بارها درباره استقامت در برابر مشکلات و شداید و دشمنان شنیدهایم و آیات و روایات دلگرمکنندهای که از نگاه ویژه خداوند به بندگان اهل مقاومت و اهل تلاش میگوید، به گوشمان رسیده است. داستانهایی از اقوامی که با صبر، شکیبایی و همدلی دشمنان خود را دور کردند و خداوند هم راههای فراوانی برای پیروزی آنها باز فرمود. این تلاش نه فقط در برابر دشمن، بلکه برای حمایت از مظلوم در هر جای عالم ممدوح و دفعکننده شرارتهاست. هنگامی که به آیات و روایات درباره استقامت در برابر دشمن مراجعه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که اولین شرط استقامت «تقوا» است، زیرا کسی که تقوا ندارد و اعتقادی به کمک و نصرت خداوند ندارد، نمیتواند در برابر حمله و هجوم دشمن دوام بیاورد. گاهی شکست پیش میآید و گاهی پیروزی. در شکست نباید ناامید شد و در پیروزی نباید مغرور شد. اینکه در هر وضعیتی چه تکلیفی داریم و چه حالی باید داشته باشیم، نیازمند تقوای الهی هستیم. یکی از آیات مهم قرآن کریم که رسول خدا(ص) میفرمایند «این آیه مرا پیر کرد»، آیه 112 سوره هود است که خداوند به پیامبرش(ص) میفرماید: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»؛ پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند. البته معنای حرکت مستقیم هم میتوان استنباط کرد. با توجه به هر دو معنا، دستور خداوند این است که مسلمانان باید در مسیری که برایشان تعریف شده است، حرکت کنند و از صراط مستقیم منحرف نشوند. برای حرکت در مسیر مستقیم، اول به علم نیاز داریم، دوم نیازمند تقوا هستیم، سوم استقامت در حفظ داشتهها و چهارم حرکت در مسیر مشخص. حال چرا رسول خدا(ص) پس از نازل شدن این آیه میفرمایند پیر شدم؟ از آنجایی که ایشان دلسوزترین مخلوق خدا به امتشان هستند، امکان دارد این آیه خبری درباره امت پیامبر(ص) داده که فشار شدید روحی به ایشان وارد کرده و موجب تألم خاطرشان شده است. راه سخت و ناهموار است. مشکلات و رنجها در این مسیر بسیار بیشتر از آن است که فکرش به ذهنمان خطور میکند. امت رسولالله(ص) آگاهی کامل و همت واصلی در شرایط این راه ندارند و هر کدام میتوانند به دلایلی از مسیر منحرف شوند. امروزه، قسمتی از امت اسلامی در حال استقامت در برابر دشمن خونخوار و کودککش هستند و برخی دیگر با زبان و مذهب مشترک در حال عیش و نوش هستند یا فقط نظارهگر رنج آنها هستند. آیا این راه همان راه مستقیمی است که خداوند دستور داده است؟! چه عاقبتی در انتظار کسانی است که در بیاعتنایی و بیخیالی بهسر میبرند؟ مطمئناً آنقدر سخت است که پیامبر خدا(ص) را به شدت محزون میکند. آیا مسلمانانی که ظلم را میبینند و سکوت میکنند و متأسفانه گاهی همراهی هم میکنند، میتوانند از محبت و ارادتشان به پیامبر اسلام(ص) دم بزنند؟! در آیه فوق آمده است، خداوند بر اعمال و رفتار مسلمانان بیناست و پاداش و عذاب هر یک را بر حسب رفتارشان و زندگی و مواضعشان تعیین میفرماید. آنچه مورد تأکید خداوند است در عدم طغیان، میتوانیم در آیه بعد ببینیم که میفرماید: «وَلا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ»؛ و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمیشوید.(هود/113) در برخی ترجمهها «نار» را آتش دوزخ دانستهاند؛ اما آنچه تاریخ نشان داده، هر کسی که به ظالم تکیه کرده است، خودش هم در آتش ظلم او گرفتار شده و به بدترین وجه و با خفت و خواری فراوان حذف شده است. پس حامی ظالم و هموارکننده راه او برای ظلم به یک انسان در آتش دنیایی و آتش جهنم گرفتار میشود و با سختترین عذاب خداوند مواجه میشود. وقتی مسلمانی نخواست بنا به توصیه و دستور دین خود را قوی کند و روی پای خودش بایستد و بهخاطر منافع دنیایی بر ظالمان تکیه کرد و اقتصاد، سیاست و فرهنگ خود را به آنان نزدیک کرد، در ظلم به هم کیش خودش نمیتواند شجاعانه اعتراض کند. نتیجه وابستگی به دشمن، خروج از راه دین و رفتن به سمت راه شیطان و ایادی اوست. در این وضعیت، ظالم هر روز قویتر میشود و ظلم بیشتری میکند تا جاییکه روابط دوستانهاش با مسلمان خائن را به دلیل منافع بیشتر و عادت به ظلم به دشمنی و آزار تغییر میدهد. دقیقاً مانند غده سرطانی که ابتدا میهمان بدن یک انسان است؛ ولی به مرور رشد میکند، قوی میشود و با سرعت تمام بدن را درگیر میکند. غده سرطانی در حالی که رشد میکند، دیگر رابطه دوستی و همکاری و حمایت گذشته را درک نمیکند. او به رشد کردن و بلعیدن هر عضو سالمی عادت کرده است و کار را به جایی میرساند که دیگر سختترین شیوههای درمانی هم اثربخش نیست.