به ترس و شوق، به غم و شادی، به خون و اشک، به امید و ایمان، به دستانی که برخاستهاند از خاک زمین قسم! اگر شما به ما نظر نکنید، دلمان سرزمین نخلهای به خون نشسته و غنچههای بر شاخه شكسته است. شما اگر بر این دل غمبار و بر پیكر نخلهای سوخته نظر نکنید، سرزمین دلمان هرگز سبز نخواهد شد.
اگر شما بر ما نظر نکنید، وجودمان همچون هوای مهآلود و خزانزده پاییز بارانی است؛ آقا جان! بیایید و در این کویر دل باغبانی کنید. بیایید که این روزها هزاران هزار دیده در فراق شما یعقوبوار میگریند و همه این هزاران هزار فقط با تماشای قامت شما بینا میشوند. ما در کنار دروازه دلهایمان، شاخه گلهای ارادت بـه دست گرفته و هر آیینه منتظریم که چونان رسول اعظم(ص) کـه از مکه بـه مدینةالنبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینة المهدی دلها قدم بگذاری.
آقاجان بیایید که یلدای منتظران، سرشار از نور نیایش اسـت و ذکر دائمشان این است که آیا کسی هست کـه مضطرین را اجابت کند و دست نوازش بر تارک دلخستگان کشد؟