارهها میدهد. به عبارتی طیفی که در داخل کشور دارای صدها تریبون، بودجه و رسانه است و با گرفتن آگهیهای میلیاردی از همین نظام، ارتزاق میکند، شاید در روش، تفاوتهای جزئی با دشمنان قسمخورده این نظام داشته باشد اما در هدف با آنها «مو» نمیزند. اثری هم که اخبار و گزارشهای برخی رسانههای داخلی روی مخاطب ایرانی میگذارد-یا به دنبال گذاشتن آن است- نیز با اثر رسانههای آن طرف آب «مو» نمیزند. هر دو به دنبال «تلقین حس ناامیدی و بیآتیه بودن» هستند. غیر از این است؟!
5-در ایران هر وقت صحبت از «رسانه»، «سیاهنمایی» و «نقد» به میان آمده همزمان یک «سوء تفاهم» بزرگ هم مطرح بوده است. یعنی هیچ گاه مرز میان «نقد» و «سیاهنمایی» مشخص نشده است. به بیانی واضحتر، خبرهای دروغ و سیاه به راحتی «نقد» جا زده میشود و اعتراض یا برخورد به این خبرها و رسانهها هم «مخالفت با نقد» عنوان میشود. به عنوان یک نمونه نزدیک، یکی از بدسابقهترین و سیاهنماترین رسانههای کشور-که از قضا بسیاری از اخبارش دروغ از آب درآمده و هیچگاه حاضر به اصلاح یا عذرخواهی رسمی هم نشده است-چندی پیش با تاخیر بسیار از سوی مراجع قانونی -و احتمالا پس از چندین بار تذکر- نقرهداغ شد. همطیفیهای این رسانهنما، این اقدام را «مقابله با شفافیت و گردش آزاد اطلاعات» و« تعطیلی یک رسانه مرجع»، خوانده و اعلام کردند، دولت نباید با رسانههای حرفهای! برخورد قهری کند. به عبارتی در کشور ما-بنا به دلایلی که بررسی جداگانه میطلبد- مرز میان رسانهای که «حرفهای» است با رسانهنمایی که فلسفه وجودیاش، سیاهنمایی و لجنپراکنی است، مشخص نیست. در سیاهنمایی چنین رسانه نماهایی همین بس که، با جمع شدن کاسه و کوزهشان، یقین بدانید، کاسه و کوزه سعودی اینترنشنالها و رادیو فرداها هم جمع خواهد شد. چرا که منبع تحلیلها و گزارشهای «آنها»، همین اخبار کذب «اینها»ست. در این کشور تا دلتان بخواهد از این رسانههای حقالعملکار فعالند و بهراحتی آب خوردن، مشغول خبرسازی و سیاهنمایی علیه نظامند و از همین نظام هم آگهیهای آنچنانی میگیرند! برای این که بدانید
هیچ کشوری وجود چنین کاسبان وطن فروشی را تحمل نمیکند میتوانید به قوانین رسانهای آنها سری بزنید. هیچ کشوری به چنین حقالعملکارهایی اجازه نمیدهد، اخبار و تحلیلهای کذب را تحت عنوان «آزادی بیان» به خورد مردم دهند. چه رسد به این که از آنها حمایتهای مالی کرده و در روزی مثل روز خبرنگار و یا جشنواره مطبوعات، با جایزه تشویقشان هم بکند. اینجا در ایران اما، -طیفی را که نام رسانه گذاشتن روی آنها حقیقتا ظلم بزرگی به خبرنگار و رسانه است- به راحتی آب خوردن برای دشمن جاسوسی کرده و وطنفروشی میکند. پس از مدتی نیز از کشور میگریزد، با وزیر خارجه رژیم صهیونیستی دور یک میز مینشیند و قرارداد بعدی را برای یک دوره سیاهنمایی دیگر میبندد. آیا این، چیزی غیر از وطنفروشی است؟ واقعا حیف نام «خبرنگار» که روی این طیف گذاشته شود. نشستن دور میزِ رژیمی که، رئیسسابق اطلاعاتش اعتراف میکند «ما یک رژیم آپارتاید هستیم» آن هم با موضوع «تلاش برای آوردن آزادی و برابری به ایران»، همانقدر مضحک است که، برخورد با چنین رسانهنماهایی را «برخورد
با یک رسانه مرجع» نامیدن!
