صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۷  ، 
کد خبر : ۳۵۴۱۲۶

کتیبه سبز

پایگاه بصیرت / علی انسانی/  علیرضا قزوه
غسل آیینه
بُرد در شب تا نبیند بی‌نقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبه‌های گوش کرد
تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّه‌های همسرش
هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت
هم دلی بی‌اشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی می‌خواست، هستی از خدای
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
دست، از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شد بسته خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
سینه و بازو و پهلو از درون
هر سه بر هم گریه می‌کردند خون
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لاله‌ای با یاسمن پوشیده شد
علی انسانی
 
 
هبه ابو ندا
تو یا شهید می‌شوی و یا شهید می‌شوی
و هیچ‌کس شهادت تو را «وتو» نمی‌کند
و هیچ‌کس میان این همه شهید
توجهی به تو نمی‌کند
و حجله‌ای برای تو نمی‌زنند
چرا که کوچه‌ای برای حجله‌ای نمانده است
و حجله‌ها همین توییت‌ها و شعرهاست
و حجله‌ها همین صدای ابرهاست
که داد می‌زنند یک‌صدا:
هبه ابو ندا
تو یا شهید می‌شوی و یا شهید می‌شوی
و جشن مردگان رسیده است
و شادمانی غریب کودکان
و مرده‌ها در آسمان
به اشک بسته‌اند حجله تو را
هبه ابو ندا
جهان نگاه می‌کند به تو
چقدر چشم‌هایت آشناست، آشنا
و من چقدر فکر روزهای رفته‌ام
و غرق گریه بود هفت روز هفته‌ام
و تو هنوز بی‌صدا
نگاه می‌کنی به ما
«هبه ابو ندا»!
 علیرضا قزوه
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات