صبح شنبه 15 مهرماه 1402 اخباری در فضای رسانهای جهان مخابره شد که حاکی از درگیری بین نیروهای مقاومت فلسطینی و رژیم صهیونیستی بود. ابتدا چنین به نظر میرسید که این درگیری در نهایت، مانند جنگ 22 روزه یا جنگ سیفالقدس باشد؛ اما هرچه دقایق میگذشت زوایای جدیدی از عملیات و درگیری جدید بین فلسطینیان و صهیونیستها در فضای مجازی منتشر میشد و تعجب مردم جهان، به ویژه مسلمانان را برمیانگیخت و علامت سؤال بزرگی را بالای سر آنان ایجاد میکرد. برای اولین بار بود که نیروهای مقاومت فلسطینی دست بالای نبرد را داشتند و با نفوذ به مناطق اشغالی به قلب دشمن ضربه وارد میکردند. نیروهای حماس در عملیات غافلگیرانهای مناطق حومهای غزه را هدف حملات خود قرار داده بودند و با پیشروی آنان، شهرکنشینهای خوشنشین با فرار مضطربانه خود صحنهای را خلق کردند که الجزیره در توصیفش نوشته بود: «اسرائیل شبیه فیلمهای آخرالزمانی شده است.» عملیات و پیشروی ادامه داشت و رژیم صهیونیستی حالت اضطراری و جنگ اعلام کرده بود. فرودگاههای تحت اشغال صهیونیستها پر شده بود از کسانی که فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. ورق به یکباره برگشته است و این اسرائیل است که در حماسه «طوفانالاقصی» ضربهای دریافت کرده که نتانیاهو آن را روز سیاه تاریخ این کشور جعلی میخواند. ندای «الله اکبر» مجاهدان فلسطینی به نوبه خود گلولهای بود که با شنیدنش، وجود صهیونیستهای اشغالگر را نابود میکرد و ساکنان «اوهن من بيت العنکبوت» را به اینطرف و آنطرف فراری میداد. در دو روز حدود 700 نفر از صهیونیستها کشته، تعداد زیادی از آنها اسیر و مناطق نظامی قابل توجهی از آنها نابود شده بود. در حقیقت، ما شاهد ظهور و تجسم این آیه از قرآن بودیم: «وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا»؛ و خداوند گروهى از اهل کتاب (يهود) را که از آنان (مشرکان عرب) حمايت کردند، از قلعههاى محکمشان پايين کشيد و در دلهایشان رعب افکند و کارشان به جايى رسيد که گروهى را به قتل مىرسانديد و گروهى را اسير مىکرديد.
تغییر صحنه مبارزه
کودکانی که در دهههای گذشته با قلابسنگ و کوکتل مولوتف، در برابر سربازان تا دندان مسلح صهیونیستی میایستادند و از شهرهای خود دفاع و محافظت میکردند، امروز مجاهدانی شدند که با موشکها و راکتهایشان بارانی از آتش را بر سر خصمِ یهود فرود میآورند تا ولیامر مسلمین در وصفشان بگوید: «ما پیشانی و بازوی جوانان فلسطینی و طراحان مدبر و هوشمند فلسطینی را میبوسیم و به آنها افتخار میکنیم، اما این یاوهگوییها اشتباه و این محاسبه غلط است و کسانی که میگویند ضربه اخیر فلسطینیها ناشی از غیرفلسطینیهاست، ملت بزرگ فلسطین را نشناختهاند و دستکم گرفتهاند.» اما سؤال اصلی و موضوع مهمی که انگیزه این نوشتار شده است، آن بود که چگونه و در چه فرآیندی نیروهای ضعیفی که تا چند دهه پیش خانه و شهرهایشان یکی پس از دیگری به اشغال صهیونیستها در میآمدند و به هر بهانه بزرگ و کوچکی مورد هجوم موشکی صهیونیستها قرار میگرفتند، امروزه از چنان قدرت و توانی برخوردار شدهاند که در یک ضربه اساسی چندصدنفر از آنان را به هلاکت میرسانند و در برابر ارتش اتمی صهیونیستها و یکی از جدیترین سرویسهای اطلاعاتی جهان، یعنی موساد، به برتری یا حداقل موازنه قدرت میرسند؟
در احوالات گروههای مبارز در فلسطین
پس از اشغال اراضی فلسطین به دست صهیونیستها، گروههای گوناگون سیاسی و مبارزاتی در منطقه ظاهر شدند تا با راهبردهای خود آرمان قدس را محقق کرده و رژیم صهیونیستی را از منطقه بیرون کنند. یکی از جدیترین جریانهای حامی فلسطین، ناسیونالیسم عربی بود که از جمال عبدالناصر در مصر، تا صدام حسین در عراق و تا یاسر عرفات در فلسطین گستره داشت؛ اما دستاوردش شکست جنگ شش روزه و شلیک چند راکت از سوی رژیم بعث عراق بر سر شهرکنشینهای صهیونیست بود. یاسر عرفات هم که زمانی با رهبری گروه «فتح» به عنوان نماد مبارزه شناخته میشد و ارتباط نزدیکی با نیروهای انقلابی و ضد استعمار خاورمیانه داشت، کارش به جایی رسید که در قرارداد اوسلو رسماً مبارزه و مقاومت را کنار گذاشت و سازش را بر آزادسازی و تحقق آرمان قدس ترجیح داد. عرفات در آغاز دهه ۱۹۹۰، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و در مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل، معروف به پیمانهای اسلو (شمارههای یک و دو) با نخستوزیر وقت اسرائیل، «اسحاق رابین» شرکت کرد. به دنبال صلح نخستین با اسرائیل (پیمان اسلو ۱)، مناطق خودگردان فلسطین موقتاً تشکیل شد تا در آینده کشور مستقل فلسطینی بشود. وی در سال ۱۹۹۴، همراه با اسحاق رابین و شیمون پرز (وزیر امور خارجه دولت رابین) به دلیل پیمان اسلو میان اسرائیل و فلسطین، جایزه صلح نوبل گرفت. اشتباه و عدم درک یاسر عرفات دقیقاً در همینجا صورت گرفت او گمان میکرد با سازش، به صلح خواهند رسید، اما نمیدانست لازمه دستیابی به صلح رفع موانع آن است و رژیم صهیونیستی که در ادبیات حضرت امام خمینی(ره) «غده سرطانی منطقه» معرفی میشد، اصلیترین مانع برقراری صلح چه در فلسطین و چه در کل منطقه غرب آسیا و شمال آفریقاست. در سال ۱۹۹۵، عرفات و رابین، پیمان اسلو ۲ را امضا کردند. در این معاهده، مناطق مختلف کرانه باختری و نوار غزه به سه دسته الف، ب و ث تقسیم شده و حکومت خودگردان در سطح محدودی از قدرت اجرایی و مسئولیت اداره مناطق الف و ب بهرهمند شد. همچنین چشمانداز مذاکرات برای دستیابی به یک توافق نهایی برای حل کامل مناقشات دو طرف بر مبنای قطعنامههای ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت ترسیم شد. تجربه تاریخی نشان داد، سازش و کلیشه صلح در برابر نیروهای رژیم صهیونیستی بیش از هرچیز یک شوخی بزرگ است؛ چرا که پس از انعقاد آن پیمان دوگانه، نه تنها پیشروی رژیم صهیونیستی متوقف نشد، بلکه در دهههای بعدی آنان هر چند وقت یک بار طرحهای جدیدی از شهرکسازی را پیش میگرفتند و تعداد زیادی از فلسطینیان را آواره میکردند. نمونه تازه آن اتفاقی بود که در یکی دو سال اخیر در منطقه «الجنین» کرانه باختری رخ داد.
