سرلشکر سیدیحیی(رحیم) صفوی، مشاور عالی رهبر معظم انقلاب با اشاره به برخی شبهات که این روزها در فضای مجازی درباره «آغازگر جنگ، ایران یا عراق؟» مطرح شده است، مستندات تاریخی ارائه داد و در همایش بصیرتی ـ سیاسی فرماندهان، مسئولان و کارکنان ستاد فرماندهی کل سپاه سخنرانی کرد و ضمن بیان شهودات خودش در آن روزها، گفت: «برخی خواسته یا ناخواسته ابهاماتی را درباره آغازگر جنگ ایجاد میکنند و حتی برای حجیت حرفشان به مواضع امام(ره) استناد میکنند و میگویند که این مواضع و اعتقادات امام(ره) بود که رژیم بعث عراق را به جنگ تحریک کرد.»
وی ادامه داد: «باید برای پاسخ به شبهه آغازگر جنگ، ابتدا به اعترافات مسئولان عراقی درباره آن روزها توجه کرد. صلاحالدین عمر العلی، عضو شورای رهبری عراق و سفیر عراق در سازمان ملل میگوید، وقتی در سال 1979 به همراه صدام حسین در اجلاس دوره ششم غیرمتعهدها در هاوانا، پایتخت کوبا حاضر شدیم، این نخستین سفر بینالمللی صدام حسین پس از برکناری حسن البکر بود. در آن دوره دکتر ابراهیم یزدی از ایران هم آمده بود. آقای یزدی از من خواست تا با صدام ملاقاتی داشته باشد. من وقتی این موضوع را با سعد الحمادی، وزیر خارجه در میان گذاشتم، او رد کرد. برای همین موضوع را پیش صدام مطرح کردم که صدام پذیرفت. جلسه سه نفرهای بین ما شکل گرفت. از نگاه من جلسه خوبی از آب درآمده بود؛ چرا که موضوعات مهمی مطرح شده بود. در پایان نیز دکتر یزدی پیشنهاد داد تا از دو کشور هیئتهایی برای حل مشکلات شکل بگیرد. صدام با این موضوع نیز موافقت کرد، اما وقتی یزدی رفت، صدام از من پرسید: «جلسه را چطور دیدی؟» گفتم: «جلسه خوبی بود و خوب پیش رفت. ما همسایه ایران هستیم و مسائل را میتوانیم خودمان حل کنیم.» صدام پس از شنیدن نظرات من نگاه عجیبی به من کرد و گفت: «چرا تو متوجه نیستی! هر صد سال یک فرصت پیش میآید. الان فرصت مناسبی است که سر ایرانیان را به سنگ بکوبیم و اهواز و معمره و شط العرب را بگیریم.»
مشاور عالی رهبر معظم انقلاب در ادامه نظرات شخصی خودشان را درباره موضوع شروعکننده جنگ، ایران یا عراق بازگو کرد و گفت: «از نظر بنده محکمترین دلیل برای اینکه بگویم عراق آغازگر جنگ است، یکی از بندهای قطعنامه 598 است که در آن دبیر کل سازمان ملل متحد مأموریت دارد آغازگر جنگ را معرفی کند. خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل سازمان ملل متحد بعد از جنگ رسماً اعلام کرد عراق شروعکننده جنگ است.»
سرلشکر صفوی درباره سخنرانی امام خمینی(ره) که امروزه برخی آن سخنرانی را علت شروع جنگ میدانند، اظهار داشت: «صدام و نیروهای بعثیاش قبل از شهریور 1359 عراق دهها هزار ایرانی را از عراق خارج کرده و خانه و زندگی آنها را نیز مصادره کرده بودند. بعدها نیز آیتالله صدر و بنتالهدی را به شهادت رساندند و از طرفی هم پای نیروهای نظامی خود را به نزدیکی مرز ایران کشانده بودند. همه این موارد نشانه و شاهدی بودند که عراق قرار است اقداماتی علیه امنیت ایران انجام دهد. امام خمینی(ره) در آن دوران با نگاه الهی خودشان به این موضوع پی بردند. همین موارد سبب شد تا امام(ره) در سخنرانی فروردین سال 1359 با صراحت تمام به عراق بگویند از اقدامات جنجال برانگیز خود دست بردارد.»
