پیکر شهید «غلامعلی تولی» نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان که پس از ۱۱ سال به زادگاهش بازگشته است، بر دستان مردم شهیدپرور گنبدکاووس تشییع شد. غلامعلی تولی نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان است که ۲۱ اردیبهشتماه سال ۱۳۹۲ به سوریه اعزام شده بود و پنج روز بعد به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود، اواسط هفته گذشته همراه با هفت شهید دیگر از سوی گروه تفحص شناسایی و پیدا شد. این شهید عزیز در کنار هفت شهید والامقام شناسایی شده دیگر برای طواف و زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) عازم مشهد مقدس شد و پس از طواف در ضریح مطهر امام هشتم به دست خادمان آن آستان مقدس روز جمعه 16 آذر به استان گلستان انتقال یافت. شهید تولی اهل روستای یورت زینل از توابع بخش مرکزی گالیکش و ساکن شهرستان گنبدکاووس بود و در زمان شهادت ۴۵ سال داشت. به یاد این شهید عزیز، مصاحبهای انجام شد که تقدیم میشود:
متخصص جهادی
«علی کوهی» فرمانده و همرزم شهید غلامعلی تولی درباره این شهید میگوید: «غلامعلی تولی نیرویی فنی در بخش خدمات مهندسی بود و هر مشکلی را در صبح و بعدازظهر پیگیر بود تا خارج وقت هم شده رفع کند. با اینکه مدت کوتاهی پیش ما آمده بود، به علت تخصص بالا و دغدغهمندی تمام وقت ایشان در رفع امور، جایگاه ویژهای نزد قدیمیترها پیدا کرده بود. خیلی اصرار داشت که به بخش زرهی منتقل شود. ظرف مدت ۱۰ روز تقریبا خیلی از مسائل عمومی زرهی را که نیاز بود پیچیدگیهای آموزش آن در حدود شش ماه زمان ببرد با فعالیت شبانهروزی فرا گرفت.»
اصرار برای شرکت در جهاد
در یکی از مراحل اعزام در تهیه لیست برای چند نفر به مشکل خوردیم. چند روز کار به طول انجامید تا اینکه شبی به تلفن بنده تماس گرفته شد. صدایش را شناختم، غلامعلی تولی بود و خیلی اصرار کرد به جای نفر آخر که اعزامش به مشکل خورده مرا ببرید؛ ولی من او را به سبب مأموریتی که در سنگر منطقه دیگر داشت، رد کردم. فردا مجددا تماس گرفت و همان اول خیلی گریه کرد و من هم با او گریه کردم و نهایتاً جملهای به من گفت که من دلم نیامد و کوتاه آمدم. غلامعلی با لحاظ مسائل پشت تلفن گفت خونه عمه من باید بروم و مرا ناامید نکن. عمه جان منو طلب کرده و میخوام برم خونهشون.
اعزام به سوریه
موقع اعزام تولی از لحاظ سن از همه بزرگتر بود؛ ولی گذاشت همه سوار شدند و خودش آخر از زیر قرآن گذشت و برگشت و گفت: «با شما کاری دارم.» اول فکر کردم مشکل مالی دارد، ولی گفت: «من میروم، اما برنمیگردم وخواهش دارم دعا کنید تا من برنگردم. چون من حالتی دارم که میدانم برنمیگردم و پیکر من هم نخواهد آمد.»
جواز شهادت
شب لیلهالرغائب که شب دلدادگان خدای متعال است، تولی آن را به نحوی گذراند که اثر آن مناجات شبانه او با معبودش روز بعد برملا شد. صبح جمعه همان شب در منطقه ماشینهایی برای عملیات آماده اعزام بودند. ایشان چون لحظهای خوابش برد و با صدای روشن شدن ماشین بیدار شد، فرصت خواست و رفت وضو گرفت و در همان عملیات به دست نیروهای تکفیری به عنوان اولین شهید مدافع حرم خطه شمال کشور به شهادت رسید و پیکر او پس از ۱۰ سال به آغوش کشور عزیزمان و خانوادهاش بازگشت.