نیروهای مبارز دیگری که در این تئاتر جنگ خودنمایی میکردند، چپهایی بودند که از آبشخور سوسیالیسم و تفکرات انقلابی مارکسیستی تغزیه میشدند. الجبهة الشعبیة لتحریر فلسطین، الحزبالشیوعی الفلسطینیالثوری، جبهة الدیموقراطیة لتحریر فلسطین و... گروههای چپ فلسطینی بودند که با آرمان مبارزه علیه صهیونیسم اشغالگر و آزادسازی قدس به فعالیتهای چریکی دست زده و خود را در برابر رژیم آپارتاید صهیونیستی قرار دادند؛ اما یکی از دلایل ناکامی این گروهها گره نخوردنشان با عموم مردم مسلمان فلسطین و سایر امت اسلامی بود. تفکرات مارکسیستی به خودیِ خود دلیل قابل توجهی بود تا عموم جامعه اسلامی در منطقه رغبت چندانی به این جریانهای مبارزه نداشته باشند. البته گفتنی است، در دهههای 70 و 80 برخی از جوانان آرمانخواه و مبارز در سراسر جهان که گرایشهای سوسیالیستی و مارکسیستی داشتند، خود را به فلسطین میرساندند تا دوشادوش این طیف از مبارزان فلسطینی علیه رژیم صهیونیستی بجنگند. اما به طور کلی ناسازگاری با جامعه اسلامی و سقوط شوروی و شکسته شدن هیبت تفکر مارکسیستی در عالم، دلایلی بود که موجب شد جریان چپِ مبارز در فلسطین نتواند اقدامات جدی و خاصی را علیه رژیم صهیونیستی ترتیب دهد.
انقلاب اسلامی و احیای اسلامِ مبارز
اما در بهمن 1357 اتفاقی افتاد که باید پیروزیهای امروز جبهه مقاومت اسلامی در منطقه را دنباله و در امتداد آن بدانیم. انقلاب اسلامی ایران تجلی پیروزی و تفوق اندیشه اسلام سیاسی یا بهتر بگوییم «اسلام ناب محمدی» بر سایر خوانشها و ایدئولوژیهای سیاسی بود. حضرت امام خمینی(ره) که از ابتدای نهضت اسلامی مرزبندی با رژیم صهیونیستی را روشن کرده و در نصیحتش به محمدرضا پهلوی گفته بود: «از اسرائیل نشنو! اسرائیل به درد تو نمیخورد. بدبخت، بیچاره» با به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی و تجربه شگفتانگیز جنگ هشت ساله و مقاومت دربرابر نظام استکبار جهانی، جان دیگری به مبارزان فلسطینی بخشید. هرچند در دنیای معاصر، خوانش سیاسی و اجتماعی از اسلام مولود اندیشه و تفکرات اندیشمندان سنیمذهب است، اما این شیعیان ایرانی بودند که با عملی کردن آرمانها و اهداف اسلام در متن و بطن جامعه و سیاست نقشه و نظم سیاسی را بر هم زدند و مسیر و حرکت جوامع اسلامی را به سمت و سوی دیگری بردند. حضرت امام خمینی(ره) و خلف ایشان، آیتاللهالعظمی خامنهای چنین نمایاندند که فلسطین فارغ از درگیری مردم فلسطین با اشغالگران صهیونیست، محل تقابل دو جبهه حق و باطل است. دقیقاً به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب درباره قضیه فلسطین میفرمایند: «فلسطین کلید رمزآلود فرج است.» اسلام سیاسی، برخلاف اسلام تنزّهطلب و سکولار، به دلیل جنبوجوشی که دارد، پیگیری اهداف و آرمانهای اسلامی را در اولویتهای خود قرار میدهد. این ظرفیت موجب ایجاد ایده و امید برای پیروان چنین نگرش و جهانبینیای است. شهید مطهری در کتاب «جهانبینی توحیدی» اساساً آن جهانبینی مطلوب را جهانیبینیای میداند که «مسئولیتساز» باشد. تجربه ثابت کرده است، آزادسازی فلسطین نه با شعارهای انساندوستانه در پوشش اسلام سکولار و تنزّهطلب و نه با سازش با رژیم صهیونیستی، بلکه از طریق در نظر گرفتن واقعیتهای میدانی امکانپذیر است. واقعیت میدانی که انقلاب اسلامی آن را بیش از چهار دهه دنبال کرده، آن است که زبان عدم سازش و جنگ، تنها چیزی است که در برابر اشغالگران صهیونیستی جوابگو است.
