حضور میدانی حضرت آیتالله العظمی خامنهای در جبههها در دوران دفاع مقدس را میتوان به دو برهه هشت ماه آغازین جنگ و روزهای پایانی جنگ، ایام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تقسیم کرد. هشت ماه ابتدای جنگ که ایشان به عنوان نماینده امام و سخنگوی شورای عالی دفاع در جبههها حضور داشتند، با مجروحیت حاصل از ترور و انتخاب به عنوان رئیسجمهور پایان میپذیرد.
تهاجم سراسری رژیم بعث عراق
آیتالله العظمی خامنهای به عنوان سخنگوی شورای عالی دفاع برای اطلاع عموم مردم از اینکه بین ایران و عراق جنگی آغاز شده، پیامی را از رادیوی سراسری خواندند: «ملت مسلمان و انقلابی ایران! برادران و خواهران!... ما تاکنون نخواسته بودیم حمله را آغاز کنیم، اما ارتش جمهوری اسلامی تجاوز این بعثیهای دستنشانده را تحمل نمیکند و درس تلخی به صدام خواهد داد.» 1359/6/31
ضربه کوبنده عملیات «کمان ۹۹»
۱۴۰ فروند جنگنده نیروی هوایی شورای اسلامی ارتش طی یک عملیات هماهنگ به نام «کمان ۹۹» به پرواز درآمدند و مراکز مهمی در عراق را بمباران کردند و تقریباً همگی سالم به آشیانه بازگشتند. آیتالله خامنهای که نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون دفاع را نیز عهدهدار بودند، در روز اول مهرماه گزارشی کوتاه از فعالیتهای ۲۴ ساعت گذشته را در صحن مجلس ارائه دادند: «با اینکه نیروی هوایی نیروی پشتیبانی است، اما در برهه مهمی از زمان در آغاز جنگ، محور دفاع مقدس شد. بنده آن وقت نماینده مجلس شورای اسلامی بودم؛ به مجلس رفتم و از تعداد سورتیهای پرواز نیروی هوایی در جنگ گزارش دادم؛ نمایندگان مبهوت ماندند! یک بار دیگر نیروی هوایی دیگران را متعجب کرد. آن زمان که دستگاههایـ به گمان بعضیهاـ از کار افتاده و معطل مانده و رو به تمام شدن را احیا کرد هم همینطور.» 1382/11/19
آغاز دفاع
حضرت آیتالله العظمی خامنهای در شش روز ابتدایی جنگ تحمیلی به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع در ستاد مشترک ارتش حضور داشتند. ایشان بعدها حال و هوای آن روزها را چنین روایت کردهاند: «دیدم که هر چه خبر میآید یأسآور است، هیچ کاری هم از دست من اینجا برنمیآید. زمان بنیصدر بود. من البته نماینده امام و سخنگوی شورای عالی دفاع بودم. اما خب هیچکاری دستمان نبود، میرفتیم توی مرکز فرماندهی، توی ستاد مشترک، آنجا مینشستیم یک صبح تا ظهر، یک ظهر تا شب، ظهر آنجا میماندم، گاهی شبها من در ستاد مشترک میماندم و خانه نمیآمدم. همهاش دوندگی، همهاش تلاش، اما قیچی دست دیگری است که ببرد. مرتب از دزفول، از اهواز... تماس میگرفتند... ما اینجا توی ستاد مشترک مرکز فرماندهی مطرح میکردیم، با بیاعتنایی، با لبخند تمسخرآمیز بعضیها مواجه میشدیم.» 1369/6/10
پیشتاز دفاع از وطن و انقلاب
اولین خطبه نمازجمعه پس از شروع جنگ پر از حماسه و شور و اشتیاق به شهادت است: «شنیدم دستگاه تبلیغاتی مزدور عراق پیغام داده است که چرا آنها که میگویند، خودشان به میدان نمیآیند و شنیدم اسم مرا آورده است. ما میدان آمدنمان مانند میدان آمدن خائن و کافری چون صدام نیست؛ ما به سوی میدان جنگ پرواز میکنیم. آن روزی که امام اشاره کند و اجازه دهد، من اول کسی خواهم بود که به میدان خواهم رفت. ما میدان جنگ را سالهاست آزمودهایم... ما به میدان خواهیم رفت و اگر من شخصی، از میدان برنگردد و در آنجا شهید بشود، یقیناً جمع به میدان رفتهها از میدان برنمیگردد مگر آن وقت که پیروز شده باشد. خدا راه شکست را به روی ما بسته است... شما مگر دو راه در مقابل ما بیشتر میبینید؟... یکی راه شهادت که افتخارش همیشگی و ثابت و لایزال است و دیگری راه پیروزی.» 1359/7/4
