هنوز هم که هنوز است، وقتی گوشهای کز میکنم و در گذشتهها غرق میشوم، تمام خاطرات بد بلند میشوند و توی مغزم رقص بلند و بالایی اجرا میکنند با موسیقی زنده «همه اینها تقصیر خودت بود.» رتبه کنکورت اگر بهتر درس خوانده بودی فلان شده بود! اگر به آن آدم که حرف ناحسابی زد، جواب دندانشکن داده بودی وضعیت الآنت این نبود! اگر بیشتر با بچههایت بازی کرده بودی و مادر بهتری بودی، الآن پسرت این مسئله را نداشت و هزار تا فکر که آخرش خستگی میماند در تمام سلولهای مغز و افسردگی و ناراحتی قهقههای سرمستانه میزند از فتحالفتوحش! برای تمام آدمها این خود سرزنشی یا گفتوگوی درونی وجود دارد که ریشه بسیاری از امراض روانی به ویژه افسردگی و اضطرابها و وسواسهای مزمن است. درون ما شخصیتی وجود دارد به نام شخصیت ناراضی و غرغرو، یک شخصیت قضاوتگر و محافظهکار که فقط انگشت اتهامش به سمت خودمان نشانه گرفته میشود و بی محابا و با بیرحمی ماشه عذاب وجدان و خوددرگیری را به سمت روح و روانمان شلیک میکند.
شخصیتی بداخلاق، کنترلگر، کمالگرا، ناراضی و ایرادگیر است که هرگز خوبیهای ما را نمیبیند و فقط دنبال ایراد گرفتن از تمام جنبههای وجودی ماست، به دلیل وجود این شخصیت است که ما مدام در حال خودتنبیهی و خودسرزنشگری هستیم و هرچه صدای این انتقادگر بیشتر باشد، فرد آسیب بیشتری خواهد دید. برای رهایی از این خودسرزنشی اولین گام این است که نقاط قوت خود را بشناسیم و بدانیم که تمام انسانها ضعفهایی دارند و خودمان را به دلیل ضعفهایمان نباید کوچک و ضعیف تصور کنیم! یاد بگیریم مثل بچهها باشیم و از زندگی کردن در حال لذت ببریم.