وی با اشاره به خاطرات روزهای نزدیک به جنگ و چگونگی آرایش جنگی دشمن در آن ایام تشریح کرد: «در ماههای نزدیک به جنگ میدیدیم که عراق نیروهای نظامی خود را به مرز ایران کشانده است. حتی در آن روزها که زیر نظر شهید بروجردی، فرمانده عملیات کردستان بودم، یک بار با ایشان به کرمانشاه آمدیم و از آنجا با شهید صیادشیرازی به سمت سرپل ذهاب حرکت کردیم. فرمانده سپاه سرپل ذهاب یک سروان ارتشی بود از لشکر81 زرهی به نام آذربن. به اتفاق وی به منطقهای به نام ازگله و تنگه باویسی از بخشهای قصر شیرین رفتیم. ارتفاعات آنجا بر دشت دیاله زیر سد دربندیخان مسلط بود. من و صیاد بالای این ارتفاع بدون اینکه دوربینی در دستمان باشد، دیدیم که یک لشکر مکانیزه عراق پشت مرز آرایش گرفته است. ما از آنجا به کرمانشاه برگشتیم. در آنجا بنیصدر در مقام رئیسجمهور و فرمانده کل قوا به همراه شورای عالی دفاع به لشکر81 زرهی آمده بودند. در همانجا جلسهای شکل گرفت که در آن جلسه شهید جواد فکوری(فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع)، شهید ولیالله فلاحی(رئیس ستاد مشترک ارتش)، مرحوم ظهیرنژاد (فرمانده وقت نیروی زمینی)، شهید صیادشیرازی، شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و امیر سیدحسام هاشمی بودند. در این جلسه به بنیصدر گفتیم که نیروهای نظامی عراق در پشت مرز ایران آرایش گرفته و احتمال حمله بسیار بالاست. بنیصدر ژستی به خودش گرفت و گفت: «شما پاسدارها اصلا میدانید که جنگ چطور آغاز میشود؟ برای آغاز یک جنگ باید معادله قوا بین آمریکاییها و شورویها به هم بخورد.» این حرفها بر دو قطبی بودن قدرت در جهان اشاره داشت. بعد ادامه داد که شما سپاهیها امنیت همین مناطق غربی کشور را حفظ و جنگ را به ارتشیها واگذار کنید.»
مشاور عالی رهبر معظم انقلاب به برخی از نشانههای حمله نیروهای بعثی به ایران اشاره کرد و گفت: «قبل از اینکه جنگ رسمی آغاز شود، گزارشهایی از حملههای دشمن به گوش میرسید. برای نمونه، بیش از صد حمله مرزی به پاسگاههای جنوبی ما در خوزستان کردند و بیش از 76 انفجار در لولههای نفتی ما انجام دادند. نیروهای بعثی، ده هزار اسلحه کلاشنیکف به نیروهای خلق عرب دادند. راهپیمایی ده هزار نفری خلق عرب در اهواز به خوبی گویای آغاز یک جنگ تمامعیار است. در کتاب روزشمار جنگ به خوبی این روزها و اقدامات تبیین شده است. در کردستان هم کومله و دموکرات را داشتیم. عراق در این نقطه هم بیکار نبود؛ برای نمونه، وقتی ما کومله و دموکرات را تا مرز دنبال میکردیم؛ پاسگاههای مرزی عراق راه را برای آنان باز میکردند و آنها را به کشورشان راه میدادند. در شرق کشور هم خلق بلوچ از سفارت عراق در پاکستان تغذیه میشد و همه تسلیحات نظامی و موادهای انفجاری خود را از سفارت عراق میگرفت.»
سرلشکر صفوی با اشاره به اینکه صدام شرایط ایدهآل را برای آغاز جنگ و با رضایت کامل آمریکا و شوروی فراهم کرده بود، تصریح کرد: «از نظر سیاسی صدام محیط نظامی را برای آغاز جنگ آماده کرده بود؛ به گونهای که هم آمریکاییها و هم شورویها راضی به جنگ بودند. شاید بپرسید چرا آمریکا راضی به جنگ بود؟ باید در این باره گفت، با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران از چنگ آمریکاییها درآمده بود. ما اوایل انقلاب در اصفهان بودیم. آن موقع از 40 هزار مستشار آمریکایی بین 18 تا 20 هزار نفرشان آمریکایی بودند. آنها یک شهرکی داشتند به اسم شهرک آمریکاییها که الآن اسم آن نقطه شاهینشهر است. دادگاه انقلاب اموال آنها را بلوکه کرده بود؛ برای همین ما رفتیم تا آمریکاییها را از آنجا بیرون کنیم. یک افسر یا گروهبان آمریکایی این جمله را به من گفت، الآن ما را بیرون میکنید، ولی ما به زودی برمیگردیم. آمریکا با تحمیل این جنگ امیدوار بود تا دوباره به ایران برگردد؛ چرا که فکر میکرد برای تجهیز و آمادهسازی دوباره تسلیحات نظامیمان که غالبا آمریکایی بود و همچین برای فیصله دادن به جنگ به پا درمیانی آمریکاییها نیاز خواهیم داشت؛ از همین رو خیال میکرد دوباره به ایران باز خواهد گشت. آمریکا از همان اوایل انقلاب تمام قوای خودش را گذاشت تا قدرت مدیریتی و نفوذ امام خمینی(ره) را تضعیف کند و حتی منابع اقتصادی و نیروی انسانی ما را از بین ببرد که در دو مورد اخیر توانست 500 هزار نفر از جوانان این میهن را یا شهید کند یا جانباز. کم نیست بیش از 200 هزار شهید و 300 هزار جانباز و 40 هزار آزاده... . اینها تأثیرگذارترین انسانها برای انقلاب و میهن بودند.