حضور در جبهه اهواز
شنبه پس از برگزاری نماز جمعه، آیتالله العظمی خامنهای برای عمل به وعدهای که دادهاند، عازم جبهههای جنوب کشور میشوند: «من از امام اجازه گرفتم که به جنوب بروم و مردم را برای مقابله بسیج کنم... امام هم به جای اجازه، به من تکلیف کردند، یعنی گفتند برو... در همان جلسه مرحوم شهید چمران هم آمده بود و او ظاهراً برای اجازه گرفتن به این معنی نیامده بود. اما وقتی من اجازه گرفتم، او رو به امام کرد و گفت پس اجازه بدهید من هم بروم. امام فرمودند که مانعی ندارد... ما از فرودگاه مهرآباد به اتفاق مرحوم چمران و عدهای از دوستان و همراهان ایشان و چند نفری با بنده به طرف اهواز حرکت کردیم. من اهواز نرفتم که برگردم و واقعاً فکر میکردم که دیگر به تهران برنخواهم گشت.» 1360/7/20
عضو ستاد جنگهای نامنظم
استقرار شهید چمران و آیتالله العظمی خامنهای در اهواز منجر به تشکیل «ستاد جنگهای نامنظم» میشود که نقش مهمی در سالهای ابتدایی جنگ ایفا میکند. «(مرحوم چمران) در قضایای قبل از انقلاب، در فلسطین و مصر تمرین دیده بود. بر خلاف ما که هیچ سابقه نداشتیم، ایشان سابقه نظامی حسابی داشت . لذا، وقتی صحبت شد که «کی فرمانده این عملیات باشد؟» بیتردید، همه نظر دادیم که مرحوم چمران، فرماندهی این تشکیلات شود. ما هم جزء ابواب جمع آن تشکیلات شدیم.» 1372/6/11
پشتیبانی از خرمشهر و آبادان
«بچههای شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم جمع میشدند و... . شبها با خود مرحوم شهید چمران به قول خودشان به شکار تانک میرفتند و بنده را هم گاهی با خودشان میبردند. تانکهای دشمن تا «دب حردان» آمده بودند و حدود هفده، هجده یا پانزده، شانزده کیلومتر تا اهواز فاصله داشتند و خمپارههایشان تا اهواز میآمد. خمپاره ۱۲۰یا کمتر از ۱۲۰ هم تا اهواز میآمد... در آنجا، به طور کلی دو نوع کار وجود داشت... یک نوع کار، کارهای خود اهواز بود. از جمله عملیات و کارهای چریکی و تنظیم گروههای کوچک برای کار در صحنه عملیات... نوع دوم کار، کارهای مربوط به بیرون اهواز بود. ازجمله، پشتیبانی خرمشهر و آبادان و بعد، عملیات شکست حصر آبادان بود که از «محمدیه» نزدیک «دارخوین» شروع شد.» 1372/6/11
گزارش به مردم
حضرت آیتالله العظمی خامنهای پس از یک هفته حضور در جبهههای جنوب، برای اقامه نمازجمعه به تهران بازمیگردند و در خطبهها، گزارشی از وضعیت جبههها ارائه میدهند؛ رویهای که تا پیش از سوءقصد و مجروحیت ایشان در ششم تیر ۱۳۶۰ یعنی تا حدود هشت ماه بعد ادامه مییابد: «من از نزدیک چیزهایی دیدهام که باید به شما بگویم تا آیت خدا را ببینید و بدانید... آنچه امروز با شما در میان میگذارم، او ل گزارشی است که کوتاه از صحنه درگیری عظیم حق و باطل... تاریخ این فداکاران ما را با همه دل خواهد ستود. من مناظری را دیدهام که ذکر یک یک آنها وقت را میگیرد، اما مجموعهای از ایمان، از عشق، از همکاری و برادری، از آمادگی برای شهادت و جانبازی، از شهامت و مردانگی هم نسبت به برادران هم مروت و مردانگی نسبت به دشمنان.» 1359/7/11