صداهای ناهمساز!
محمّدکاظم انبارلویی
۱- محمدرضا تاجیک، رئیس مرکز استراتژیک ریاست جمهوری دوران اصلاحات در قالب یک پرسش و پاسخ، بیانیهای علیه نظام دانشگاهی در برخورد با اساتید ضدانقلاب صادر کرده است.
از برخی مطالب او که ناسزا و تیکهپرانی است خودداری میکنم اما حرف حساب او این است که؛
– این نوع اساتید صدای متفاوت از صدای قدرت ترویج میدهند.
– باید اساتید اهلی و دستآموز جایگزین اساتیدی شوند که نمیتوانند یا نمیخواهند پژواک صدای حاکم در دانشگاهها باشند.
– به نظر من با این پروژه چیزی باقی نمیماند. باید آستانه تحمل خود را بالا ببرند و به صداهای ناهمخوان گوش فرا دهند. صداهای ناهمساز را به رسمیت بشناسند.
– میبینید که از چندی پیش در آستانه سالگرد وقایع سال گذشته تمهیداتی در سطح شهر پیاده شده است و…
آقای تاجیک بحث از «زیست جهان»، «صدای متفاوت» و «صداهای ناهمخوان و ناهمساز» در این بیانیه به میان آوردند.
آیا میتوانند زیست جهان اساتید بهاصطلاح اخراجی را بیان کنند و بگویند آنها در چه جهانی زیست فکری دارند؟!
آیا او میتواند بگوید چرا «ساز» این جماعت و «صدای» آنها علاوه بر دانشگاه از رادیو آمریکا، رادیو بیبیسی و دیگر بوقهای امپریالیستی شنیده میشود؟!
او اساتید همراه مردم و انقلاب را «اهلی» و «دستآموز» میداند.
آیا میتواند راجع به هویت اساتید وابسته به سرویسهای امنیتی دولتهای غربی دو کلمه بنویسد؟!
آیا او میتواند به این سؤال پاسخ دهد چرا برخی اساتید دانشگاه مثل شهید فخری زادهها و شهدای هستهای در فهرست ترور رژیم صهیونیستی قرار دارند اما برخی اساتید در فهرست تجلیل و تکریم بوقهای آمریکایی؟!
ساز خروج از حاکمیت را چه کسانی میزدند و در سال ۸۸ چه کسانی عضویت ارکستر سمفونیک موساد و سیا را در تهران پذیرفتند و چرا سازهای ضربی ضدانقلاب پیرامون دروغ تقلب در انتخابات را طی ۸ ماه در کف خیابان بهصورت گوشخراش میزدند؟!
این غائله سال گذشته که رسواتر از آن دو همنوایی با آمریکا ، اسرائیل و انگلیس در سال ۸۸ بود،ساز تجزیهطلبی و ساز بیحجابی را به دیگر نماهنگها و سازهای براندازی افزودند. تا آنجا که نتانیاهو اعلام کرد هم در غائله ۸۸ و هم در غائله ۹۸ و ۱۴۰۱ اینهایی که در تهران سروصدا میکنند سربازان ما هستند و به نمایندگی از ما با حکومت ایران میجنگند.
امروز سخن از علم و دانش و آگاهی از سوی این جماعت در دانشگاه نیست سخن از «همسازی» ،
«همنوایی» و «همصدایی» با دشمن خونخوار ملت یعنی آمریکاست!
۲- جماعتی که به غرب برای استخدام در کارتلها و تراست های مالی و اقتصادی غرب تحت عنوان «مهاجرت» میروند به ساز و صدای چه قدرتی میرقصند؟!
اگر دانشجو و استاد دانشگاه مثل میلیونها ایرانی شعار «ما همه سرباز توایم خامنهای گوشبهفرمان توایم خامنهای» سردهند این میشود همصدایی باقدرت حاکم و همنوایی با صدای قدرت ، اما اگر به ساز آمریکا و انگلیس و فرانسه برقصند و دنبال براندازی و تجزیه ایران و مخالفت با احکام خدا باشند، میشود «صدای متفاوت»!!