وی در پاسخ به این پرسش که چرا شورویها میخواستند شیپور جنگ نواخته شود، توضیح داد: «در منطقه غرب آسیا دو کشور ساختار نظامیاش با شوروی بود؛ یکی سوریه و دیگری عراق. تمام تجهیزات نظامی این دو کشور از طریق شوروی آماده و مهیا میشد. سوریه هنوز هم شرقی است و تجهیزات نظامیاش را از شرق تدارک میبیند. از طرفی روسیه هم از سال 1979 تا 1989 در افغانستان بوده و در روزهای آخر و در زمان گورباچف از افغانستان عقبنشینی کرده بود. در این 9 سالی که روسیه در افغانستان بود، ما نیروهای افغانی را هم سلاح میدادیم و هم آموزش؛ گروههای سیاسی افغانستان را هم در ایران راه داده بودیم؛ از همین رو این شکست برایش سنگین بود و او برای جبران این شکست تمایل داشت بین ایران و عراق جنگ رخ دهد که هم تلافی این کمکهای ایران را کرده باشد و آن هجمه روانی و رسانهای که علیه نیروهای نظامیاش در جهان شکل گرفته بود، برطرف شود؛ یعنی نگاهها از شوروی به جنگ ایران و عراق معطوف شود.»
سرلشکر صفوی خاطرهای از کینه شورویها از کمک ایران به افغانستان نقل کرد و گفت: «زمانی که امام خمینی(ره) وزیر خارجه را به روسیه فرستادند تا کمکهای نظامی روسیه به عراق را کم کند، شورویها پاسخ دادند که شما به افغانستانیها کمک نکنید تا ما هم به عراق کمک نکنیم. جالب است که بدانید در آن دوران که ما به افغانستانیها برای خروج شوروی یاری میرساندیم، عربستان، پاکستان و آمریکا هم به افغانستان کمک میکردند. یکی از خاطرات آن روزها این بود که از کمکهای آمریکاییها به افغانستان موشکهای استینگر دوشپرتاب ضد هواپیما و هلیکوپتر بود که برای ارسال آن به افغانستان باید از مرز ایران عبور میدادند. ما تعدادی از آنها را به عنوان مالیات و گمرک برداشتیم و بعدها به وسیله همین استینگرها یکی از بالگردهای آپاچی آمریکایی را در خلیجفارس سرنگون کردند. وقتی بعدها بالگرد را از آب درآوردند، دیدند که به وسیله موشک استینگر شکار شده است که بسیار از این موضوع تعجب کرده بودند که ایران این موشک استینگر را از کجا آورده است.»
وی درباره کمکهای کشورهای منطقه به عراق اظهار داشت: «32 کشور منطقه، از جمله عربستان، کویت و امارات بین 80 تا 95 میلیارد دلار به عراق کمک کردند. صدام 57 میلیارد دلار، یعنی بیش از نیمی از بودجه کشورش را خرج جنگ کرد و این در حالی است که ما کمتر از 12، 13 درصد از بودجه کشور را در جنگ هزینه کردیم.»
سرلشکر صفوی در توصیف شخصیت و جاهطلبیهای او گفت: «صدام بیرحمترین موجودی بود که آن دوره به خودش میدید و این خصلت از همان دوران کودکی که در 14 سالگی یک نفر را با چاقو کشت، در او شکل گرفت. او حتی به دامادهای خودش هم رحم نکرد و وقتی آنها به اردن پناه بردند، به آنها اماننامه داد و از آنها خواست که برگردند. اما وقتی آنها به عراق رسیدند، صدام بلافاصله آنها را اعدام کرد. او حتی بیش از نیمی از اعضای شورای بعث عراق را اعدام کرد، اما همین فرد بیرحم وقتی دادگاه حکم اعدام او را داد، در پای چوبه اعدام میگفت که مرا هیچ عربی اعدام نمیکند، مرا ایرانیها اعدام کردند. به طور کلی صدام به خاطر جاهطلبیاش دوست داشت جایگزین شاه در منطقه و ژاندارم خلیجفارس باشد و در میان اعراب جای جمال عبدالناصر مصری را بگیرد و به نوعی قدرت جهان عرب بشود و خود را همانند جمالالدین ایوبی، قهرمان جهان عرب معرفی کند. »
وی در پایان با اشاره به خاطرهای از شهید حاج قاسم سلیمانی وصیتنامه خود برای پاسداران جدید را توضیح داد و گفت: «از حاج قاسم سلیمانی سؤال کردند که بهترین سرنوشت چیست؟» فرمودند: «عاقبت بخیری.» اندکی بعد گفتند: «خیلیها عاقبت بخیر شدند، ولی شهید نشدند، اما هرکسی که شهید شد، عاقبت بخیر هم شد.» این حرف مهمی است. بنده در وصیتنامهای که به نام وصیتهای یک پاسدار قدیمی به پاسداران جوان تهیه کردهام، مواردی را برای یک پاسدار مطلوب شدن بیان کردهام. اولین توصیه بنده در این وصیتنامه این است که یک پاسدار در جهانبینی، در مکتب فکری و رسالت و هدف، خودش را یک سرباز محمدی(ص)، امام زمانی(عج) و بصیر در امر ولایت میبیند. مأنوس بودن با ذکر خدا، قرآن و زیارات و ادعیه ویژگی پاسدار است.»