«نوف بکالی» گوید: «اميرالمؤمنين را ديدم که شتابان میرود.» عرض کردم: «مولاى من کجا مىروى؟» فرمودند: «اى نوف رهايم کن! آرزوهايم مرا به پيشگاه محبوب مىکشانَد.» عرض کردم: «آرزوهایتان چيست؟» فرمودند: «آن کس که مورد آرزوست، آنها را میداند و نيازى نيست به غير او بگويم. بنده را همين ادب بس که در نعمتها و نيازش، غير پروردگارش را شريک نگردانَد.»
(مستدرکالوسایل و مستنبطالمسائل، ج11 ، ص221)