اگر دانشجو و استاد، سرباز امام زمان (عج) باشند برای اعتلای اسلام و انقلاب و ایران کار کنند دانشگاه میشود «پادگان» و «سربازخانه»! اما اگر در خیابان فحاشی و هتاکی کند و اعمالی انجام دهد که حتی شرورترین افراد جامعه از آنها تبری میجوید میشود صدای متفاوت و صدای ناهمخوان!
نباید احدی خود را در حد بوقچی آمریکا در میدان سیاست فرو کاهد. از آن مهمتر نباید کسانی که اشتهای ورود به حاکمیت را دارند و ایامی وزیر و وکیل بودند از این بوقها حمایت کنند.
۳- سخن آخر اینکه ۱۵۶۴۸۸ استاد در دانشگاههای دولتی و ۱۰۰۱۱۳ استاد در دانشگاههای خصوصی مشغول خدمت هستند. اساتید و میلیونها دانشجو در دانشگاه، شریفترین و پاکترین و عزیزترین قشر جامعه ما هستند. آنها بار عقلانیت، معنویت، پیشرفت و توسعه کشور را به دوش دارند. اینهمه سروصدا در مورد بهاصطلاح اخراج اساتید که به ادعای حضرات کمتر از ۱۰۰ نفر است، به چهار دهم درصد هم نمیرسد!
تعجب از برخی سایتهای خبری است که همت خود را مصروف دفاع از این جماعت موسوم به اخراجی گذاشتهاند که برخی از آنها یا قراردادشان تمامشده یا بازنشسته شدند و فقط چند نفر بوق اجانب هستند که اینهمه غوغا برای اخراج آنها راه افتاده است.
قرآن را آتش میزنند، با تجزیهطلبان همصدایی میکنند، بهحکم الهی حجاب اهانت میکنند، برهنگی را ترویج میکنند و… از سنگ صدا درمیآید اما از حضرات صدایی درنمیآید اما چند مدرس دانشگاه که دانشگاه را با جای دیگر اشتباه گرفتهاند به دلایل معلوم و مشخص اخراج میشوند، جیغوداد در برخی رسانههای داخل و خارج کشور راه میاندازند و فریاد میزنند که میخواهند صدای متفاوت را خاموش کنند!
تغییر وزیر دفاع اوکراین، آدرس غلط زلنسکی
مهدی گرگانی
در بزرگترین تحول داخلی در اوکراین از زمان آغاز عملیات ویژه نظامی روسیه در این کشور، الکسی رژنیکوف، وزیر دفاع اوکراین از کار برکنار شد.
برکناری رژنیکوف که از چند ماه قبل از جنگ عهدهدار وزارت دفاع اوکراین بود، قطعا تبعات سنگینی برای دولت و نیروهای مسلح اوکراین برجا خواهد گذاشت. از یک سو وزارت دفاع مرکز تصمیمگیری و اقدام در بحبوحه جنگ این کشور با روسیه است و از سوی دیگر رژنیکوف در خط مقدم جذب کمکهای مالی و تسلیحاتی از غرب بود و نقش مهمی در قانع کردن رهبران غربی برای حمایت نظامی از این کشور در برابر روسیه بازی کرده بود.
* علت برکناری رژنیکوف
1- از زمان شروع جنگ، گزارشهای گستردهای در زمینه فساد در نیروهای مسلح و ارتش اوکراین مخابره شده است. رسوایی لباسهای نظامی که در آن تجهیزات معمولی سربازان و نظامیان به چند برابر قیمت واقعی به دست نیروهای مسلح میرسید، یکی از این پروندههاست. فساد در تهیه تدارکات و مواد غذایی برای ارتش نیز یک رسوایی دیگر برای وزارت دفاع تحت فرماندهی رژنیکوف بود. طبق گفته رسانههای اوکراینی، پیمانکارانی که برای نظامیان حاضر در جنگ مواد غذایی تهیه میکردند، نرخهایی بالاتر در مقایسه با بازار دریافت کردند. بر اساس گزارشها، پیمانکاران مواد غذایی را به نظامیان اوکراینی بین ۲ تا 3 برابر قیمت واقعی میفروختند.
