جنایت رژیم صهیونیستی در غزه به حدی غیر قابل چشمپوشی است که افکار عمومی دنیا، به ویژه مردم غرب را هم در مقابل صهیونیستها قرار داده است. تظاهرات صدها هزار نفری مردم در شهر نیویورک و دیگر ایالات آمریکا، حضور بیسابقه مردم لندن، پاریس، برلین و سایر شهرهای کشورهای اروپایی همگی نشاندهنده عمق جنایات رژیم صهیونیستی در کشتار مردم بیدفاع غزه است. حال که غرب حامی صهیونیستها، دیگر تحمل این حد از جنایت و کودککشی صهیونیستها را ندارند و دست به اعتراض زدند، انتظار حداقلی این بود که سران کشورهای عربیـ اسلامی اعم از افکار عمومی و سران کشورهای منطقه، واکنش شدیدتری نسبت به جنایات رژیم کودککش صهیونیستی نشان دهند. این انتظار از دو منظر قابل ذکر است؛ اول اینکه دفاع از فلسطین و آرمان آن، میتواند اهمیت و جایگاه همبستگی آنها با برادران خود در فلسطین را به عنوان مسلمان نشان دهد. همچنین جدا از مسلمان بودن مردم غزه، عرب بودن آنها نیز میتوانست تحریک سران کشورهای عربی در حمایت از آنها را در پی داشته باشد. در طول سالیان گذشته، همواره شاهد مطرح شدن سخنانی از منظر ملیگرایی از سوی برخی از این سران بودیم. حال جدا از مسلمان بودن مردم غزه، حمایت تمامعیار آنها از فلسطینیان اهمیت هویت عربی را نزد سران کشورهای منطقه نشان میداد.
دوم اینکه دفاع از فلسطین و همراهی با مردم غزه و در نتیجه محکوم کردن جنایات صهیونیستها، میتواند آینده کشورهای شیخنشین منطقه را تضمین کند و به نوعی جایگاه وابستگی برخی از کشورهای منطقه را تغییر دهد و در ذهن افکار عمومی خود آن کشورها، هویت مستقلی را تعریف کند. با اینکه نزدیک به سه ماه از عملیات طوفانالاقصی و بمباران نوار غزه از سوی رژیم صهیونیستی میگذرد؛ اما تا کنون نه تنها حمایت تأثیرگذاری از سوی سران بسیاری از کشورهای منطقه از مردم فلسطین دیده نشده است؛ بلکه سکوت و بعضاً حمایت آنها از رژیم صهیونیستی، در تداوم این جنایت نقش داشته است. نبود بینش و نگاه آیندهپژوه برخی از سران و در نتیجه قرار گرفتن آنها در کنار اسرائیل، در مرحله اول هویت اسلامیـ عربی و در مرحله دوم، امنیت آنها را در آینده زیر سؤال خواهد برد.
با این تفسیر، در وضعیت کنونی اعراب بزرگترین بازنده جنگ غزه خواهند بود. این سکوت و همراهی نکردن آنها با مردم غزه و حماس، نه تنها نفعی برای آنها نخواهد داشت؛ بلکه آنها را دچار انفعال و در نتیجه به عنوان کشورهای حاشیه و بیهویت از لحاظ دینی و ملی معرفی خواهد کرد و در آن زمان باید منتظر ضربه غرب لیبرالیسم باشند.
در صورت صحیح بودن تداوم هژمونی آمریکا (البته بر فرض محال)، این کشورهای ضعیف حاشیه و وابسته هستند که زیر بار خیانتهای ایالات متحده از بین خواهند رفت؛ همانطور که آمریکا در تمام عمر دویست و چند ساله خود در انواع جنگهای سخت، نرم، سرد، نیابتی، رسانهای، ترکیبی و... به سر برده و در این مدت بسیاری از سران کشورهایی که همراه آمریکا بودند، از بین رفتهاند. برای نمونه، حمایت آشکار حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر از آمریکا و سکوت و بعضاً حمایت وی از جنایات رژیم صهیونیستی در قبال فلسطین، همراهی بن علی با آمریکا در تونس و... نشان میدهد که کشورهای عرب با آمریکا، عاقبت خوبی در پی نداشته است.
از طرف دیگر دانشمندان و محققان بسیاری از افول آمریکا سخن گفته و در این باره کتابهای فراوانی نگاشتهاند. برخی از آنها میگویند، مفهوم افول مدتهاست که بخشی از فرهنگ آمریکا شده است؛ بنابراین سالهاست که تحلیلگران آمریکایی از افول آمریکا یا افول جایگاهش در دنیا سخن میگویند. قدرت آمریکا را میتوان با قدرت انگلستان در قرن گذشته مقایسه و سقوط هژمونی آمریکا را پیشبینی کرد؛ اما آمریکا به طور مطلق سقوط نمیکند؛ بلکه سقوط آن نسبی خواهد بود. بر این اساس، نظم جهانی به سمت یک نظم نوینی حرکت میکند که هزینهکرد سران برخی از کشورهای عربی روی آمریکا و در نتیجه ترس از ایالات 51 آن، یعنی رژیم صهیونیستی، به معنای قمار اعراب روی اسب بازنده است. انتظار میرفت اعراب با درک وضعیت کنونی و با تشخیص و تحلیل روندهای صحیح در نظم نوین جهانی که بخشی از مؤلفههای آن در منطقه غرب آسیا ایجاد شده است، مسیر بهتری را انتخاب میکردند. به عبارتی، حمایت اعراب از فلسطین به معنای درک آنها از منافع ملی و هویت خودشان بود و آیندهای بهتر را برایشان مقدر میکرد.