تا حالا خودت را میان یک میدان مغناطیسی عجیب حس کردهای؟ حال این روزهای آدمها در کربلا، شبیه برادههایی است که در میدان مغناطیسی قرار گرفتهاند. دلت بین دو مغناطیس عجیب گیر کرده است. انگار که ذرات وجودت از هم متلاشی شدهاند، تکههایی از آن به سمت مشبکهای ضریح حسین(ع) جذب میشود و تکههای دیگرش را گلدستههای حرم عباس(ع) میرباید. اینجاست که دلت میخواهد بند بند وجودت از هم جدا شود، در این مغناطیس عمیق حل شوی و هر یک از ذرات وجودت دو دستی بچسبد به حرم حسین(ع) و برادرش. وجودت عطر حرم گرفته و نگاهت در حال و هوای اربعینِ حرم این دو برادر ذوب شده است... . این مغناطیس عجیب، در تو کششی ایجاد کرده که دلت نمیخواهد از بهشت خدا روی زمین کنده شوی. دلت میخواهد همیشه اربعین باشد، همیشه پیادهروی باشد، همیشه بینالحرمین باشد، همیشه حسین(ع) باشد و ابوالفضل(ع) و همیشه قلبت را ذره ذره کنی در این مغناطیس عجیب؛ در این وادی حیرانی! در این دریایی که روح تو را میبَرد و روحی تازه برمیگرداند؛ روحی سیراب از زیارت حریمِ حرمِ عشق! و روحی که طلا شده و طلای ناب عشق حسین(ع) را به جان گرفته و این است خاصیت صاحب نام اربعین، مغناطیسی به نام حسین(ع)... .