بیتاب مظلوم
«سلیمه علیاری» همسر شهید مدافع حرم غلامعلی تولی: اواخر دورانی که در منزل بود، تاب و توان نداشت و در مقابل تلویزیون مینشست و با دیدن اخبار از ظلم صورت گرفته به مردم مظلوم سوریه گریه میکرد و من از پشت سر میدیدم که از شدت گریه شانههایش تکان میخورد. من تکان خورن شانههای غلامعلی را از شدت گریه در نماز شب مشاهده کردهام.
روزهای آخر
روزهای آخر غلامعلی خودش نبود و حالت روحی عجیبی داشت. میگفت دیگه طاقت ندارم. من به ایشان گفتم تازه نزدیک بازنشستگی است و باید بچهها رو سر و سامان بدی. گفت قصد دارم مخفیانه برم و تو نباید حتی به مادر و بچهها چیزی بگویی. سختترین روزهای من هم در روزهای آخر بود، چون نباید به بچههام میگفتم و کنارشون مینشستم و بغضهام رو فرو میبردم تا کسی متوجه نشه که چه چیزی درون سینه مخفی کردهام.
شهید سند افتخارم
روز آخری که میخواستند بروند در اتاق آمد و به من گفت: «من دارم میرم و اگر برنگشتم وقتی در خیابان راه رفتی، مثل حضرت زینب(س) سرت را بالا بگیر و به خودت افتخار کن.» ایشان که رفت، بچههاش و خانواده رفتنش را متوجه نشدند و چند روز بعد غلامعلی به فیض شهادت رسید. ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ به شهادت میرسد، اما خانواده خبر شهادت را ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، روز تولد پسرش به او اعلام کردند.
اخلاق و نماز اول وقت
یکی از خصوصیات بارز شهید در کنار مهربانی، خوش اخلاقی بسیار و لبخند همیشگی که روی چهرهاش بود، توجه به نماز اول وقت و جماعت بود. اگر جایی نماز جماعت بود، حتماً حاضر میشد و اگر در مسیر بودیم و وقت نماز میرسید، حتماً ماشین را نگه میداشتند و نمازشان را اول وقت میخواندند. حتی یک سری هوا خیلی سرد بود و جمع گفتند اگر امکانش هست، بریم جلوتر یا بعد نماز بخونیم؛ اما ایشون نگه داشتند و گفتند که فضیلت اول وقتش از دست میره و نمازشون رو اقامه کردند.
خدمت به مردم
وقتی از سر کار میومد، به محض اینکه کسی از همسایهها تماس میگرفت؛ چون یکی از تخصصهای ایشان تعمیرات شیرآلات هم بود، هنوز استراحت نکرده و غذا نخورده بلند میشد که ما آب داریم و همسایهها هم نیازشون میشه، بهتره برم مشکلشون رو حل کنم.
شبها وقتی از سر کار میومد، آنقدر که سر کار و بعدشم در خدمت به همسایهها زحمت میکشید، دستهاش زخم شده و تاول زده بود. من هم مینشستم تا زخمها و تاولهاشو بردارم و مداوا کنم. وقتش رو هدر نمیداد و خودش رو حتما به کاری مشغول میکرد.
خاطرات سمانه تولی، دختر شهید مدافع حرم غلامعلی تولی: خیلی دوست داشتیم مشهد بریم و از ارادت زیاد خانواده سالی دو یا سه بار به مشهد میرفتیم. روزهای آخر به بابا گفتم، بابا میشه با هم مشهد بریم؛ اما ایشون گفتن بابا من مأموریت دارم وقتی برگشتم با هم انشاءالله زیارت میریم و این انتظار مشهد رفتن با پدر ماند تا خبر پیداشدن پیکر سوخته پدر در روز تولد من آمد و پس از ۱۰ سال توانستم با پدرم، اما روی دستهای زائران به زیارت امام رضا(ع) بروم.