علاوه بر اینها، ارتش اوکراین در دفاتر ثبتنام و جذب نیروی نظامی با فساد گسترده روبهرو است. طبق گزارشها، مقامات این دفاتر برای لغو یا به تاخیر انداختن زمان اعزام مشمولان خدمت اجباری به جنگ رشوه دریافت میکردند. فروش تسلیحات اهدایی غرب به اوکراین در بازار سیاه تسلیحات از دیگر موارد رسواییهای مالی و فساد در ارتش اوکراین است. همچنین گزارشهای متعددی وجود دارد که در موضوع خرید تسلیحات، دولت کییف صدها میلیون دلار از جمله به شرکتهای دولتی اوکراین برای تسلیحاتی پرداخت کرده که یا هرگز تحویل نشدند یا تحویل آنها ماههاست به تأخیر افتاده.
2- مساله فساد در ارتش اوکراین چیز جدیدی نیست و از زمان آغاز جنگ گزارشهای متعددی در این زمینه منتتشر شده است. از سوی دیگر رژنیکوف قرار بود در آینده نزدیک به آمریکا سفر و با لوید آستین، وزیر دفاع این کشور دیدار و گفتوگو کند. در چنین شرایطی برکناری وی از وزارت دفاع بسیار غیرمنتظره بود و به همین دلیل ناظران سیاسی موضوع برکناری رژنیکوف را چیزی فراتر از مساله فساد میدانند و آن را به مساله شکستهای پیدرپی ارتش اوکراین طی ماههای اخیر نسبت دادهاند.
ضدحملات بهاره ارتش اوکراین که قرار بود به بازپسگیری مناطق تحت کنترل روسیه منجر شود هیچ پیشرفتی نداشته است و بهرغم ارسال تسلیحات نظامی پیشرفته غربی برای موفقیت این ضدحملات، رویکردهای ارتش و وزارت دفاع اوکراین کاملا شکست خورده است.
اظهارات ولودیمیر زلنسکی درباره برکناری رژنیکوف از وزارت دفاع نیز فرضیه را پررنگ میکند. رئیسجمهوری اوکراین طی سخنرانی شبانه خود در این باره گفت: «رژنیکوف بیش از ۵۵۰ روز از این جنگ تمامعیار را پشت سر گذاشت. معتقدم وزارت دفاع اوکراین به رویکردهای جدید نیاز دارد».
رئیس دفتر روزنامه نیویورکتایمز در کییف نیز میگوید: تصمیم به برکناری رژنیکوف همزمان با ضدحملات آهسته اوکراین که دستاورد چندانی جز چند قلمرو کوچک در جنوب و شرق برای این کشور نداشته، اتخاذ شده است.
3- اما به نظر میرسد جامعه سیاسی، مدنی و رسانهای اوکراین نظر متفاوتتری در این زمینه دارد و آنها خواهان تغییر اساسی در راس دولت اوکراین هستند. مردم اوکراین رسواییهای مالی در قراردادها، فساد گسترده در دولت و ارتش اوکراین و همچنین شکست ضدحملات در برابر روسیه را تنها متوجه رژنیکوف و مقامات ارتش و وزارت دفاع نمیدانند بلکه انتقادات تند و تیزی نسبت به کل دولت زلنسکی و شخص وی دارند. اوکراینیها نگران آینده این کشور هستند و رویکرد فعلی را بویژه بعد از شکست ضدحملات ارتش علیه روسیه و عدم تمایل کییف برای حلوفصل سیاسی بحران از طریق مذاکره درست نمیدانند. به نظر میرسد زلنسکی، رژنیکوف را سپر خود کرده است تا با برکناری وی از وزارت دفاع، او را مسؤول ناکامیهای ماههای اخیر و پروندههای فساد در این کشور معرفی کند و خود را از مهلکه نجات دهد.
یک مقام اوکراینی در دفتر ریاستجمهوری این کشور گفته است: افزایش انتقادهای گروههای سیاسی و مدنی اوکراین، گزارشهای رسانهای از فساد گسترده، رسواییهای مالی و ناکامی ارتش در بازپسگیری مناطق از دست رفته نشان میدهد اوکراین به یک رهبر جدید نیاز دارد و تنها تغییر وزیر دفاع کافی نیست.
این در حالی است که دولت اوکراین به بهانه شرایط جنگی قصد ندارد در سال آینده انتخابات ریاستجمهوری برگزار کند. در چنین شرایطی احتمال تشدید بحران و تنشهای داخلی سیاسی در اوکراین در سال آینده چندان دور از ذهن نیست