جهاد و جنگ، تنها زبانی است که میتوان با رژیم صهیونیستی سخن گفت
به تعبیری در برابر کسانی که افتخارشان بمباران مردم بیپناه فلسطین و ترور نیروهای جبهه مقاومت اسلامی است، تنها باید با زبان جهاد و شمشیر سخن گفت. حضرت رسول(ص) در روایتی میفرمایند: «الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ وَ لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ وَ السُّیُوفُ مَقَالِیدُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»؛ همه خوبیها در شمشیر و در زیر سایه شمشیر است و مردم جز به وسیله شمشیر استوار نشوند و شمشیرها کلید بهشت و جهنم است. پس از خلق حماسه طوفانالاقصی، صهیونیستها با قطع کردن آب و برق غزه، و بمباران بیامان خانه مردم فلسطینی در این باریکه ساحلی، در پی آن هستند که نیروی مقاومت را از بین برده و آتش حقخواهی را خاموش کنند، آیا در برابر کسانیکه بیمارستانها را هدف قرار میدهند، باید با چیزی غیر جهاد سخن گفت؟ یا خیر مردم فلسطین در برابر کسانی که بمب فسفری را بر سر زنان و کودکانشان فرود میآورند، در چیزی غیر از مقاتله و جنگ است؟ آیا نظامی که طی 71 سال گذشته بیش از 100 هزار فلسطینی را به شهادت رسانده که از میان این شهدا 10853 فلسطینی از آغاز انتفاضه مسجدالاقصی (2000) به بعد به شهادت رسیدهاند، قابلیت سازشگری و مصالحه دارد؟ امروزه مردم فلسطین به خوبی دریافتهاند که تنها باید با بازگشت به اصول اسلامی و آیات قرآن، کیان و انسجام خود را حفظ کرده و با صهیونیستها مقابله کنند. به تعبیر قرآن کریم: «وَلَن تَرضىٰ عَنک اليَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»، انقلاب اسلامی با پیادهسازی چنین منطقی، ذهنیت مردم مسلمان منطقه را به سمتی برد که تنها با گره خوردن با نیروها و مردمان خودشان میتوانند در برابر جبهه استکبار جهانی و نماینده اصلی آن در منطقه، یعنی رژیم صهیونیستی ایستادگی کنند. گاهی اتکای بیش از اندازه به دولتهای خارجی و نیروهای بیگانه نه تنها کارساز نیست؛ بلکه راحتطلبی را در مبارزه به ارمغان میآورد. انقلاب اسلامی با تجربههای خود به مردم مقاوم منطقه نشان داد، راه پیروزی اتکای به خود است و اگر امروزه نیروهای مقاومت قدردان نظام جمهوری اسلامی و رهبران معظم آن هستند، نه به دلیل کمکهای مالی و نظامی، بلکه به آن دلیل است که حضرت امام(ره) و خلف صالح ایشان اندیشه مقاومت اسلامی را در قالب اسلام سیاسی یا به شکل دقیقتر اسلام ناب محمدی، احیا و ترمیم کردند و الگوی مبارزه حقیقی را پیش پای نیروهای آزادیخواه جهان، از جمله مردم فلسطین گذاشتند.